عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

محیی الدین و ایمان فرعون

معلوم شد كه شيخ منع نصّى كه ايمان او را منافى باشد مى‌كند و مى‌گويد كه: اين‌چنين نصّ نيست، و سه بار فرموده كه: أمره الى اللّه، و جميع آياتى كه خصم به آن استدلال كرد آورده، و آن را محتمل ساخته و از نصّيّت بدر برده و على هذا شيخ درين مسئله مجتهد باشد به ظواهر قرآن،

در پاسخ به سؤالي درباره ایمان فرعون از نگاه محیی‌الدین گذشت كه يكي از احتمالات، عدم نصّ بودن آيات قرآن در ردّ ايمان فرعون است اين احتمال را از شيخ مكي در الجانب الغربی نقل كرديم اكنون متن اين كتاب را با هم ميخوانيم:

اين متن تقریر جناب شیخ ابوالفتح محمد بن مظفرالدين المكى‌ از کلام جناب محیی‌الدین قدس‌سره دربارة ایمان فرعون لعنةالله‌علیه است. نقل این متن به جهت تأیید محتوای آن نیست بلکه صرفا بدان جهت است که روشن شود کلام جناب محیی‌الدین فقط از باب بحث علمی و تفسیری و بر اساس ظواهر قرآن کریم بوده است.

این متن در کتاب «الجانب الغربی فی حل مشکلات الشیخ محیی‌الدین العربی»، نشر انتشارت مولی، ص ۱۰۴ تا ۱۲۰ آمده است.

فهرست

[در اثبات اينكه مؤمن بودن فرعون هنگام غرق به نزد شيخ اكبر از قبيل مباحثه است‌]

بدان ـ جعلك الله من العارفين ـ كه قبل از شروع در جواب لا بدّ است از تقديم مقدّمه‌اى چند كه در اثناى كلام رجوع به آن لازم است.

مقدمات

مقدّمه اول

لفظى كه از براى معنى موضوع است اگر غير آن معنى احتمال ندارد او را نصّ گويند و محكم خوانند و اگر احتمال غير آن معنى داشته باشد اگر احتمال آن دو معنى را بالسويّه باشد چنانچه هيچ كدام نسبت به او اولى نباشد او را مشترك گويند و متشابه نيز خوانند و او نسبت با هر يكى از اين دو معنى محتمل است مثل قرء نسبت به حيض و طُهْر، و اگر احتمال او آن دو معنى را بالسويّه نباشد بلكه يكى نسبت به او اولى باشد از آن ديگر، پس آن لفظ را نسبت به آن معنى كه اولى است ظاهر گويند، و به آن معنى كه اولى نيست مرجوح‌ گويند و محمل نيز خوانند.

مقدّمه دوم

چون استدلال به نصّ كنند در مقابل او نصّ بايد آوردن نه مشترك و نه ظاهر و نه مرجوح. و چون به ظاهر استدلال كنند در مقابل‌ او ظاهر بايد با نص، نه مشترك و نه مرجوح، و استدلال به مشترك و مرجوح روا نيست.

مقدّمه سوم

چون كسى استدلال به كتاب و سنّت كند تكفير او، بلكه تفسيق او جائز نيست هرچند كه خطا كند؛ زيرا كه او به كتاب و سنّت دست زده است و در دامن نبوّت در آويخته است خصوصا كه به كمال علم و عمل متصف باشد زيرا كه از اهل قبله است.

مقدّمه چهارم

منكر مسائل اجتهاد به كافر نيست؛ زيرا كه كافر كسى است كه انكار «ما علم مجيئه من الرّسول ضرورةً» كند و مؤمن كسى است كه تصديق كند به ما علم مجيئه من الرّسول ضرورة. و همچنين انكار احاديثى كه راويان ايشان آحاد است كفر نيست چه كفر انكار امور يقينيه دينيّه است. و بعد از آنكه اين مقدّمات به خاطر خطير قرار يافت شروع در مقصود كنيم و تحرير مبحث به اسلوبى كه ما آن را اختراع كرديم نماييم آنگاه كلام شيخ را رضى اللّه عنه مطابق و موافق او نقل كنيم.

بدان- شرح اللّه صدرك و رفع ذكرك و سيّر امرك- كه فرعون تلفظ كلمه شهادت كرد بقوله تعالى حتّى اذا ادركه‌ الغرق قال: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ». و اين نصّ است زيرا كه ذكر بنى اسرائيل از آن جهت كرد كه توهّم آن نكند كه او ايمان به خود آورد؛ چه او سابقاً مى‌گفت كه: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‌» و «ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي.» پس رفع اين احتمال كرد بقوله: «الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ» آن چنانكه ساحران گفته‌اند كه: «آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ رَبِّ مُوسى‌ وَ هارُونَ» تا توهّم آن نكنند كه ايشان ايمان به فرعون آورده‌اند، آنگاه فرعون تأكيد ايمان نمود بقوله: «وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ».

سؤال:

اگر گويند كه قوله تعالى‌ «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» دلالت مى‌كند به اينكه ايمان او مقبول نيست.

جواب:

اين آيت دو احتمال دارد:

احتمال اوّل آنست كه اين تفزيع و توبيخ باشد به اينكه در زمان طويل تقصير و تفريط كرده و درين زمان‌ قصير يسير تدارك نموده، و اين احتمال اقوى و اولى است؛ زيرا كه ظاهر اين كلام تصديق اوست به اخلاص در ايمان او. و اگر در ايمان مخلص نبودى بايستى كه نفى اصل ايمان مى‌فرمود آن چنانكه در اعراب فرمود كه: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ». و ظاهر اين كلام توبيخ است فقط، نه عدم قبول‌.

احتمال دوم آنست كه اين توبيخ از براى عدم قبول ايمان‌ او باشد و اين احتمال بعيد است زيرا كه درين كلمات قرينه‌اى كه دلالت كند به عدم قبول، نيست الّا مجرّد توبيخ، و توبيخ به مجرّده دلالت به عدم قبول نمى‌كند الّا دلالتى بعيد. پس اين كلام به ايمان او دلالت كرد بطريق تنصيص، و على هذا دليل به ايمان آوردن فرعون دو نص باشد و نسبت اين دو كلام به احتمال اوّل‌ ظاهر باشد و به احتمال دوم مرجوح باشد و مرجوح معارض يك نص نمى‌شود، فكيف كه معارض دو نص گردد نهايت امر آن باشد كه نسبت اين كلام به احتمال دوم‌ ظاهر باشد و ظاهر است كه ظاهر معارض نصّين نمى‌توان بود بلكه معارض يك نص نمى‌شود.

سؤال:

اگر گويند كه اين ايمان، ايمان بأس است لقوله تعالى: «فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ».

جواب:

ما را در جواب دو مقام است:

مقام اوّل‌ آنست كه اين آيت مجمل است و بيان او در آيتى ديگر آمده است؛ زيرا او دلالت نمى‌كند الّا به اينكه ايمان بأس نافع نيست و از وى معلوم نشد كه در دنيا و آخرت نافع نيست يا در دنيا نافع است و در آخرت نافع نيست، يا در آخرت نافع است و در دنيا نافع نيست پس اين مقدار در وى مجمل باشد و بيان اين آيه در آيتى ديگر واقع است و هى قوله تعالى: «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‌ حِينٍ». يعنى اهل قريه ايمان‌ نياوردند در حالت مشاهده عذاب كه ايمان ايشان نافع ايشان شد الّا قوم يونس كه چون ايمان آوردند در حالت مشاهده عذاب، ما عذاب را از ايشان دور كرديم در حيات دنيا. پس ازين آيت معلوم شد كه نفى نفع ايمان بأس در دنياست و به آخرت متعرّض نشد پس احتمال دارد كه در آخرت نافع باشد و على هذا آن آيت نصّ نباشد در نفى ايمان بأس مطلقا، هم در دنيا و هم در آخرت، بلكه احتمال آن دارد كه مراد حق در او آن باشد كه درين آيت بيان فرموده است. و اذا حصل الاحتمال بطل الاستدلال.

سؤال:

اگر گويند كه دليل عدم نفع‌ ايمان بأس اجماع است.

جواب:

اين سؤال‌ در جواب اعتراض ششم معلوم شد، به آنجا بايد رجوع كرد تا معلوم شود كه ما در حجيّت اجماع چه گفتيم.

مقام دوم‌ آنست - لا نسلم- كه اين ايمان، ايمان بأس است و گاهى ايمان بأس باشد كه فرعون رجا و اميد از نجات قطع كرده باشد، و حال‌آنكه او قطع طمع از نجات نكرده؛ زيرا كه او مشاهده آن كرد كه بنى اسرائيل در ميان آب در راه خشك مى‌روند، و دانست كه آن به بركت ايمان ايشان باشد به موسى و إله موسى، پس مسارعت به ايمان كرد، و لهذا گفت كه‌ «آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ.» شايد كه او هم نجات يابد آن چنانكه ايشان نجات‌ يافتند.

سؤال:

اگر گويند كه قوله تعالى: «وَ قالَ مُوسى‌ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالًا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‌ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ* قالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما» دلالت مى‌كند كه قوم فرعون و فرعون هر دو ايمان آوردند نزد رؤيت عذاب اليم؛ چه دعاى موسى و هارون همين بود و حق تعالى فرمود كه: دعاى شما مستجاب شد و برين تقديرى كه سابقا مقرّر شد لازم آيد كه ايمان قوم فرعون نيز صحيح باشد و ظاهر اين آيت آنست كه هر دو صحيح نيست؛ زيرا كه ضماير فى قوله‌ «عَلى‌ أَمْوالِهِمْ» الى قوله‌ «حَتَّى يَرَوُا» به فرعون و قوم او هر دو راجع‌اند.

جواب:

رجوع ضماير دو احتمال دارد:

يكى آنست كه به فرعون و قوم او، هر دو راجع شوند.

دوم آنست كه به قوم او راجع باشد فقط. و مراد از «عذاب اليم» عذاب آخرت باشد نه غرق، پس قوم فرعون در حالت غرق ايمان نياورده باشند و فرعون تنها آورده باشد، و لهذا حق تعالى از فرعون خبر داد كه او در حالت غرق ايمان آورد و از ايشان خبر نداد.

و در اكثر مواضع قرآن مراد از «عذاب اليم» عذاب قيامت است، و لهذا فرموده است كه‌ «إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ* وَ لَوْ جاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ»

و لا تحقّ الكلمة على الكافر الّذى علم انّه لا يؤمن. و اگرچه اين كلام نسبت به احتمال اوّل ظاهر است و نسبت به احتمال دوم مرجوح است فامّا ظاهر معارض نصّ نمى‌شود خصوصا كه جانب مرجوح قائم الاحتمال است.

سؤال:

اگر گويند كه قوله تعالى‌ «يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ* وَ أُتْبِعُوا فِي هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ» دلالت مى‌كند به اينكه فرعون با قوم خود در دوزخ در آيند و ايشان در دنيا ملعون‌اند و در روز قيامت در بدترين حال‌اند.

جواب:

در آيتى ديگر آمده است كه: «أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ» و نگفت «ادخلوا فرعون و آله.» پس جائز است كه مراد در آن آيت آن باشد كه قوم فرعون تنها به آتش روند و او نرود. و چون ضمير «فَأَوْرَدَهُمُ» به قوم او راجع است‌ «أُتْبِعُوا» نيز به قوم او راجع باشد.

سؤال:

اگر حال چنين بودى پس چه فايده دارد قوله‌ «يَقْدُمُ قَوْمَهُ.» يعنى پيش ايشان رود، «فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ.» يعنى ايشان را به نار وارد گردانيد؟

جواب:

فايده آن آنست كه چون او در دنيا دعوى الوهيّت كرد به باطل، در آخرت قدّام ايشان رود و ايشان را به دوزخ برد تا بدانند كه آن دعوى باطل است نزد او، آن چنانكه در نفس الأمر باطل است و در حالت رجوع و عدم دخول او به ايشان، بدانند كه آن به بركت ايمان است.

سؤال:

اگر گويند كه: قوله تعالى‌ «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‌» دلالت مى‌كند بر اينكه او در دنيا معذب بود به غرق، و در آخرت نيز معذب خواهد بود البته؛ زيرا كه به صيغه ماضى فرمود و گفت: «فاخذه». و تعبير از امور مستقبله به لفظ ماضى از براى تحقّق وقوع است.

جواب:

اين وجه محتمل است، فامّا وجهى ديگر احتمال دارد، و آن آنست كه نكال آخرت و نكال دنياى او همين غرق باشد در دنيا، و صيغه ماضى از براى اين معنى آورده باشد، و لهذا تقديم «آخرة» بر «أولى» فرمود. و چون اين احتمال قايم است استدلال ساقط است.

اين مجمل كلام شيخ است در امر فرعون، كه ما آن را به اين اسلوب تنقيح كرديم. و با وجود اين مباحثه و استدلال كه در فصوص است در فتوحات مى‌فرمايد كه‌: «أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ». يعنى امر فرعون در قبول ايمان او و عدم قبول او، به خدا حواله شده است‌.

با وجود آن عبارتى كه در فتوحات فرموده كه‌ از وى مفهوم مى‌شود كه فرعون از اهل نجات نيست بلكه از اهل هلاك است و در سلك كفّار است، در باب ثانى و ستين فرموده كه: مجرمين چهار طايفه‌اند، همه در ناراند و از نار بيرون نمى‌آيند، و ايشان متكبران‌اند بر اللّه تعالى، مثل فرعون و مانند او از كسانى كه دعوى ربوبيّت از براى نفس خود كرده‌اند و نفى از خدا نموده‌اند. پس گفت: «ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ‌ غَيْرِي» و گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‌». يعنى نيست در آسمان خدايى غير من، و همچنين نمرود و غير او، و دوم مشرك‌اند، و سوم معطّل‌اند و چهارم منافق‌اند.

و در كتاب القدس فى مناصحة النّفس فرموده كه: اگر سرّ الوهيّت را استعمال كنى و ازين ادويه عبوديّت استعمال نكنى بيرون شدى تو با فرعون و نمرود.

و چون شيخ در جايى امر فرعون به خدا حواله كرده و در جايى به كفر او و بودن او از اهل نار تصريح نموده، پس معلوم شد كه هرچه در باب ايمان او گفته از قبيل مباحثه است نه از قبيل اعتقاد.

سؤال:

اگر گويند كه: اگر از قبيل مباحثه بودى نه از قبيل اعتقاد، پس چرا گفتى كه: فقبضه اللّه طاهرا و مطهرا؟

جواب:

چون دليل بر ايمان او تقرير كرد و آن خالى از قوتى نبود بنا بر آن عبارت «طاهر و مطهّر» فرمود و آن چنانست زيرا كه بنا بر قوت ادلّه، ايمان او ثابت است و بنا بر ثبوت ايمان، و انّ الايمان يجبّ ما قبله طاهر و مطهّر باشد.

و چون اين مقدار محرّر شد شروع در نقل كلام شيخ بايد نمود و اللّه الموفّق لا ربّ غيره، شيخ در باب ثامن و تسعين و مائة از فتوحات در توحيد ثانى عشر فرموده كه: حتّى اذا ادركه الغرق قال: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ».

اين توحيد استغاثه است و او توحيد صله است؛ زيرا كه او «الّذى» آورد تا رفع كند التباس نزد سامعين را، آن‌ چنانكه‌ سحره كرده‌اند هنگامى كه ايمان آورده‌اند به ربّ العالمين‌، پس گفتند: «رَبِّ مُوسى‌ وَ هارُونَ» از براى رفع التباس از اذهان سامعين‌. و لهذا فرعون ايشان را وعيد داد به صلب و بريدن دست و پاى. بعد از آن فرعون تتميم كلام خود كرد و گفت كه: «وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ.» زيرا كه دانست كه اله آنست كه به او انقياد كنند و به هيچ چيز منقاد نشود.

و على بن أبى‌طالب رضى اللّه عنه از يمن به مكّه مى‌آمد و رسول صلّى اللّه عليه و سلّم از مدينه به مكّه مى‌آمد از براى حج و از براى عمره، و على نمى‌دانست كه قرآن كرد ميان حج و عمره، يا افراد كرد حج را از عمره؛ پس گفت:

امللت بما املّ به رسول اللّه يعنى احرام كردم به آنچه رسول اللّه به او احرام كرد. و نمى‌دانست كه رسول اللّه به چه احرام كرد پس از وى مقبول شد با وجود آنكه به علم محقّق نبود پس اگر به علم محقّق باشد به قبول شدن أولى و أخرى باشد. پس فرعون اعلام كرده بود كه او ربّ اعلاى ايشان است.

فأمره الى اللّه؛ زيرا كه او ايمان كرد نزد ديدن بأس، و نافع نشد مثل آن ايمان كه رفع عذاب دنيا كند الّا قوم يونس، و متعرض نشد به آخرت؛ و بعد از آن اللّه تعالى او را تصديق كرد در ايمان خودش بقوله: «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ.» پس دلالت كرد به اخلاص او در ايمان او. و اگر مخلص نبودى در وى، بگفتى آن چنانكه در اعراب گفت آن اعرابى كه گفتند:

«آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ». پس اللّه تعالى گواهى داد از براى فرعون به ايمان، و اللّه تعالى از براى كسى گواهى ندهد به صدق در توحيد، الّا كه جزاء او خواهد داد به آن اخلاص در توحيد.

و فرعون بعد از ايمان او عصيان نكرد پس اللّه تعالى او را قبض كرد طاهرا. و چون كافر مسلم شود بر او واجب است كه غسل كند پس بود غرق او غسل او و تطهير او، ازين حيثيت كه خدا او را اخذ كرد، و او در آن حالت نكال آخرت و أولى، و گردانيد آن را عبرتى از براى هركسى كه ترسناك باشد. و ايمان او مانند ايمان كسى نيست كه غرغره كند؛ زيرا كه مغرغر متيقّن است به اينكه مفارق است و قاطع است به آن؛ و اين غرق در اينجا چنين نبود؛ زيرا كه فرعون دريا را خشك ديد در حق مؤمنين، پس دانست كه آن از براى ايشان نشد مگر به سبب ايمان، پس او متيقّن به موت نشد بلكه غلبه كرد بر ظنّ او حيات، پس او نيست از كسانى كه موت نزد او حاضر شد، پس گفت كه: من اكنون توبه كردم، و نيست از كسانى كه كافر بميرند، فأمره الى اللّه، و لما قال اللّه: «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً» كما كان قوم يونس، فهذا ايمان موصول‌ و قدّم الهويّة ليعيد ضمير به عليه ليلحق بتوحيد الهويّة.

و در باب تاسع و ستين و ثلاثمائة در فصل تاسع از فتوحات‌ مكّيه فرموده: چون اللّه تعالى گفت: «فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا» پس ايشان ايمان نياوردند الّا تا آنكه از ايشان رفع آن بأس كند و او مندفع نشد و اللّه تعالى ايشان را اخذ كرد به آن بأس، و ذكر نكرد كه آن ايمان ايشان را در آخرت نفع نكند، و تأييد آن مى‌كند قوله تعالى: «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا.» پس اينست معنى قول ما كه ايمان، ايشان را نافع نشد در رفع عذاب از ايشان در حيات دنيا، آن چنانكه نفع كرد قوم يونس را، پس حق تعالى تعرض به آخرت نكرد.

و در باب سابع و ستين و مائة فرموده كه: حق تعالى به موسى و هارون گفت: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً» از جهت مناسبت باطن او؛ چه او به حسب باطن از اذلّ اذلا است و استدلال‌ ظاهر او از جبروت و كبريائى است كه داشت‌ پس به واسطه قول ليّن ياد كند مسكنتى و ذلّتى كه در باطن اوست و ظاهر و باطن على السّواء گردد، پس خميرمايه قول ليّن در باطن او عمل مى‌كرد و مناسبت او قوى مى‌شد تا هنگامى كه بأس او منقطع شد از تابعان او، و حايل شد غرق ميان او و طمعهاى او، التجا آورد به آنچه باطن او مى‌داد از آنچه بر او بود از ذلّت و افتقار، پس گفت: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ» از براى رفع اشكال، آن چنانكه سحره گفتند: «آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ رَبِّ مُوسى‌ وَ هارُونَ» از براى رفع ارتياب و ازالت اشكال. بعد از آن گفت: «وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ.» پس حق تعالى مخاطبه او كرد به لسان عتاب‌ «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ». يعنى اين زمان اظهار كردى آنچه مى‌دانستى پيش ازين، و عصيان كردى و بودى از مفسدين در تابعان خود، «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ.» پس او را بشارت داد قبل قبض روح او ببدنك، و تا باشى تو از براى كسانى كه بعد از تو آيند آيتى و علامتى، هر گاهى كه بگويند آنچه تو گفتى ايشان را نجات شود آن چنانكه ترا بود؛ چه عذاب متعلّق نمى‌شود الّا به ظاهر تو، پس ابتداء غرق، عذاب بود و شدت موت در او شهادتى خالص برى كه هيچ معصيتى متخلل او نشد پس مقبوض شد بر افضل عملى. اين همه از براى آنست كه هيچ كس از رحمت اللّه تعالى مأيوس و نوميد نشود، «إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ.» و اعتبار به خاتمه عمل است.

آنگاه بعد از چند سطر فرمود كه‌: پس مقبوض شد فرعون، و تأخير در اجل او نشد در حالت ايمان او، مبادا كه رجوع كند به آنچه بر او بود از دعوى. پس غافل شدند اكثر ناس، و حكم كردند بر مؤمن به شقاوت. و امّا قوله تعالى:

فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ، فما فيه نصّ انّه يدخلها معهم بل قال اللّه تعالى: «أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ» و لم يقل ادخلوا فرعون و آله. و رحمت اللّه از آن اوسع است كه ايمان مضطر را قبول نكند و كدام اضطرار اعظم است از اضطرار فرعون در حال غرق، و حال‌آنكه اللّه تعالى مى‌گويد كه: «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ». پس قرين ساخت اجابت و دور كردن بدى به دعاى مضطر؛ و فرعون ايمان آورد خالصا، و حق تعالى غرق او نكال آخرة و أولى ساخت پس عذاب او نبود بيشتر از غرق در آب شور، و او را قبض كرد بر احسن عملى و صفتى كه ايمان است. ظاهر آيه اين معنى مى‌دهد و تقديم ذكر «آخرة» كرد و تأخير «أولى» كرد تا معلوم شود كه عذاب به غرق أولى است‌ و نكال آخرت. پس از براى همين «آخرة» را در ذكر تقديم كرد به «أولى»، و اينست فضل عظيم.

و در فصّ موسوى فرموده كه: و چون آل فرعون موسى را در ميان تابوت، يعنى صندوق، در دريا يافتند نزد درخت فرعون، او را موسى نام كرد؛ زيرا كه «مو» آب است و «سا» اسم درخت است به زبان قبطى. پس فرعون خواست كه او را بكشد زن فرعون گفت- و او منطق بود به نطق الهى- به فرعون در حقّ موسى كه اين قرة عين است از براى من و از براى تو؛ چه زن فرعون را اللّه تعالى از براى كمال خلق كرده بود آن چنانچه رسول صلّى اللّه عليه و سلّم فرمود كه:

«كامل شد از زنان چهار كس: مريم بنت عمران و آسيه امرأة فرعون و خديجه و فاطمه.» پس موسى قرة عين آسيه شد به كمال كه او را حاصل شد، و قرة عين فرعون شد به ايمان كه خدا به او داد نزد غرق. پس اللّه تعالى او را قبض كرد طاهرا مطهّرا، نيست در وى چيزى از خبث؛ زيرا كه او را قبض كرد نزد ايمان او، قبل از آنكه چيزى از آثام كسب كند، و اسلام ما قبل خود را قطع و محو مى‌كند از گناهان، و حق تعالى او را آيتى و علامتى ساخت بر عنايت خود سبحانه و تعالى به هركه خواهد تا آنكه هيچ كس يأس از رحمت اللّه تعالى نكند «إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ».

پس اگر فرعون از كسانى بودى كه از رحمت اللّه تعالى يأس دارند مبادرت و شتابى به ايمان نمى‌كردى پس بود موسى آن چنانكه زن فرعون گفت در او كه او قرة عين است از براى او و از براى فرعون، شايد كه نفع ما كند، و چنين بود چه اللّه تعالى هر دو را به موسى عليه السّلام نفع كرد.

آنگاه‌ بعد از چند سطر فرمود كه: و امّا قوله تعالى‌ «فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ» دلالت نمى‌كند بر آنكه آن ايمان ايشان را نفع نمى‌كند در آخرت به دليل استثنا در قوم يونس؛ زيرا كه در قوم يونس استثنا كرده و گفته: «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا». پس حق در آن آيت آن خواسته است‌ كه آن ايمان از ايشان عذاب را در دنيا رفع نمى‌كند، و لهذا فرعون در دنيا معذب شد با وجود ايمانى كه از وى صادر شد. اين سخن گاهى باشد كه امر فرعون مانند امر كسى باشد كه او متيقّن‌ شده است به انتقال، از دنيا به آخرت، در آن ساعت. و قرينه حال چنان مى‌دهد كه متيقّن به انتقال نبود؛ زيرا كه معاينه مؤمنين كرد كه در طريق خشك مى‌روند به سبب ضرب موسى بحر را به عصا. پس فرعون متيقّن به هلاك نشد در حالت ايمان آوردن، به خلاف محتضر كه موت نزد او حاضر باشد كه او متيقّن است به انتقال از دنيا به آخرت. پس فرعون را به محتضر الحاق نكنند در عدم قبول ايمان او، پس فرعون ايمان آورد به آن الهى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردند در حالتى كه او به نجات متيقّن بود و او را نجات حاصل شد فامّا نه به آن صورتى كه او مى‌خواست. پس اللّه تعالى او را نجات داد از عذاب آخرت در نفس خود، و بدن او را نجات داد از نيستى در آب، آن چنانكه گفت: «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ» تا باشى از براى كسانى كه بعد تو آيند آيتى و علامتى؛ چه اگر او به صورت غايب مى‌شد در آب، قوم او مى‌گفتند كه او محتجب شده است، پس ظاهر شد به صورت معهوده مرده، تا بدانند كه اوست پس نجات عام شامل شد فرعون را حسّا از حيثيّت بدن او، و معنا از حيثيّت نفس و روح او. و من حقت عليه كلمة العذاب الأخروى لا يؤمن و لو جاءته‌ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ‌ أىّ يذوق العذاب الأخروىّ. پس فرعون ازين صنف خارج شد اينست ظاهر كه قرآن به او وارد شد؛ ثمّ انا نقول بعد ذلك و الأمر فيه الى اللّه لما استقرّ فى نفوس عامّة الخلق من شقائه و ما لهم نصّ فى ذلك يستندون إليه‌.

اينست ترجمه كلام شيخ رضى اللّه عنه در فتوحات و فصوص؛ اگرچه در آن ترجمه تقديمى و تأخيرى و زيادتى و نقصانى واقع است فامّا محصّل كلام شيخ فوت نشد و از جميع آن معلوم شد كه شيخ منع نصّى كه ايمان او را منافى باشد مى‌كند و مى‌گويد كه: اين‌چنين نصّ نيست، و سه بار فرموده كه: أمره الى اللّه، و جميع آياتى كه خصم به آن استدلال كرد آورده، و آن را محتمل ساخته و از نصّيّت بدر برده، آن چنانكه سابقاً اين حقير تحرير نموده، و على هذا شيخ درين مسئله مجتهد باشد به ظواهر قرآن، و لهذا گفت كه: اينست ظاهر كه قرآن به او وارد شد. و على هذا اگر مصيب باشد دو اجر دارد، و اگر مخطى باشد يك اجر؛ پس تكفير او نتوان كرد و بعد از اطّلاع بر آنچه درين رساله محرّر شده است هركه تكفير او كند از كمال جهل يا نادانى باشد يا از كمال عناد و مكابره باشد، وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ.

مربوط به دسته های:شبهات (ابن عربی) -