عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

آیا انتساب رساله «جواب المسائل الثلاث» درباره تصوف به مرحوم علامه مجلسی صحیح است؟

نظر شما درباره نامه ای که مرحوم معصوم علی شاه صاحب کتاب طرائق الحقایق به مرحوم مجلسی دوم راجع به تصوف نسبت می دهد چیست؟

آیا شما این نامه را معتبر می دانید یا خیر؟

حاج شیخ محمد حسن وکیلی
پاسخ:۱

بله این نامه از نظر تاریخی معتبر است.

هم سند آن قابل اعتماد است و هم متن آن قرینه بر صدقش است.

اما از جهت سند این نامه نسخ متعددی دارد که همگی با نام مرحوم مجلسی ثانی است و در اسناد یک کتاب به یک مولف همین مقدار کفایت میکند (چون بنا در این باب بر وجاده است) مگر آنکه دلیل معارضی یافت شود.

برخی پنداشته‌اند استناد این رساله به علامه مجلسی فقط مستند به میرزا معصومعلی صاحب طرائق است (ایشان قطب فرقه نبوده و لقب شاه برای ایشان در عرف خودشان صحیح نیست. معصومعلیشاه لقب برخی از اقطاب فرقه نعمت‌اللهی است نه صاحب طرائق) و گفته‌اند وی انسان مورد اعتمادی نیست.

ولی اولاً صاحب طرائق در فن تراجم و رجال و کتاب شناسی هم خبره است و هم با صداقت.

ثانیاً این نامه قبل از وی در منابع دیگری نقل شده است.

استاد محقق تاریخ حجۀالاسلام و المسلمین جعفریان در سیاست و فرهنگ در روزگار صفوی ص ۸۲۱ و ۸۲۲ پس از ذکر نسخه های متعددی از این رساله اشاره ای به مستند بودن این نامه نموده اند و گفته اند قسمتی از آن در رساله رد صوفیان ملا اسماعیل خواجوئی متوفای ۱۱۷۳ نقل شده است.

منابع دیگری که حقیر تا به حال علاوه بر این دیده ام، یکی رساله اعتقادات مرحوم ملا محمد جعفر کبود راهنگی متوفای ۱۲۳۷ نیز که از افاضل تلامذه محقق قمی و از مجتهدان بزرگ عصر خود است و در میان صوفیه و غیر ایشان به وثاقت شهرت دارد آن را سالها قبل از طرائق الحقائق نقل کرده است. [۱]

علاوه بر آن، اين نامه در «فهرست كتابخانه مجلس» ج ۹، بخش ۲، ص ۵۸۶ در ضمن مجموعه ۱۹۱۶ آمده است و یکی از فضلا از دوستان که آن را بررسی کرده بودند گفتند تاریخ تدوین آن مربوط به طبقه تلامذه شیخ احمد احسائی است.

و دیگر در ریاض السیاحه حاج میرزا زین العابدین شیروانی آمده است که اینها همگی متقدم بر طرائق میباشند.

برخی اشکالاتی بر این نامه گرفته اند که صرف استبعاد است.

مانند آنکه گفته اند این نامه در فهرست تالیفات مرحوم مجلسی نیامده است.

ولی این سخن مانند آنست که کسی نامه ای را از مرحوم آیت الله بروجردی یا آیت الله خوئی به شما نشان دهد و شما در رد وی بگوئید استناد این نامه به این بزرگان صحیح نیست چون در فهرست تالیفاتشان نیامده است؟!

آیا واقعا یک نامه چهار پنج صفحه‌ای از علامه مجلسی باید حتما در فهرست تالیفات ذکر شود؟ مرحوم مجلسی شیخ الاسلام عصر خود و فردی پرکار و پرمراجعه بوده است و طبیعی است که نامه‌هائی به افراد مختلف بدهد که در جائی ثبت نشود. مجموعه هائی که از پرسش و پاسخهای آن بزرگ در تاریخ درج شده حاصل جمع آوری شاگردان است و مسلما بسیاری از پرسش و پاسخهای ایشان در تاریخ فهرست بندی نشده است.

خصوصا اگر بدانیم که وی از عصر پدر خود ملا محمد تقی رضوان الله علیه صاحب فتوا بوده است و از سالها قبل از شیخ الاسلامی (و حتی از زمان حیات پدرش) مرجع سوال دیگران بوده است (به عنوان مثال مراجعه کنید به رساله مسؤولات ملامحمد تقی مجلسی)

بدیهی است سوال و جوابهای آن مرحوم در آن دوره فهرست برداری نمی شده است و هنوز دور مرحوم علامه آن قدر از ارادتمندان و شاگردان پر نبوده که هر چه ایشان مینویسد فهرست برداری کنند.

پس درج نشدن این نامه چند صفحه ای در فهارس تالیفات کاملا طبیعی است و دلیل بر رد نمی تواند باشد.

امروزه ما اجازات متعددی را از مرحوم مجلسی می‌یابیم که در فهرست تالیفات نیست. آیا میتوانیم همه را به این بهانه رد کنیم؟

نمونه ای دیگر از اشکالات این است که گویند مخاطب نامه ملا خلیل است ولی طبقه ملا خلیل قزوینی متقدم بر مجلسی ثانی است و بعید است که از وی سوال کرده باشد؟

این سخن هم صرف استبعاد است. زیرا هم ملاخلیل منحصر در ملاخلیل قزوینی نیست و دلیلی هم ندارد که هر ملاخلیلی را که در آن دروه بوده ما تفصیلا بشناسیم و در نسخه ها هم پسوند قزوینی نیامده است و هم سوال کردن ملاخلیل قزوینی از مجلسی ثانی با آن مقام علمی و شهرت عجیب نیست که دلیل بر رد این نسخ خطی گردد.

اما از جهت متن و محتوا:

مستحضرید که در این نامه سه بحث مطرح شده است یکی درباره فلسفه و دوم درباره اخباریگری و سوم درباره تصوف

پاسخ رساله در هر سه مسأله طبق نظر مجلسی ثانی است.

پاسخ رساله درباره فلسفه همان پاسخ مرحوم مجلسی در مواضع متعدد بحار است که اولا در ارزش عقل در فهم معارف تشکیک میکند و ثانیا از تاویل روایات بر اساس نظر حکما نهی میفرماید.

درباره اخباریگری در رساله میفرماید من نه اخباریم و نه اصولی و واقعا همینطور است و مجلسی ثانی در این باب مانند والدشان مجلسی اول و دامادشان ملامحمد صالح برخی از مطالب ملامحمد امین را پذیرفته و برخی را رد میکنند چنانکه والدشان در شرح فقیه و ملا محمدصالح در شرح کافی تصریح فرموده اند و خود ایشان در مواضع مختلف بحار و مرآۀ العقول به همین سیره عمل نموده است ونیز چنانکه در رساله فرموده از بی ادبی به بزرگان شیعه احتراز میفرماید.

اما درباره تصوف مطالب رساله شبیه فرمایشات علامه در دیگر آثار است.

ایشان در این رساله صوفیه را به صوفیه شیعه و سنی تقسیم میکند. در کتاب عین الحیات هم دقت نموده در مواردی در مقام مذمت صوفیه آن را به صوفیه اهل سنت یا صوفیه باطل قید میزند. مانند: اصل دوم، ص۵۵ تا ۶۰ که در ضمن آن گوید: صوفیه اکثر ایشان سنی و اشعری بودند و نیز لمعه هشتم، ص۲۳۱.

در این رساله به عنوان صوفیه شیعه چهار نفر را نام میبرد: ابن طاووس و ابن فهد و شهید ثانی و شیخ صفی الدین اردبیلی که هر چهار در کتب تاریخ و تراجم از صوفیه شمرده شده اند.

در عین الحیات هم در لمعه هشتم دقیقا همین چهار نفر را به عنوان زاهدانی نام برده که در مقابل با صوفیه باطل بوده اند .

در این رساله گفته دلیل بر معارضت صوفیه اهل سنت با شیعه آنست که ملاجامی نام این چهار تن را در نفحات نیاورده است و در عین الحیات نیز نظیر همین مطلب را درباره ملاجامی آورده است.

در این رساله صوفیانی را که اهل چرخ زدن و سماع و دف زدن هستند مذمت کرده است و صوفیانی را که به شرع مقید بوده و حامی شیعیان بوده و فقط به دنبال عبادات شرعی هستند و ذکرشان توحید و تهلیل است مدح نموده است. در عین الحیات هم در لمعه هشتم و دهم و آخر مصباح پنجم نظیر همین مطالب را فرموده است.

در این رساله ایشان فرموده که والد ماجدشان اربعین میگرفته اند جمعی کثیر را موافق قانون شرع به ریاضت وا میداشته اند و خود ایشان هم مکرر اربعین گرفته اند. در عین الحیات هم در لمعه هشتم ص ۲۳۱ به صحت اربعین گرفتن اعتراف نموده و والد ایشان نیز در شرح فقیه میفرماید: «و آن چه بخاطر دارم شاید در این مدت زیاده از هزار کس آرزو کردند که به گفته فقیر اربعینى بر آورند بخاطر ندارم که ده نفر تمام کرده باشند بلکه یک نفر نیز، چون واجبست اظهار حق گاهگاهى از وضع این کتاب بیرون مى‌روم که آن چه بر من باشد گفته باشم و مرا مؤاخذه نباشد امید که حق سبحانه و تعالى همه را بفضل خود هدایت فرماید به راههاى قرب به خود بجاه محمد و آله الطاهرین‌» [۲]

از این عبارات میتوان فهمید که مجلسی ثانی هم در نزد پدرشان همانطور که فرموده اربعین به سر آورده است و البته به شهادت پدرشان تمام نکرده و توفیق رسیدن به مدارج عالی عرفانی را نیافته است. فتأمل

و نیز در این رساله درباره شیخ صفی مدح مفصلی نموده و نیز از پادشاهان صفوی که مطابق آثار آن دوره و آثار خود مرحوم مجلسی است و نیز از شیخ بهاء تجلیل نموده که مناسب دیگر آثار وی است.

به هر حال در این نامه مطلبی مخالف با اراء اساسی مرحوم مجلسی دیده نمیشود که معارض با اسناد آن به ایشان بر اساس نسخ خطی باشد و بلکه محتوای آن منطبق با دیگر آثار ایشان و تاریخ آن عصر و حکایات شیخ بها و ملامحمد تقی رضوان الله علیهما است.

بله. در این رساله از لفظ صوفیه زیاد استفاده شده که مرحوم مجلسی معمولا در استفاده از آن در آن عصر در کتب رسمی احتیاط مینموده است چون از طرف میرلوحی و تشکیلات وی خاندان مجلسی متهم به تصوف باطل بوده اند و برای فرار از این مسأله و تبیین فرق صوفیه حقه (عرفا) و صوفیه باطله ایشان از لفظ صوفی کمتر استفاده میکند و بیشتر از لفظ عرفان کمک میگیرد مانند بحث از عبادت عارفان در بخش ششم از فصل سوم عین الحیات و لذا آن مرحوم بسیاری از اصطلاحات عرفا را مانند فنا و بقا و مراتب یقین پذیرفته و شکسته و بسته آن را در وسع خود شرح فرموده و بسیاری از روایات عرفانی را از کتب عرفانی وارد کتب شیعی نموده ولی وقتی هم که مطالب عرفا را با همان تقریر ناقص خود بیان میفرماید میترسد که متهم شود و لذا در همین عین الحیات پس از آنهمه بدگوئی به بزرگان عرفان وقتی نوبت به بیان معنای دقیق فنا از دید ایشان میرسد میفرماید: یک معنی دیگر از این دقیقتر نیز هست که ذکر میکنم و از خدا میطلبم که در نظر باطل بینان و احول بصیرتان به معنای باطل مشتبه نشود.[۳] حقیر شمه ای از ماجرای لفظ تصوف را در مقاله تصوف حق و باطل در نقدهای جناب آقای نصیری عرض کرده ام.

به هر حال از نظر تاریخی مسلم است که شیخ بهائی و ملامحمد تقی مجلسی و امثال ایشان به اصطلاح عصر خود صوفی بوده اند که معادل عارف در عصر ماست و احتراز مجلسی ثانی از این اصطلاح در کتب رسمی دلیل بر استعمال نکردن در یک نامه شخصی نیست.

پانویس

۱. رک رسائل مجذوبیه، ص۱۰۳ تا ۱۰۷

۲. لوامع صاحبقرانى، ج‌۷، ص۸۳و۸۴

۳. عین الحیات، ص۶۲