از كارهاى مهم در اين ماه براى اهل علم، امامت جماعت و وعظ مىباشد. آنچه بطور اختصار درباره اين دو مىتوان گفت اين است كه اگر عالم، قوى و مجاهد بوده و از كسانى باشد كه مدتى با نفس خود جهاد كرده، و در طول جهاد راههاى پنهان نفوذ شيطان و پوششهاى هواى نفس را پيدا كرده نبايد امامت جماعت و وعظ را بكلى رها كند.
زيرا اين دو، مورد اهتمام شرع است، بخصوص وعظ. زيرا هيچكدام از كارهاى خوب فايده وعظ را نداشته و تمامى اعمال خير نتيجه وعظ است. و سخن گفتن بطور مفصل در اين مورد و ذكر فوايد آن از عهده اين كتاب خارج است.
عالم بايد با جديت در جهت اخلاص نيت، و صدق در اخلاص تلاش نمايد. زيرا آفات وعظ و امامت نيز خيلى زياد است و كمتر از فضايل و فوايد آن نيست. بنابراين پس از مراقبت كامل، اگر انگيزه خود را خالص ديد، اقدام كند. و اگر ديد بر عكس است، يا هم براى خدا و هم براى غير اوست يا نفهميد كه مخلص است يا نه، بايد آن را ترك و به تحصيل صدق و اخلاص بپردازد. و اگر در بدست آوردن صدق در اخلاص راستگو باشد، خداوند بحكم اين آيه: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا . و آنان كه در راه ما تلاش و كوشش كردند، آنان را حتما به راه خويش هدايت مىكنيم.»[۱] او را هدايت مىكند.
براى شناخت نيت خالص در امامت جماعت بايد خود را بيازمايد.
مثلا:
الف خود و ميل خود را به امامت ملاحظه كرده و بنگرد كه آيا بخاطر دوستى مقام و عزت امامت به آن راغب است يا بخاطر امر خدا و خوشنودى او. اگر ديد در صورتى كه مأمومين او كم يا كسانى كه از امامت او اطلاع دارند، كم مىباشند ميل او هم به امامت كمتر است، يا ببيند رغبت او به امامت اعيان و اشراف و پادشاهان بيش از رغبت او به امامت ديگران است، بايد بداند قصدش يا خالص براى جاه و مقام است يا مخلوط با آن. و اگر نفس و شيطانش ميل او را آراسته و به او بگويند: ميل تو به زيادى مأمومين بخاطر زيادى ثواب و از جهت ترويج دين و بزرگداشت شعائر خداوند است، نبايد با اين وسوسه فريب بخورد، مگر زمانى كه صدق قصد خود را در بدست آوردن ثواب بيشتر، بررسى نمايد.
ب يا اين كه فرض كن، اگر امامت يك يا دو نفر را كه به جهات مختلفى به رضايت خداوند نزديكتر و پاداش آن، از امامت انبوهى از مردم بيشتر است را داشته باشى، آيا رغبت و ميل تو در اين صورت به اين جماعت كم، بيشتر از جماعت زياد است، يا نه. شناخت صدق نيت در ترويج دين و بزرگداشت شعائر از اين راه نيز ميسر است كه فرض كنى اين مطلب، با امامت شخص ديگرى بيش از امامت تو تحقق پيدا مىكند - بخصوص زمانى كه تو نيز به او اقتدا كردهاى - و ببينى آيا رغبت تو به ترويج و بزرگداشت در اين صورت، با زمانى كه تو امام جماعت بودى، تفاوت دارد يا نه.
و اگر نفس و شيطان باز وسوسه كند كه ميل تو، به ترويج با امامت خودت باين جهت است كه مىخواهى سعادت اين عبادت نصيب تو شود، نه ديگران زيرا عابدين در اين عبادات با هم مسابقه مىدهند، باز هم تا موقعى كه صدق نيت را آزمايش ننمودهاى از صدق اين نيت مطمئن نشو. و امتحان اين نيت هم به اين ترتيب است كه فرض كنى، اگر به ديگرى اقتدا كنى و اين ترويج و بزرگداشت تحقق پيدا كند، آيا رغبت تو به «اقتدا نمودن» بيش از «امامت» خواهد بود يا خير؟ امر صدق و اخلاص باريكتر از مو و بر بسيارى از عاملين مدتهاى طولانى پوشيده مانده و با اتفاق رويدادى ارشاد شدهاند.
از بعضى از علماى بزرگ نقل شده است كه سى سال در صف اول نماز جماعت حاضر مىشد، بعد از سى سال بخاطر مانعى نتوانست به صف اول برسد و در صف دوم ايستاد و گويا از اين كه او را در صف دوم مىديدند، خجالت مىكشيد اين جا بود كه فهميد مواظبت او بر صف اول همراه با ريا بوده است. بهمين جهت تمام نمازهاى اين مدت را قضا كرد.
برادرم به اين عالم مجاهد بنگر و در مقام والاى او در تلاش و كوشش تأمل كن كه چگونه در اين مدت طولانى هميشه در نماز جماعت در صف اول حاضر بود و عهدهدار امامت جماعت نشد و آنگاه بخاطر اين شبهه نماز سى سال را قضا كرد. و از اين مطلب به عظمت كار و اهتمام زياد گذشتگان در اخلاص و تلاش پىببر.
وعظ نيز مانند امامت است. علاوه بر اين كه وعظ نيز خود آفات بسيار دقيقى دارد و اكثر آن از آفات زبان بشمار مىآيد. آفاتى كه بزرگان نتوانستند از آن دورى كنند و بهمين جهت سكوت را اختيار كرده و آن را مطلقا بهتر از سخن دانستند، با اين كه سخن قطعا بهتر از آن است.
زيرا تمامى خيرات با سخن گفتن بوجود آمده، و با كلام است كه خير در ميان مردم جارى مىگردد.
مجاهد بايد تمام مراتب صدق و اخلاص را كه در مورد امامت گفتيم رعايت نموده، و علاوه بر آن مواظب آفات سخنانش نيز باشد كه مبادا دروغى بر خدا بسته يا آنچه كه نمىداند بگويد يا خودستايى كرده يا كلامى بگويد كه در ضمن آن فضيلتى را براى خود ثابت كند يا مردم را در نادانى بيندازد يا فتنه انگيزى نموده و باعث قتل و تاراج و اسارت و ساير ضررهايى كه ممكن است به مسلمين برسد، بشود، يا عقيدهاى انحرافى در مردم بوجود آورد - گرچه باين شكل باشد كه مثلا شبهات شيطان و جواب آن را بيان كند و شنوندگان از درك جواب عاجز بوده و به اين ترتيب گمراه و كافر شوند - يا در ترسانيدن يا اميدوار كردن آنقدر زياده روى كند كه شنوندگان مأيوس يا مغرور شوند، يا چيزى بگويد كه شنونده غلو و زياده روى كند، يا او را نسبت به ائمه و پيامبران بد عقيده نمايد، يا بىاحترامى، بخصوص به خواص، نموده و در مورد گذشتگان بدگويى كرده و به پيامبران و اوصيا و علماء تهمت بزند، يا با سختگيرى به بندگان و گفتن چيزهايى كه مردم نمىتوانند انجام دهند، آنان را متنفر و موجب بيزارى مردم از خير و شرع، عبادات، علوم، پيامبران و خداى متعال گردد، يا با نقل كارهاى فاسقها و اشرار شر بپا كند، يا بعضى از چارههاى شرعى ناپسند را به مردم ياد داده يا در منبر بىپرده سخن بگويد، بخصوص در جايى كه زنان او را ديده و صداى او را مىشنوند، يا سخنان زشتى بر زبان رانده يا كارهاى قبيحى را انجام دهد. زيرا از بعضى از واعظين نقل شده است كه چگونگى استبراء را بطور عملى و از روى لباس، بر منبر آموزش مىدادند، و از بعضى از آنان نقل شده است كه با فحشهاى زشتى به افراد گناهكار دشنام مىدادند. تمام اين موارد از آفات وعظ است كه البته آفات زياد ديگرى نيز غير از آنچه گفتيم دارد.
واعظ بايد بعد از رعايت تمام موارد فوق (تكميل مراتب اخلاص و صدق در اخلاص) به اين آيه نيز عمل كند:
«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ . آيا مردم را به نيكى امر مىكنيد در حالى كه خودتان را فراموش كردهايد.»[۲] او بايد اول خود را موعظه نموده و خود را به آن بيارايد، آنگاه با نرمى و مدارا و حكمت، مردم را موعظه نمايد.
اگر شنوندگان معمولى بودند، بيش از آنكه آنان را اميدوار نمايد، آنان را ترسانيده و انذار دهد و اگر در ميان آنان كسى باشد كه اين مطلب براى او ضرر دارد، بايد از حضور او در جلسه وعظ جلوگيرى نموده يا حال او را در نظر بگيرد. از زكريا عليه السّلام نقل شده است كه وقتى يحيى عليه السّلام در مجلس وعظ او حاضر مىشد، از آتش، عذاب و انذار نمىگفت.
بر عكس، گاهى شنوندگان غرق در گناهان بوده و بيان روايات اميدوارى به خدا و كرم و بردبارى زيادش ضرر داشته و باعث نابودى آنان مىگردد.
خلاصه واعظ بايد مانند پدرى دانا كه در تربيت فرزندان خود در پى اصلاح آنان است نه زيان رساندن به آنان مصالح و منافع آنان را در نظر گرفته و به حال آنان مفيد باشد. و نيز وعظى مؤثر و مفيد است كه همراه با كار و عمل باشد نه سخن تنها، و گاهى تفاوت عمل واعظ با سخنش باعث جرأت شنونده بر گناهان و بىاعتقاد شدن او به علما و حتى پيامبران مىگردد، بگونهاى كه او را از دين خارج مىكند. حتى نبايد ثوابهاى زيادى را كه در بعضى از روايات براى عمل كوچكى آمده كه قبول آن براى عقل سخت مىباشد را بگويد، مگر اين كه همراه با آن قدرت خدا را بيان و علت اين مقدار ثواب را براى اين عمل بگويد تا كسى نتواند آن را انكار نمايد، و بدين ترتيب وعظ او باعث انكار روايات يا انكار اصل ثواب و عقاب نشود، بخصوص در زمان ما كه كفّار شك و شبهههاى زيادى ايجاد، و ايرادهاى زيادى از مسلمين عوام مىگيرند، تا آنان را از دين خارج نمايند.
نمىگويم اصلا اين مطالب را بيان نكنند. بلكه منظور اين است كه بهمراه ذكر اين گونه موارد، مطالبى بگويند كه عقل براحتى بتواند آن را بپذيرد. مثلا اگر نقل كند كه خداوند متعال به كسى كه دو ركعت نماز بگذارد، در مقابل هر حرفى از قرائتش، قصرى از مرواريد و زبرجد به او مىدهد، همراه با گفتن اين ثواب، براى اين كه آن را بعيد نشمارند بگويد: به عالم خيال بنگريد كه آن را بدون عمل و درخواستى به هر انسانى دادهاند و انسان مىتواند با آن در يك ساعت هزار شهر از مرواريد را در خيال خود بوجود آورد. و خداوند متعال همانگونه كه توانايى دارد عالم خيال را ايجاد كند همينطور مىتواند آنچه را كه در عالم خيال است به واقعيات خارجى تبديل نمايد. همانگونه كه در روايات درباره بهشتيان آمده است كه آنها هر چه را كه بخواهند مىتوانند بوجود بياورند. و اين نيست مگر بخاطر نيروى وجود و توانائيشان بر تبديل شكلها به واقعيات خارجى. و هيچ بعيد نيست كه خداوند در عالمهاى آخرت چنين قدرتى به بندگان مؤمنش بدهد، و در همين دنيا نيز خداوند به بعضى از بندگانش چنين قدرتى را عنايت كرده است، چنانچه مىبينيم كه بعضى از پيامبران و اولياء چنين قدرتى داشتهاند. امام رضا عليه السّلام تصوير شير را به شير واقعى تبديل نموده و به او دستور داد كه آن شخص پليد را بخورد. و اين نمونهاى است. و نيز خداوند به همصحبت خود موسى عليه السّلام توانايى داد تا عصا را به مار تبديل نمايد، و به روح خود، عيسى عليه السّلام توانايى داد كه مردگان را زنده كند، و به محبوب خود، پيامبر ما صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توانايى داد كه ماه را دو نيم و مردگان را زنده نمايد و سنگريزه را به سخن آورد و مريضان را شفا دهد و در طبيعت دخل و تصرف نمايد. بلكه همان قدرتى كه در حال حاضر دارى و مىتوانى در خواب يا عالم خيال تصويرهاى بزرگ و بسيارى را ايجاد كنى، اگر اين تصاوير باقى مانده و بعضى از موانع خارجى نيز كه در مقابل اوست از بين برود، دقيقا مانند عالم واقعيات خارجى خواهد بود. و اگر آنچه را كه در خواب مىبينى، هميشگى، و آنچه را كه در بيدارى مىبينى، گاهى اوقات باشد، مطلب براى تو بر عكس مىشد و مىگفتى: آنچه را در خواب مىبينم، واقعيات خارجى و آنچه را در بيدارى مىبينم، چيزهاى خيالى مىباشند. بنابراين از جهت توانايى و از جهت كرم خداى متعال بعد از اين كه فهميديم خداى متعال براحتى مىتواند اين كار را انجام بدهد، اين ثوابها هيچ بعدى ندارد. علاوه بر اين كه مىبينيم چگونه با لطف و كرم خود با كفار رفتار كرده و با وجود كفر و انكار طولانى و دشمنى آنان، آنها را از بخششهاى خود بهرهمند و نعمتهايى به آنان عطا كرده است كه واقعا غير قابل شمارش است. و وقتى با آنان اين گونه رفتار مىكند، با كسانى كه او را شناخته و به او ايمان آورده و از او فرمانبردارى كردهاند، چگونه رفتار مىكند.
وقتى واعظ همراه با بيان ثوابها، چنين مطالبى بگويد، عقلهاى ضعيف آن را بعيد ندانسته و وعظ او براى دين آنان ضررى نخواهد داشت. واعظ بايد شنوندگان خود را بيمارانى كه مبتلا به امراض معنوى مختلفى مىباشند دانسته، خود را طبيب معالج، و سخنان و موعظههاى خود را داروها و معجونهايى بداند كه مىخواهد آنان را با آن معالجه كند. بنابراين لازم است طبيب در معالجه بيمارها - بخصوص وقتى كه بيماريهاى آنان متفاوت و معالجه آن مشكل باشد - بطور كامل احتياط كرده و مواظب باشد. بهمين جهت بايد بيش از طبيب جسم و تن دقت نمايد. زيرا روح مهمتر و بالاتر از جسم است. بهمين جهت نابودى آن جاويد و خطر آن بزرگ است.
و براى موفقيت در اين مطلب مىتواند خود و اعمالش را در روز و شب به نگهبانان معصومش عليهم السّلام، با در نظر گرفتن اين كه اين روز يا شب در پناه كداميك از آنان عليهم السّلام است، تسليم نمايد. و قبل از وعظ براى اين مطلب به درگاه خداوند دعا نموده و در آغاز وعظ از«بسم اللّه الرحمن الرحيم»يارى خواسته و بعد از حمد و ثناى الهى مختصرى دعا نموده و از شيطان و نفس پناه جويد. آنگاه وعظ خود را آغاز و جلو اشتباهات خود را بگيرد. اگر اين كارها را انجام داده و در تسليم امور خود به خداوند و اوليايش راست بگويد قطعا خداوند او را حفظ مىنمايد، سخن و وعظ او را مفيد و مؤثر نموده و آن را نور و حكمت مىگرداند.
و بايد همت او محكم نمودن عقيده آنان در بزرگداشت امور دين بوده و دوستى خداوند متعال و پيامبران و اوليا را در دلهاى آنان قرار دهد و از نعمتهاى خداوند متعال و بزرگى او و سختى خشم و شدت عذابش خيلى بگويد. آداب رفتار شايسته، با خداوند متعال و پيامبران و دوستانش را به شنوندگان آموزش داده و آنان را ترغيب به بىاعتنايى به شكوفهها، زيبايى و آرايش دنيا نموده و آنان را از آن پرهيز دهد. از حالات مراقبين و ترس آنان و عبادات و مراقبتهايشان و اشتياق آنان به ديدار خداوند و لطف زياد و كرامتهاى فراوان و بخششهاى بزرگ خداوند به آنان بسيار بگويد. در خلال سخنانش، با نرمى و مدارا و بيانى ساده و بروش پيامبران، به حقيقت عقايد حقه اشاره، و با بيانى لطيف و الفاظ معروف دينى كه اهلش با آن مأنوس هستند، اين حقايق را به اذهان نزديك نمايد.