آيا ميتوان گفت درخت ممنوعي كه حضرت آدم(عليهالسلام) از نزديك شدن به آن نهي شده بود، بخشي از اسماي الهي است؛ اسمايي كه ظرف ظهور آنها طبيعت است و براي متجلّي شدن آنها بشر بايد عصيان كند؟
به ديگر سخن، آيا ميتوان گفت بعضي اسماي الهي چون غفور، توّاب، منتقم و...، تنها پس از تحقّق گناه متجلّي ميشوند و در بهشت امكان تجلّي نداشتند؟
آيا حلاوت نام غفّار، آدم(عليهالسلام) را بر آن داشت تا به تلخي گناه تن دهد؟
منبع: نسيم انديشه دفتر دوم - صفحه ۲۳ و ۲۴
در جريان عصيان و سرپيچي آدم(عليهالسلام)، توجه به چند نكته ضروري است:
يكم. اين عصيان، تحريمي يا تنزيهي كراهتي نبود، زيرا اين تحريمها فروع شريعت است و شريعت نيز پس از هبوط آدم و حوا به زمين پديد آمد. وقتي شريعتي نازل نشده باشد، احكام پنجگانه شريعت (واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح) نيز در كار نيست، پس عصيان آدم، نه تحريمي است، نه تنزيهي.
دوم. اگر بگوييم آن درخت ممنوع اسماي حسناي الهي است و تجلّي اين اسما در زمين است و در آنجا تجلّي ندارد، محال است؛ يعني اگر تجلّي اسمي از اسماي الهي به عالم طبيعت محدود باشد، تجلّي آن در ماوراي طبيعت محال ميشود. در اين صورت، ارتكاب آدم و حوا نيز محال ميشود؛ به ديگر سخن، نهي آنها تكويني است، نه تشريعي كه در اين صورت، عصيان محال ميشود؛ يعني محال است آدم به طرف درخت ممنوع برود؛ به عبارت ديگر اگر شجره ممنوعه اسامي حسناي تواب، غفار، منتقم و... باشد و همه به عالم طبيعت و بعد از ظهور عصيان اختصاص داشته باشد، ديگر در ماوراي طبيعت، قبل از تنزّل حضرت آدم به طبيعت، تجلّي ندارد و تقرّب به آنها ممكن نيست كه در اين صورت، نهي تكويني است و عصيانپذير نيست؛ مگر اينكه توّاب و غفّار... را توسعه دهيم تا عالم مجردات را دربرگيرد؛ مثل اينكه خدا در سوره مباركه انبيا، فرشتگان را تهديد كرده كه اگر فرشتهاي داعيهاي داشته باشد، عذاب خواهد شد، پس سخن فوق درباره درخت ممنوعه كامل نيست.