در یکی از برنامههای ارزشمند معرفتی رسانه ملی در ماه مبارک رمضان گذشته، جناب حجةالاسلام و المسلمین حاج شیخ علی بهجت، نکاتی را به عنوان نگاه عارف کامل مرحوم آیةالله حاج سید علی قاضی قدّس سرّه به مسأله «نقش استاد در سلوک» مطرح نمودند که به نظر میرسید با سیره تربیتی و تصریحات آن فقید معظم در تعارض میباشد
تقریبا همزمان با پخش این برنامه گروهی از مخالفان عرفان شیعی فقاهتی نیز مصاحبه دیگری را از جناب آقای بهجت منتشر نمودند که به نوعی تکرار همان مطلب سابق بود و البته با مانور زیاد، مستمسکی برای مبارزه با عرفان ناب قرار گرفت
این نوشتار که برای تنقیح این مسأله و پاسخ به شبهات مطرح شده آماده شده بود، تقریبا در همان ایام آماده انتشار شد اما دست تقدیر چنین رقم خورد که پس از چند ماه و همزمان با سالگرد ارتحال حضرت آیةالله قاضی رضوان الله علیه در معرض اصحاب نظر و علاقه مندان به مباحث عرفانی و سلوکی قرار گیرد
جناب حجةالاسلام و المسلمین شیخ علی بهجت، فرزند فقیه عظیم الشأن و روشن ضمیر، مرحوم آیةالله حاج شیخ محمدتقی بهجت رضوان الله علیه در مصاحبهای که اخیرا از ایشان منتشر شده است فرمودهاند:
«[پدرم] میگفت: آقای قاضی اواخر نظرش تغییر کرد، در یک مجلس خصوصی بودیم چند نفر و من این مطلب را تا مدتها نگفتم برای اینکه باید با شاگردان قدیم و قبلی، بگیم: آره بوده، نبوده! نزاع شود، بحث شود،[آنها بگویند:]اینکه منافات دارد با همه حرفهای قبلیش و...من حال إن قلت و قلتها و این حرفا را نداشتم و [و این مطلب را] نگفتم،تا اینکه این حرف از جایی [۱] پخش شد که آقای قاضی گفته که: هرکسی که با عمل به وظیفه_تشخیص وظیفه، حلال و حرام و اینها_ [۲] و نمازهای اول وقت خودش را بخواند به بالاترین مقام ممکن برای عبد اگر نرسید، من را لعنت کند... و من این مطلب را جرأت گفتن نداشتم تا اینکه آن آقا گفت، من هم گفتم بله! من هم شنیدم.»
در این سخن چند نکته محل تأمل و مناقشه است که در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت:
مرحوم آیةالله بهجت رضوان الله علیه در سن ۱۸ سالگی و از سال ۱۳۵۲ جهت ادامه تحصیل، از کربلا به حوزه علمیه نجف روی آورده و در محضر اساتید آن دیار سراسر نور تلمّذ نمودند. ایشان در طول این سالها از محضر عارف کامل مرحوم آیةالله حاج سیّد علی قاضی قدّس سرّه در امور معنوی و سلوکی نیز استفاده کرده و در زمره شاگردان این عارف عظیم الشأن به شمار میآیند. از ایشان نقل شده است:
«در جوانی خیلی به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام متوسل شدم تا همراه تحصیل علوم حوزوی، توفیق تهذیب نفس را نیز پیدا كنم. تا اینكه روزی آیةالله الهی برادر علامه طباطبائی را در حرم امام حسین علیهالسلام دیدم كه به بنده گفتند: محمدتقی! خداوند به تو استعدادی داده و دنبال كسی میگردی و هر كسی دل تو را آرام نمیكند. كسی را كه تو دنبالش میگردی من میشناسم، ایشان آیةالله سید علی قاضی و در نجف میباشد.» [۳]
اما بنا به دلایلی، ارتباط ایشان با مرحوم آیةالله قاضی در همان نجف اشرف قطع شده و ایشان در همان مدت حضور خود در نجف اشرف نیز تا انتها در محضر مرحوم آیةالله قاضی نبودهاند، چه برسد به همراهی تا انتهای حیات آن عارف عظیم الشأن! [۴] در کتاب شریف نور مجرّد در بیان علت جدایی مرحوم آیةالله بهجت از استاد خود، آمده است:
«پدر آیةالله بهجت به واسطه تحریك برخى از عالمان نجف، كه در حقیقت از قطّاعالطّریق بوده و در لباس اهل علم درآمده بودند، آیةالله بهجت را از اتیان برخى از مستحبّات نهى كرده و عملًا از تشرّف به محضر مرحوم قاضى مانع مىشوند و بدین سبب رابطه آیةالله بهجت با ایشان كم مىشود و آنطور كه سابقاً استفاده مىنمودند نمىتوانند ادامه دهند.» [۵]
بعضی دیگر نیز، همزمانی مجلس درس فقه و اصول مرحوم آیةالله غروی اصفهانی با مجلس سلوکی و موعظه مرحوم آیةالله قاضی را علت عدم حضور مرحوم آیةالله بهجت نزد مرحوم آیةالله قاضی میدانند که به هرحال، حکایت از عدم همراهی ایشان با مرحوم آیةالله قاضی تا انتهای عمر شریفشان دارد.
در هر صورت به علت عدم همراهی مرحوم آیةالله بهجت با مرحوم آیةاللهالعظمی قاضی رضوان الله علیهما، نمیتوان نظر ایشان را به عنوان نظر نهایی مرحوم آیةالله قاضی تلقی نمود و با فرض صحت نقل مطرح شده از ایشان، بازهم نمیتوان گفت مرحوم آیةالله قاضی در آخر دچار تغییر نظر شدهاند.
برای دریافت نگاه و نظر مرحوم آیةالله قاضی باید به سراغ سیرۀ عملی معظم له و البته شاگردانی رفت که تا انتهای حیات مبارک ایشان، توفیق درک محضر پر فیض استاد را داشته اند. وصیتنامه مرحوم آیةالله قاضی که در ماههای پایانی عمر شریفشان به نگارش در آمده، همراه به امضای چهار شاهد است که در این میان، اسم دو تن از شاگردان برجسته ایشان یعنی مرحوم آیةالله حاج شیخ عباس قوچانی و مرحوم حاج سید هاشم حداد به چشم میخورد.
ناقل محترم در نقل خود چنین بیان کردهاند که گویا اهمیت التزام به نماز اول وقت جهت رسیدن به کمالات عالی در نگاه مرحوم آیةالله قاضی، مانند سرّی بوده که حتی مرحوم آیةالله بهجت نیز به جهت امکان استبعاد و انکار شاگردان مرحوم آیةالله قاضی، سالها از نقل آن پرهیز کرده و تا کسی از شاگردان ایشان در گوشهای این مطلب را نشر نداده، ایشان راضی به نشر آن نمیشوند.
در صورتی که به راحتی میتوان دریافت که این جمله نه تنها جمله سرّی و مخفیانهای نبوده، بلکه خود مرحوم آیةالله قاضی به صراحت در وصیت نامه عمومی خود این مطلب را ذکر میفرمایند؛ چنانکه مرقوم داشتهاند:
«اما وصیتهاى دیگر، عمده آنها نماز است. نماز را بازارى نكنید، اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفظ كردید، همه چیزتان محفوظ مىماند و تسبیحه صدیقه كبرى سلاماللهعلیها و آیة الكرسى در تعقیب نماز ترک نشود؛... واجبات است و در مستحبات تعزیهدارى و زیارت حضرت سیدالشهداء...»[۶]
ناقل محترم در نقل خود چنین بیان میدارند که مرحوم آیةالله قاضی با این بیان که: «کسی که نماز اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد من را لعن کند.» نظر خود را در رابطه با ضرورت وجود استاد و انجام سایر مستحبات نظیر ذکر و ورد و خلوت و نماز شب و... که در زمره دستورات همیشگی ایشان به شاگردانشان بوده است تغییر داده و مشی جدیدی اختیار کردهاند! در این مورد باید در نظر داشت:
اولاً خود مرحوم آیةالله قاضی، در کنار ذکر اهمیت بسیار زیاد نماز اول وقت، مستحبات دیگری را نیز در وصیت نامه خود جهت رشد در امر آخرت ذکر مینمایند که نشان دهند عدم کفایت محض نماز اول وقت جهت سلوک است.
ثانیاً این جمله که: «کسی که نماز اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد من را لعن کند.» هیچگاه دلالتی بر بینیازی از سایر اعمال و دستورات سلوکی و استاد راه ندارد.
توضیح اینکه عمل به واجبات شرعی و ترک محرمات و التزام به نماز اول وقت زمینه را برای رشد و حرکت فراهم کرده و مقدمه جذب الطاف خاص الهی به بنده است؛ سالک برای سلوک صحیح و امن، نیاز به ولی الهی دارد که از او دستگیری نماید، خلوتی میخواهد که در آن با خدای خویش مناجات کند، اذکاری میخواهد که با آن بذر محبت در جان خود را آبیاری کند و وظایف و تکالیفی در زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی خود دارد که بدون إتیان آنها، مسیرش به سمت خداوند متعال طی نخواهد شد. چنانکه امام حسن عسکری علیه السّلام میفرمایند:
لاَ جَرَمَ أَنَّ مَنْ عَلِمَ اَللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ مِنْ هَؤُلاَءِ اَلْعَوَامِّ أَنَّهُ لاَ یُرِیدُ إِلاَّ صِیَانَةَ دِینِهِ وَ تَعْظِیمَ وَلِیِّهِ لَمْ یَتْرُكْهُ فِی یَدِ هَذَا اَلْمُتَلَبِّسِ اَلْكَافِرِ وَ لَكِنَّهُ یُقَیِّضُ لَهُ مُؤْمِناً یَقِفُ بِهِ عَلَى اَلصَّوَابِ ثُمَّ یُوَفِّقُهُ اَللَّهُ لِلْقَبُولِ مِنْهُ فَیَجْمَعُ اَللَّهُ لَهُ بِذَلِكَ خَیْرَ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ اَلْآخِرَةِ.[۷]
به تعبیر دیگر، راه خدا، همان راه دیانت و تقوا است؛ برای پیمودن مسیر توحید، باید تمام واجبات را انجام داده و از جمیع محرمات اجتناب کرد. بسیاری از مستحبات نیز در این میان برای پیمودن راه توحید ضروری و ناگریز میباشند و در بسیاری از روایات، به اهمیت مستحباتی نظیر نماز شب، مناجات، ذکر لااله الاالله و سایر اذکار مأثور، اشک، خلوت و... اشاره شده است. اما چون انجام جمیع مستحبات برای یک شخص ممکن نبوده و از طرفی هر یک از اعمال عبادی حکم دارویی را دارند که درد مخصوصی را درمان مینمایند، نیاز به طبیب حاذقی است که با شناخت کامل و جامع دین و خواص دستورات الهی از یک سو و تسلط بر نفوس و صلاح و فساد آنان از سوی دیگر، بتواند برنامه سلوکی سالک را تنظیم نموده و او را در امر محبت و توحید یاری رساند.
گاهی نیز ممکن است خود خداوند متعال سیر بندهای را مستقیما متکفل شده و شخصی مانند مرحوم آیةالله انصاری همدانی رضواناللهعلیه، بدون استاد مسیر بندگی را طی کند.
به هر حال واضح است که مسیر عبودیت تنها با اکتفا به نماز اول وقت طی نخواهد شد زیرا در این فرض بیان این همه ادعیه و صلوات و اذکار مستحبی و... از سوی رسول مکرّم و اوصیاء ایشان صلوات الله علیهم اجمعین بی معنا بوده و کافی بود که به بیان ضرورت نماز اول وقت اکتفا شود، در صورتی که هیچگاه چنین نبوده است.
محافظت بر نماز اول وقت، زمینه جلب هدایت خاص الهی را فراهم کرده و آنچه در مسیر سلوک و عبودیت برای سالک مورد نیاز است را مهیا مینماید نه اینکه اعمال و وظایف دیگر را (از جمله ضرورت و وظیفه جستجو جهت یافتن اعلم در مسیر سلوک) منتفی نمینماید.
پس در نگاه مرحوم آیةالله قاضی، اگرچه مداومت بر نماز اول وقت، شرط کافی جهت سلوک و دریافت هدایت خاص الهی میباشد اما بنا نیست که نماز اول وقت به تنهایی و بدون انجام هیچ دستور و عمل دیگری انسان را به مراتب نهایی بندگی برساند؛ پس اگر کسی بر نماز اول وقت خود مداومت نماید، حتما به مراتب عالی خواهد رسید اما نه با اکتفا و اقتصار بر همین نماز اول وقت. نظیر این بیانات در کلام ائمه اطهار علیهمالسّلام و اولیاء الهی به راحتی به چشم میخورد. چنانچه از مرحوم علامه طهرانی رضواناللهعلیه نقل شده است:
«براى كسانى كه مشتاق و طالب لقاء حضرت پروردگارند و به دنبال استاد طریق مىباشند، دو مطلب را بیان كنید كه با آن از استاد مستغنى مىگردند: أوّل: داشتن إخلاص در عمل، و دوّم: خواندن تمام و كمال دوره علوم و معارف إسلام؛ چرا كه یك دوره معارف حقّه را در این كتابها آوردهام. به نحوى كه اگر كسى این كتب را با إخلاص بخواند نفسش به معانى و معارف حقّه آن متحقّق مىشود و چون نفسش به این معارف متحقّق شد مسیر خود را بهسوى خداوند روشن مىبیند.»[۸]
هرچند این جمله به تواتر از مرحوم علامه طهرانی نقل شده است اما ایشان هیچگاه و در هیچ لحظه از حیات شریف خود اهمیت استاد و سایر اعمال سلوکی را جهت رسیدن به توحید خالص نفی نفرمودهاند. آری! عمل به این دستورات زمینه این را فراهم میکند که سالک، در وقت مناسب به استاد راه رسیده یا مشکل سلوکی خود را با لطف و عنایت مستقیم الهی مرتفع نماید.
به عبارت دیگر نهایت دلالت مطلب نقل شده از مرحوم آیةالله قاضی، ضرورت نماز اول وقت جهت سیر و حرکت در راه خداست نه کفایت آن، لذا با سایر دستورات آن بزرگمرد هیچ تنافی و تعارضی نداشته و باید با تمام دستورات ایشان نظیر:
«ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، و آخرت می خواهی نماز شب بخوان.»[۹]
«چنانچه كسى كه طالب راه و سلوک طریق خدا باشد براى پیدا كردن استاد این راه اگر نصف عمر خود را در جستجو و تفحّص بگذارند تا پیدا نماید ارزش دارد.»[۱۰]
را در یک منظومه واحد دید.
مرحوم آیةالله قاضی در ذیل وصیتنامه خود، یکی از شاگردان را به عنوان وصیّ سلوکی معرفی کرده و میفرمایند:
«وصیّ طریقۀ من جناب حجةالاسلام آقا شیخ عباس مجتهد قوچانی است.»[۱۱]
مشخص است که ممکن نیست مرحوم آیةالله قاضی جهت حرکت به سوی خداوند متعال و مسأله سلوک الی الله تنها التزام به نماز اول وقت را کافی بدانند اما خودشان کسی را به عنوان استاد سلوکی و وصیّ خود در امر طریقت به صورت رسمی معرفی بنمایند!
لازم به ذکر است که این وصیت نامۀ در صفر ۱۳۶۵ هجری قمری به نگارش در آمده و ذیل آن، بعد از این تاریخ به وصیتنامه اضافه شده است، در زمانی که مرحوم آیةالله بهجت اساساً در نجف حضور نداشتهاند چه رسد به حضور در مجلس درس مرحوم آیةالله قاضی.
این نکته شایان توجه جدی است که در متن وصیت نامه مرحوم آیةالله قاضی قدّسسرّه ذکر شده است:
«و فصل دوم در امور آخرت و عمده آنها توحید است... و این مطلب حقیقتش به سهولت به دست نمىآید و از اولادهاى بنده كسى تا حال مستعد تعلیم آن ندیدهام و از رفقا هنوز وصى آخرتى معین نكرده است كه شما را به پیروى او امر كنم.»
و مرحوم آیةالله قاضی پس از اتمام کتابت اصل وصیتنامه که چند ماه قبل از رحلتشان است، وصایت مرحوم آیةالله قوچانی را در ذیل وصیت نامه مرقوم نمودهاند. از اینجا به روشنی مشخص میشود که مرحوم آیةالله قاصی تا انتهای عمر شریف خود به لزوم استاد جهت سلوک اعتقاد داشته و هیچگاه لزوم استاد را نفی نفرمودهاند و با تعبیر «امر به پیروی» نسبت به استاد سلوکی مطلب را بیان میفرمایند.
مرحوم آیةالله شیخ عباس قوچانی، به عنوان وصیّ مرحوم آیةالله قاضی و یکی از شاگردان ایشان که تا انتهای حیات استاد، محضر او را درک کردهاند، پس از مرحوم آیةالله قاضی، به منوال مرسوم اساتید و بزرگان مکتب نجف عمل کرده و شاگردان خویش را ملزم به انجام دستورات سلوکی و اربعینات و اذکار و اوراد خاص مینمودند.
مرحوم آیةالحق حاج سیّدهاشم حداد نیز، به عنوان یکی دیگر از شاهدان وصیّت و یکی از برجستهترین شاگردان مرحوم آیةالله قاضی، مسیر نقل شده و متداول از استاد خود و سایر بزرگان مکتب نجف را پی گرفته و به بیان دستورات خاص و اربعینات و مجالس سلوکی اهتمام وافر داشتند و طریقۀ کسانی را که تنها از طریق جذبه و بدون اذکار و دستورات خاص در صدد تربیت سالکان مسیر توحید بودند، طریق کاملی نمیدانستند.
علاوه بر این دو بزرگوار، افرادی نظیر مرحوم علامه طباطبائی و برادر کوچکترشان مرحوم آیةالله الهی طباطبائی، تا آخر عمر با استاد خود مکاتبه داشته و از ایشان طلب دستور مینموده و از استاد خود مرحوم آیةالله قاضی نیز جهت دستگیری از دیگران اذن داشته و تا انتهای عمر شریف خود به تربیت سالکان الهی بر همان شیوۀ مألوف مکتب عرفانی نجف اشتغال داشتند. نکته مهم دیگر اینکه هر دو نفر از این بزرگوران، تصریح به ارتباط با مرحوم آیةالله قاضی، حتی پس از رحلت ایشان داشتهاند و بعضی از حکایات ایشان در این زمینه، مشهور و البته شنیدنی است. از مرحوم علامه حسنزاده نقل شده است:
«به آقای سید محمدحسن الهی، برادر بزرگتر مرحوم علامه طباطبایی (ره) كه در عرفان و سیر و سلوك از شاگردان مرحوم سیدعلیآقا قاضی (ره) بود، مكرر عرض میكردم: وقتی خدمت آقا (علامه قاضی) میرسید، از جانب من از ایشان خواهش كنید كه مرا هم در تشرف به خدمت حضرت بقیة الله (عج) شریك خود نمایید و برای من نیز اجازه ملاقات بگیرید.[۱۲]
روزی در شهر آمل بعد از ظهر خواستم استراحت كنم، بچهها داد و فریاد كردند و مانع استراحتم شدند. من عصبانی شدم و با آنها تندی نمودم و پرخاش كردم؛ ولی بعد از آن، خودم پشیمان شدم و از این كه بچهها را ناراحت كردم، وجدانم ناراحت بود. عصر رفتم بازار و مقداری شیرینی و میوه خریدم و به منزل آوردم كه شاید بدین وسیله دل بچهها را به دست آورم. با این حال، وجدانم آرام نمیگرفت و آشفته خاطر بودم.
بالاخره، تصمیم گرفتم در سفری به تبریز با مرحوم سیدمحمدحسن الهی ملاقات كنم. وقتی به خدمت ایشان رسیدم، پیش از این كه علت مسافرتم را بگویم، گفتم: عرض مرا به خدمت استاد (سیدعلی قاضی) رساندید؟ فرمود: من راجع به این موضوع نامهای به شما نوشتم و چون آدرس شما را نداشتم به خدمت آقای اخوی (سید محمدحسین طباطبایی) فرستادم كه به شما برسانند. در آن نامه یادآور شدم كه وقتی پیام شما را به آقا عرض كردم، آقا تأملی كرد و سپس با ناراحتی فرمودند: ایشان چگونه میخواهند این راه را طیّ نمایند، با آن اخلاقی كه نسبت به همسر و كودكان انجام داده و با آن ها دعوا كردهاند؟! با آن اخلاق و تندی چگونه میشود به این رتبه و مقام رسید؟!»[۱۳]
بدیهی است اگر رویکرد مرحوم آیةالله قاضی تغییر میکرد، شاگردان خاص و ملازمان همیشگی ایشان که به اذن و امر خود ایشان به دستگیری از نفوس اشتغال داشتهاند متوجه شده و در رویّه خود تغییری ایجاد میکردند؛ زیرا مسلم است که مسأله دستگیری از نفوس، آن هم برای شخصی مانند آیةالله قاضی که در اوج تقوا و مراقبه و رعایت حقوق مستقر هستند، جزو مسائلی نیست که به جهت ناراحت نشدن یا استبعاد شاگردان، بتوان از آن چشم پوشی کرده و آن را کتمان نمود.
به هرحال نفس وصایت مرحوم آیةالله قاضی در ماههای انتهایی حیات شریفشان، به وضوح برداشت ناصواب از نقل قول محل بحث از مرحوم آیةالله بهجت را ابطال مینماید.
۱. گویا ناقل محترم از مکان انتشار این مطلب به صورت دقیق مطلع نبوده و در کلیپ ضبط شده اشاره میفرمایند که این مطلب از اطراف خوی منتشر شده است.
۲. عبارت بین دو خط تیره در این بخش از ناقل محترم است و گویا در اصل فرمایش منقول از حضرت آیةالله قاضی نیست.
۳. خُلُق، ش ۱۱، ص۴۲.
۴. طبق بعضی از نقلها، مرحوم آیةالله بهجت نزدیک سه سال قبل از ترک نجف اشرف حضور در درس مرحوم آیةالله قاضی را رها مینمایند و با توجه به اینکه ایشان دو سال پیش از رحلت مرحوم آیةالله قاضی نجف را ترک نمودهاند، در عمل کمی کمتر از پنج سال انتهایی حیات مرحوم آیةالله قاضی، ارتباطی با ایشان نداشتهاند.
۵. نور مجرّد، ج۲، ص۱۰۱.
۶. کوه توحید، ص۲۵۶.
۷. الاحتجاج، ج۲، ص۴۵۶.
۸. نور مجرّد، ج۱، صص۵۰۹ و۵۱۰.
۹. مهرتابان، ص۲۶.
۱۰. رسالۀ سیر و سلوک منسوب به سید بحرالعلوم، ص۱۸۶.
۱۱. همان، ص۲۵۷.
۱۲. این واقعه متعلق به بعد از رحلت مرحوم آیةالله قاضی است.
۱۳. فریادگر توحید،ص۱۴۱.