تعريف دعا و ترغيب به آن «دعا يك معناى لغوى و يك معناى اصطلاحى دارد».
در لغت به معناى «ندا و صدا زدن» است: «دعوت فلانا، يعنى: او را صدا زدم». و در اصطلاح بدين معناست كه فرد پست و پايين، از فرد برتر و بالا، با حالت خضوع و سرافكندگى، چيزى را طلب كند.
عقل هر عاقلى حكم مىكند كه وقتى انسان قدرت دارد، بايد ضرر را از خودش دفع نمايد و از طرف ديگر مىدانيم كه زندگى در اين دنيا براى هيچ انسانى بدون ضرر و زيان و تشويش خاطره نيست چون:
- يا درد و مرضى در اندرون خود دارد. - يا ظالمى از خارج او را مىآزارد. - يا در شغل و كارش گرفتارى دارد. - يا همسايه به او آزار مىرساند. - و يا ...و اگر فعلا هيچ يك از اين گرفتاريها پيش نيامده باشد، باز عقل محال نمىداند كه در آينده گرفتاريهايى برايش پديد آيد، چگونه پديد نيايد و حال آنكه دنيا محل حوادث است و هيچ وقت بر يك منوال، ثابت و برقرار نمىماند و كسى از سختيها و مصيبتهاى آن در امان نيست. منتها سختيهايش براى بعضيها به فعليت رسيده و محقق شده و براى عده ديگر در آينده محقق خواهد شد، اما عقل حكم به وجوب و لزوم برطرف نمودن هر دو قسم از مصيبتها و گرفتاريها مىكند، اين از يك سوى از سوى ديگر، دعا وسيلهاى است كه مىتواند اين مشكل را برطرف سازد و آن را براى انسان حلّ كند، پس عقلا لازم است كه دست به دامان دعا بياويزيم و از آن براى حلّ مشكلاتمان كمك بگيريم.
همين معنا در كلام امير المؤمنين و سيد الوصيّين- عليه و على آله افضل صلوات المصلّين- آمده، آنجا كه مىفرمايد:
«ما من احد ابتلي و ان عظمت بلواه باحقّ بالدّعاء من المعافى الّذى لا يأمن من البلاء».«مبادا كسى كه فعلا بلايى به او روى نياورده و در عافيت زندگى مىكند ولى در آينده از آن در امان نيست، گمان كند كه انسان گرفتار- هر چند گرفتاريش بزرگ باشد- بيشتر از او به دعا نيازمند است. (بلكه وى نيز براى دفع بلاهاى آتيه به دعا نياز دار)».
از اين حديث، فهميده مىشود كه هر فردى به دعا نياز دارد، چه آن كسى كه در عافيت است و چه آن كس كه مبتلاست، منتها دومى براى برطرف ساختن بلايى كه هست و اوّلى براى جلوگيرى از نزول آن.
علاوه بر اين، دعا سبب جلب منفعت و يا بقاى نعمتهاى موجود نيز مىگردد، چون معصومين- عليهم السّلام- از آن به «سلاح و ترس» تعبير كردند، «سلاح» وسيلهاى است كه انسان را به منفعتى برساند، يا ضررى را از او دفع كند و «ترس به «سپر» مىگويند كه موجب حفظ و نگهدارى انسان از مشكلات و سختيها مىشود.
رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- فرمود:
«الا ادلّكم على سلاح ينجيكم من اعدائكم و يدرّ ارزاقكم؟ قالوا: بلى يا رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله- قال: تدعون ربّكم بالليل و النّهار فإنّ سلاح المؤمن الدّعاء».
«آيا اسلحهاى را به شما معرفى كنم كه هم شما را از شرّ دشمنانتان نجات ميدهد و هم روزيتان را زياد مىنمايد؟ گفتند: بلى يا رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله- فرمود: پروردگارتان را در شب و روز بخوانيد و دعا كنيد، چون دعا، اسلحه مؤمن است».
امام على- عليه السّلام- مىفرمايد:
«الدّعاء ترس المؤمن و متى تكثر قرع الباب يفتح لك».
«دعا، سپر مؤمن است، اگر باب رحمت الهى را زياد بكوبى (و نااميد نشوى، عاقبت) آن در، به رويت گشوده خواهد شد».
امام جعفر بن محمد صادق- عليه السّلام- فرمود:«الدّعاء انفذ من السّنان الحديد».
«دعا از سر نيزه آهنى، برّندهتر و نافذتر است».
امام موسى بن جعفر- عليه السّلام- فرمود:«انّ الدّعاء يردّ ما قدّر و ما لم يقدّر. قال: قلت: و ما قد قدّر فقد عرفته فما لم يقدّر؟ قال: حتّى لا يكون».
«دعا، هم آنچه مقدّر شده و هم آنچه مقدّر نشده، هر دو را بر مىگرداند و سبب تغييرش مىشود.»
راوى (يعنى عمر بن يزيد) مىگويد، گفتم:آنچه مقدّر شده، معيّن و معلوم است كه دعا موجب تغييرش مىشود، اما آنچه مقدّر نشده، چطور؟فرمود: دعا موجب مىشود كه اصلا مقدّر نشود.
و نيز آن حضرت فرمود:«عليكم بالدّعاء فانّ الدّعاء و الطّلب الى اللَّه تعالى يردّ البلاء و قد قدّر و قضي فلم يبق الّا إمضاؤه فاذا دعى اللَّه و سئل صرفه صرفه».
«دعا كنيد، چون دعا و طلب كردن از خداوند تعالى، بلا را دفع مىكند حتّى اگر مقدّر شده و بدان حكم گرديده و بجز اجرايش چيزى نمانده باشد، در اين صورت اگر از خدا بخواهيد كه آن را برگرداند، برمىگرداند».
زرارة از امام محمد باقر- عليه السّلام- نقل مىكند كه فرمود:«الا ادلّكم على شيء لم يستثن فيه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم؟ قلت: بلى، قال: الدّعاء يردّ القضاء و قد ابرم ابراما- و ضمّ اصابعه-»
«آيا مىخواهيد چيزى را به شما معرفى كنم كه رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- از آن استثناء نكرد (يعنى نفرمود ان شاء اللَّه) زراره مىگويد گفتم:بلى،
فرمود:آن چيز، دعاست كه قضاى الهى را بر مىگرداند اگر چه محكم و حتمى شده باشد. آنگاه حضرت از باب تشبيه قضاى حتمى الهى، انگشتان دستهايشان را درهم فرو بردند».
امام زين العابدين- عليه السّلام- فرمود:
«انّ الدّعاء و البلاء ليتوافقان الى يوم القيامة انّ الدّعاء ليردّ البلاء و قد ابرم ابراما».
«دعا و بلا، تا روز قيامت با هم در مبارزهاند و در اين ميدان، دعا پيروزمندانه بيرون مىآيد اگر چه آن بلا حتمى بوده باشد».
و نيز از آن حضرت است كه فرمود:
«الدّعاء يردّ البلاء النّازل و ما لم ينزل».
«دعا، هم بلاى فرود آمده را بر مىدارد و هم، بلاى نيامده را».
با توجه به اين احاديث و احاديث مشابه ديگرى كه به خاطر پرهيز از طولانى شدن بحث از ذكر آنها خوددارى كرديم، روشن مىشود كه بايد ضررها را به واسطه دعا دفع كرد.
و دافع ضرر بودن دعا، از طريق اخبار معصومين- عليهم السّلام- كه علم به راستگويى آنان داريم، ثابت مىشود.
قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ .[۱]
«اى پيامبر! بگو اگر دعايتان نبود، پروردگار من به شما اهميتى نمىداد».
وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ .[۲]
«پروردگارتان مىگويد: مرا بخوانيد تا اجابتتان كنم. مسلّما آنانى كه از پرستش و عبادت من سركشى مىكنند، بزودى با خوارى به جهنّم در مىآيند».
در اين آيه شريفه، خداوند متعال «دعا» را عبادت خوانده (يعنى اگر كسى با خدايش سخن بگويد، عبادت كرده) و سركشان از عبادت را به منزله كافر قرار داده است.
وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً .[۳]
«خداى را از روى بيم و اميد، بخوانيد».
وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ . [۴]
«هر گاه بندگانم در باره من از تو سؤال كردند (بگو كه) من نزديكم و به نداى كسى كه مرا بخواند، پاسخ مىدهم، پس اينان بايد مرا بخوانند و به من ايمان بياورند تا ارشاد گردند».
نكاتى را درباره آیه «وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» .
حال كه كلام به اين آيه شريفه از قرآن كريم رسيد، خوب است نكاتى را درباره آن متذكر شويم:
اوّل- جمله: «هر گاه بندگانم از تو در باره من سؤال كردند»، كنايه است به اينكه خوب است بندگان من، از من سؤال كنند.
دوّم- خداوند متعال در پاسخ نفرمود: «بگو من نزديكم» (به مناسبت اينكه اوّل آيه خطاب به پيامبر است) بلكه جهت تسريع در پاسخ بندگان، كلمه «بگو» را حذف كرده مستقيما فرمود: «من نزديكم».
سوّم- بر سر جواب، حرف «فاء» در آورد كه دلالت بر عدم فاصله دارد.
چهارم- پروردگار سبحان خودش مستقيما پاسخ داد و اين نشانه منزلت و شرف دعا نزد ذات اقدس اللَّه است.
در همين باره امام باقر- عليه السّلام- مىفرمايد:
«لا تملّ من الدّعاء فانّه من اللَّه بمكان»
«از دعا خسته مشو، چون نزد خدا ارزش دارد».
و در پاسخ «بريد بن معاويه» كه از آن حضرت پرسيده بود آيا دعاى بيشتر بهتر است يا قرائت قرآن بيشتر؟ فرمود:
كثرة الدّعاء افضل ثمّ قرأ: قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ».
«دعاى بيشتر بهتر است، چون خداوند فرمود: اى پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله- بگو اگر دعايتان نبود، پروردگار من به شما اهميتى نمىداد».
پنجم- اين آيه كريمه دلالت دارد بر اينكه ذات اقدس الهى، مكان ندارد، چون اگر مكان مىداشت به هر مناجاتكنندهاى نزديك نبود، (يعنى اگر به فردى در شرق عالم نزديك بود، مىبايست از فردى كه در غرب است دور بوده باشد، چون خاصيت موجودات مكان دار اين است و حال آنكه او به هر دو نزديك است، پس مكان ندارد).
ششم- پروردگار متعال در اين آيه با جمله فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي امر به دعا كردن بندگان نموده است.
هفتم- امام صادق- عليه السّلام- در تفسير جمله وَ لْيُؤْمِنُوا بِي فرمود:
«و ليتحقّقوا انّى قادر على اعطائهم».
«بندگان من بدانند كه من قدرت بخشش درخواستهاى ايشان را دارم».
اين فرمان حق، دو فايده دارد:
فايده اوّل: به بندگان اعلام مىدارد كه او قادر است.
فايده دوّم: بندگان را در رسيدن به حاجات و درخواستهايشان اميدوار مىكند، چون انسان اگر بداند طرف معاملهاش قدرت بر تسليم و تحويل آنچه بر عهده اوست را دارد، در او ميل و رغبت ايجاد مىشود كه دست به آن معامله بزند، همچنان كه اگر بداند طرف معاملهاش اين قدرت را ندارد اقدام نخواهد كرد، به همين خاطر مىبينيد كه مردم از معامله با افراد ورشكسته پرهيز مىكنند.
هشتم- با ذكر جمله «يرشدون» گويا به بندگان بشارت مىدهد كه دعايتان اجابت شد، چون «رشاد» به راه هدايتى گويند كه به مطلوب و مقصود مىرسد.
در اين مورد امام صادق- عليه السّلام- مىفرمايد:
«من تمنّى شيئا و هو للَّه رضا لم يخرج من الدّنيا حتّى يعطاه».
«اگر كسى از خداوند متعال چيزى بخواهد كه مورد رضاى حق هم باشد، تا از دنيا نرفته، آن را دريافت مىكند».
اين حديث از پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- نيز روايت شده است.
آن حضرت در جاى ديگر مىفرمايد:
«اذا دعوت فظنّ حاجتك بالباب».
«هر گاه دعا كردى، گمانت اين باشد كه حاجتت نزد در آماده و حاضر است».
حتما خواهيد گفت: ما بسيارى از مردم را مىبينيم كه دعا مىكنند ولى اجابت نمىشود و اين در ظاهر، با آيه شريفه مورد بحث[۵] منافات دارد.
در پاسخ بايد گفت: اجابت نشدن دعا، حتما به خاطر كوتاهى و اخلال در شرايط دعاست و آن هم دو صورت دارد:
اوّل اينكه: آداب آن را مراعات نكرده است، چون دعا دستوراتى دارد كه ان شاء اللَّه تعالى در ابواب بعدى خواهد آمد. عثمان بن سعيد مىگويد: فردى به من گفت كه من به خدمت امام صادق- عليه السّلام- شرفياب شده، عرض كردم: دو آيه در قرآن كريم هست كه هنوز آن دو را درست درك نكردهام».
فرمود: آن دو آيه كدامند؟
گفتم: يكى آيه شريفه: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ است كه ما دعا مىكنيم ولى اجابتى نمىبينيم.
فرمود: آيا خداوند متعال خلف وعده مىكند؟
گفتم: خير.
فرمود: پس چرا اجابت نمىشود؟
گفتم: نمىدانم.
فرمود: اما من تو را با خبر مىكنم:«من اطاع اللَّه فيما امره ثمّ دعا من جهة الدّعاء اجابه قلت: و ما جهة الدّعاء؟ قال عليه السّلام: تبدأ فتحمد اللَّه و تذكر نعمه عندك ثمّ تشكره ثمّ تصلّى على النّبىّ و اله- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- ثمّ تذكر ذنوبك فتقرّ بها ثمّ تستغفر اللَّه منها فهذه جهة الدّعاء».
«كسى كه اوامر الهى را اطاعت نمايد و سپس از راهش دعا كند، مستجاب مىشود. گفتم: راه دعا كدام است؟
فرمود: ابتدا خداوند متعال را حمد مىكنى، بعد نعمتهايش را به ياد مىآورى، سپس آنها را شكر مىگزارى، بعد بر پيامبر و آلش- عليهم السّلام- صلوات مىفرستى، آنگاه گناهان خود را يادآور شده بدان اقرار مىكنى، پس از آن، از گناهانت استغفار مىنمائى، اين طريق دعاست».
آنگاه فرمود: آيه بعدى چيست؟
گفتم: آيه: وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ[۶].
فرمود: آيا خداوند متعال خلف وعده مىكند؟
گفتم: خير.
فرمود: پس چرا عوض نمىدهد؟
گفتم: نمىدانم.
فرمود:
«لو أنّ احدكم اكتسب المال من حلّه و انفقه في حقّه لم ينفق رجل درهما الّا اخلف عليه».
«اگر كسى مالى را از راه حلال به دست بياورد و در موردى كهسزاوار است، انفاق كند، حتما عوضش را خواهد ديد، حتى اگر يك درهم ببخشد».
دوّم اينكه: چيزى را طلب كرده كه به صلاح او نيست يا مفسدهاى براى خودش يا ديگران در بردارد، چون محال است كسى چيزى از خدا بخواهد و مطابق حكمت هم باشد، ولى ذات اقدس الهى آن را اجابت نكند. بنا بر اين، شايسته است كه دعاكننده به هنگام دعا اين شرط را[۷] بر زبان بياورد و اگر اين كار را نكرد، لا اقل مقصود قلبىاش اين باشد كه خدايا اين حاجت را اگر خير و مصلحت باشد، عطا كن، بنا بر اين، اگر در واقع چنين باشد، حتما پروردگار متعال آن را اجابت مىكند و اگر مصلحت در تأخير باشد، آن را به تأخير مىاندازد، چون خودش مىفرمايد:وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ [۸].
«اگر همان مقدار كه مردم در طلب خير عجله به خرج مىدهند، خداوند سبحان نيز در شرّ، عجله نشان مىداد، مرگ آنان فرا مىرسيد».
در دعاى ائمه- عليهم السّلام- مىخوانيم:
«يا من لا تغيّر حكمته الوسائل».
«اى كسى كه وسيلهها (مانند دعا) موجب تغيير حكمتش نمىشوند».
بنا بر اين، چون علم غيب بر بندگان پوشيده است، چه بسا شخصى از روى غلبه قواى شهوانى بر عقلش، چيزى را از خدا طلب كند يا خيالاتش باعث شود كه كار فاسدى را نيك ببيند و آن را درخواست كرده و حتى اصرار و پافشارى نيز بكند[۹].
«... برخى از بندگان مؤمن من كسانى هستند كه جز غنا چيز ديگر به صلاحشان نيست و اگر آنان را از اين حالت برگردانم، هلاك مىشوند. در مقابل، بعضى از بندگان من كسانىاند كه فقط فقر به صلاح آنان است و اگر فقر را از آنان بگيرم، هلاك مىشوند (و بىايمان مىگردند) ...».
در اين صورت، اگر خداوند منّان، پاسخ مثبت به او بدهد و خواهشش را بر آورده سازد، موجب هلاكت او خواهد شد.
اين مسأله بسيار واضح و روشن است و نيازى به توضيح ندارد كه يك وقت چيزى را طلب مىكنيم، اما پس از مدتى از شرّ آن به خدا پناه مىبريم. و در مقابل، از چيزى فرار مىكنيم، اما پس از گذشت مدتى، به دنبالش مىگرديم.
سخن على- عليه السّلام- نيز همين معنا را مىرساند آنجا كه مىفرمايد:
«ربّ امر حرص الانسان عليه فلمّا ادركه ودّ ان لم يكن ادركه».
«چه بسا انسان نسبت به چيزى حريص است و آن را مىطلبد و چون به آن دسترسى پيدا كرد، دوست مىدارد كه اى كاش! اصلا بدان نمىرسيد».
جان كلام در آيه شريفه سوره بقره نهفته است كه ما را از ديگر سخنها بىنياز مىسازد، مىفرمايد:
- وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ[۱۰].«چه بسا از چيزى بدتان مىآيد، در حالى كه آن چيز برايتان خير است. و چه بسا چيزى را خوش داريد و حال آنكه برايتان شرّ مىباشد، خدا مىداند ولى شما نمىدانيد».
اصل تشريع دعا و ثواب دادن بر آن از باب رحمت خدايى است كه رحمتش بر غضبش پيشى گرفته، بنا بر اين، نبايد چنين دعايى را اجابت نمايد، چون غرض بنده از دعا، اين است كه خيرى به او برسد و حالش اصلاح گردد، نه اينكه روزگارش بدتر شود.
بنا بر اين، اگر چيزى را طلب مىكند، منظورش اين نيست كه هر چه هست (چه خوب و چه بد) مىخواهم، بلكه مقصودش اين است كه اگر براى من نفع دارد، مىخواهم، پس اين شرط در خاطره او استوار است، اگر چه به زبان نياورده باشد حتّى اگر در ذهنش هم اين شرط خطور نكرده باشد (اگر كسى از او سؤال كند كه اين مطلب براى تو فلان مفاسد و مضرّات را در پى خواهد داشت، آيا باز هم آن را مىخواهى؟ مسلّما جوابش منفى خواهد بود).
مانند كسى كه بخواهد با زبان بيگانه، چيزى را به كسى بفهماند، اگر در ايراد سخن، كلمه يا كلماتى را اشتباها به كار ببرد، در اينجا برداشت شنونده بايد آن چيزى باشد كه گوينده قصد كرده نه آن چيزى كه به زبان آورده است.
تلفّظ غلط در دعا[۱۱]
از آنچه گفته شد مىتوان اين گونه نتيجه گرفت كه در روايات «۲» آمده است خداوند متعال دعايى را كه غلط تلفظ گردد، قبول نمىكند، اين بدين معناست كه آن را به شكل درستش مىپذيرد. توضيح مطلب اينكه: از امام جواد- عليه السّلام- روايت شده است كه فرمود:«ما استوى رجلان في حسب و دين قطّ الّا كان افضلهما عند اللَّه عزّ و جلّ ادبهما قال: قلت: جعلت فداك قد علمت فضله عند النّاس في النّادى و المجالس، فما فضله عند اللَّه عزّ و جلّ؟ قال عليه السّلام: بقراءة القران كما انزل و دعائه اللَّه عزّ و جلّ من حيث لا يلحن و ذلك انّ الدّعاء الملحون لا يصعد الى اللَّه عزّ و جلّ».
«اگر دو نفر در ديانت و مفاخر آباء و اجدادى[۱۲] برابر باشند، آن يك كه ادبش بيشتر است، نزد خداوند متعال برتر و با فضيلتتر است. راوى گويد پرسيدم:فدايت شوم! برترى فرد مؤدّب نزد مردم و در مجالس معلوم مىباشد، اما نزد خداوند عزّ و جلّ چگونه است؟ فرمود: فضيلتش به اين است كه قرآن را همان گونه كه نازل شده قرائت مىكند و در دعا كردن، از غلط گوئى پرهيز دارد، چون دعاى غلط به سوى خداوند متعال بالا نمىرود»،
شبيه همين مضمون سخن امام صادق- عليه السّلام- است كه فرمود:«نحن قوم فصحاء اذا رويتم عنّا فاعربوها».
«ما قومى فصيح و خوش سخن هستيم، هر گاه از ما سخنى را نقل مىكنيد، درست نقل كنيد».
همين جا اشكال مىشود كه اگر مراد اين دو حديث همان معناى ظاهرشان باشد، ما در واقع خلاف آن را مشاهده مىكنيم، چون چه بسا افرادى كه دعايشان از نظر ادبى غلط است، اما مستجاب مىشود و چه بسا انسانهاى پاك و اهل تقوا و پرهيزكار از گناه را مىبينيم كه اميد اجابت دعايشان مىرود، ولى اصلا چيزى از ادبيات (فعل، فاعل، مفعول و ...) نمىدانند.
علاوه بر اين، اگر خداوند متعال به چنين دعائى توجّه نمىكند، پس چه فايدهاى دارد كه انسان را مأمور به دعا كردن نموده بنا بر اين، بايد بگوئيم تنها اديبان زبر دست مأمور به دعا هستند، حتى آنان نيز از اشتباه و غلط در امان نيستند، زيرا چه بسا هنگام دعا، غرق در ذكر و توجه به ذات اقدس الهى باشند كه در آن حالت، ازتوجه به قواعد ادبى غافل بمانند[۱۳] .
ولى ما يقين به بطلان تمامى اين سخنان داريم، زيرا هم بالعيان خلاف آن را مشاهده مىكنيم و هم ائمه اطهار- عليهم السّلام- بر ضدّ اين پندارها فرمان دادهاند.
اهل بيت- عليهم السّلام- در آداب و شروط دعا، امور زيادى را ذكر كردهاند كه ان شاء اللَّه تعالى خواهد آمد. اما از رعايت نكات ادبى و دستورى، هيچ سخنى به ميان نياوردهاند. بنا بر اين معناى آن دو حديثى كه در اين رابطه از امام جواد و امام صادق- عليهما السّلام- نقل شد، چه مىباشد؟
در حلّ اين شبهه سخنانى گفته شده:
- بعضى گفتهاند: منظور، دعاى انسان عليه خود است، چون هنگام گرفتارى و پريشانى، ناراحت شده، خودش را نفرين مىكند، اين دعا غلط است و خداوند متعال آن را نپذيرفته، مستجابش نمىكند. دليل بر اين مطلب، آيه شريفه يازدهم از سوره مباركه يونس است كه ذكرش گذشت، اينان آيه را اين گونه تفسير كردهاند كه:اگر همان مقدار كه خداوند متعال در بر آوردن دعاى خير مردم عجله مىكند، در بر آوردن دعاهاى شرّ نظير: خدا مرا بكشد، خدا مرا از ميان شما بردارد و ... عجله مىكرد، مرگشان بزودى فرا مىرسيد، ولى پروردگار منّان، چنين كارى نمىكند بلكه به اينان مهلت مىدهد تا توبه كنند و از كردارشان پشيمان گردند. - برخى ديگر گفتهاند: منظور از دعاى غلط، نفرين پدر بر فرزند است، چون پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- از خداوند متعال خواست كه نفرين انسان در حق دوست و محبوبش را مستجاب نكند.و عدهاى نيز گفتهاند: منظور دعايى است كه داراى شرايط نباشد.
اما هيچ يك از اين سخنان درست نيست، زيرا ابتداى كلام امام صادق- عليه السّلام- كه فرمود: «ما قومى فصيح و خوش سخن هستيم» اشاره به رعايت كردن قواعد ادبى است، چون مراعات نمودن اين قواعد، از شرايط فصاحت است.
سخن حق آن است كه منظور اين دو روايت يك چيز نيست، بلكه هر يك معناى خاصى دارند. اما روايت اول كه فرمود: «دعاى غلط به سوى خداوند متعال بالا نمىرود»، يعنى ذات اقدس الهى، مطابق ظاهر لفظ غلط جزاء نمىدهد و اجابت نمىكند بلكه مطابق مقصود گوينده، پاداش عطا مىنمايد. براى اين تفسير دو دليل داريم:
دليل اوّل اينكه: افرادى، زيارت امام معصوم- عليه السّلام- را اين گونه قرائت مىكنند:«اشهد انّك قتلت و ظلمت و غصبت (به صورت فعل معلوم)».
«نعوذ باللَّه شهادت مىدهم كه تو كشتى و ظلم كردى و غصب نمودى!!».
و حال آنكه صحيح اين است كه بگويد:«اشهد انّك قتلت و ظلمت و غصبت (به صورت فعل مجهول)»
«شهادت مىدهم كه تو كشته شدى و مظلوم بودى و حقّت غصب گرديد».
اگر بخواهيم همين ظاهر لفظ را نظر كنيم و به موجب آن، حكم نماييم، بايد بگوئيم كه اين فرد كافر شده و حال آنكه احدى اين چنين حكم نمىكند. بنا بر اين، پاداش دعا مطابق ظاهر لفظ نمىباشد، بلكه مطابق مقصود گوينده خواهد بود.
دليل دوم اينكه: اگر كسى سخن زشتى به ديگرى بگويد به طورى كه اين سخن در عرف و زبان ديگران، دلالت بر نسبت نارواى جنسى كند، اما در عرف و زبان گوينده، چنين نباشد، در اينجا هيچ فقيهى نمىگويد كه بايد بر گوينده«حدّ»[۱۴] جارى گردد. بنا بر اين، دانسته مىشود كه رعايت امور ادبى، در اجابت و ثواب دادن بر بر دعا شرط نيست بلكه فقط موجب فضيلت و برترى آن مىشود.
پس منظور امام جواد- عليه السّلام- مدح و ستايش فردى است كه در دعا اصول ادبى را مراعات مىكند. و امّا فضيلت و برترى سخنى كه واضح و روشن است و به وضوح دلالت بر معناى گوينده دارد، بر سخنى كه اين چنين نيست و نياز به تأويل و توجيه دارد، بر كسى پوشيده نيست.
مضافا به اينكه: دعاى موافق با قواعد ادبى، فصاحت دارد و دعا خصوصا اگر منقول از معصومين- عليهم السّلام- باشد، بايد فصيح ادا گردد تا دلالت بر فضايل آن بزرگواران كند.
به علاوه، اگر سخن درست ادا شود و از غلط پرهيز گردد، طبع انسان به سويش كشيده مىشود و در غير اين صورت، موجب تنفّر مىگردد كه قضايايى هم در اين رابطه نقل شده است:
الف- اعمش (كه يكى از دانشمندان ادبيات عرب است) فردى را ديد كه كلامش درست نبود و غلط حرف مىزد، به او گفت: اين كيست كه سخن مىگويد و قلب مرا ناراحت كرده است؟! ب- گويند فردى به ديگرى گفت: آيا اين لباس را مىفروشى؟
گفت: «لا، عافاك اللَّه: نه، خدا تو را ببخشد».
گفت: اگر سخن گفتن را ياد بگيرى بهتر است، چون بايد مىگفتى «لا، و عافاك اللَّه»[۱۵].
ج- فردى به يكى از بزرگان كه از او سؤالى كرده بود، گفت: «لا، و اطال اللَّه بقاك»: نه، خدا تو را باقى بدارد».
آن بزرگ گفت: جايگاهى زيباتر از اينجا براى «واو» نديدم.
بنا بر اين، همان طور كه گفتيم، معناى حديث اول اين است كه دعاى غلط به همان صورت غلطش بالا نمىرود و ملائكه به همان شكل بدان شهادت نمىدهند و به همان صورت غلط جزاء داده نمىشود، بلكه طبق مقصود و مراد گوينده به او پاداش مىدهند. شاهد ما روايتى است كه شيخ كلينى (ره) در كتاب شريف «كافى» از امام صادق- عليه السّلام- بيان كرده كه رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:«إنّ الرّجل الاعجمىّ من امّتى ليقرأ القران بعجميّته فترفعه الملائكة على عربيّته».
«فردى غير عرب از امت من اگر با همان زبان خودش قرآن بخواند، ملائكه آن را به صورت عربى صحيح، بالا مىبرند».
گذشته از اينها، در ادعيه معصومين- عليهم السّلام- الفاظى نظير: اسمها، قسمها، حاجتها، و ... وجود دارد كه ممكن است معانى آنها را ندانيم با اين وصف آنها را بر زبان جارى مىكنيم و حال آنكه كسى نگفته چنين دعائى مردود است. و چه بسا يك فرد عامى و بىسواد، معناى كلمهاى را از يك اديبى كه تنها به تركيبات الفاظ توجه دارد بهتر بفهمد، پس راهى باقى نمىماند جز اينكه بگوييم: ذات اقدس الهى مطابق قصد دعاكننده جزا مىدهد. دليل ما احاديثى است كه از رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- صادر شده كه فرمود:
«الاعمال بالنّيّات».
«كارها وابسته به نيّتهاست».
«نيّة المؤمن خير من عمله».
« قصد و نيت مؤمن از كارش بهتر است».
اين بهترين حديث براى اثبات مدّعاى ماست كه ذات اقدس الهى مطابق قصد دعاكننده پاداش عطا مىكند، چون اگر بخواهد مطابق كارش جزا بدهد، موجب بدبختى بنده خواهد شد (چون دعايى كرده كه به معناى ظاهر، به ضرر اوست).
«انّ سين بلال عند اللَّه شين».
«هر گاه بلال به جاى حرف شين، حرف سين تلفظ كند، خداوند متعال آن را به جاى «حرف شين» مىپذيرد»[۱۶].
فردى نزد على- عليه السّلام- آمد و عرض كرد: يا أمير المؤمنين- عليه السّلام-: فردى با بلال مشغول گفتگوست اما چون بلال قدرت تلفظ صحيح كلمات را ندارد، به همين خاطر بر وى مىخندد حضرت فرمود:«يا عبد اللَّه! انّما يراد اعراب الكلام و تقويمه لتقويم الاعمال و تهذيبها ما ينفع فلانا اعرابه و تقويمه لكلامه اذا كانت افعاله ملحونة اقبح لحن و ما ذا يضرّ بلالا لحنه في كلامه اذا كانت افعاله مقوّمة احسن تقويم و مهذّبة احسن تهذيب».
«اى بنده خدا! منظور از درست ادا كردن كلام و سخن اين است كه كارها و اعمال انسان، درست و پاك گردد، بنا بر اين آن كس كه كردارش بد است، كلام خوب چه نفعى برايش خواهد داشت و بلال كه افعالش نيك و زيباست، لكنت زبان چه ضررى به حالش دارد؟».
از اين حديث شريف نتيجه گرفته مىشود كه: همچنان كه «سخن»ممكن است غلط باشد، «اعمال» نيز احتمال خرابى دارد و خرابى اعمال مضرّ است نه غلط بودن لفظ و كلام [۱۷]تا اينجا مربوط به روايت اول از امام جواد- عليه السّلام- بود.
اما روايت دوم كه از امام صادق- عليه السّلام- است. اين خبر مربوط به احكام است همچنان كه پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
«رحم اللَّه من سمع مقالتى فوعاها و ادّاها كما سمعها فربّ حامل علم ليس بفقيه».
«رحمت كند خداوند كسى را كه سخن مرا بشنود، آن را فرا بگيرد، سپس همان گونه كه شنيده نقلش كند، چه بسا كسى علمى را حمل كند ولى آن را نفهمد».
چون با تغيير لفظ روايات، احكام الهى نيز تغيير خواهد كرد، به عنوان مثال:
از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- سؤال شد كه ما شتر و گاو و گوسفند را ذبح مىكنيم و بعد معلوم مىشود كه فرزندى در شكم اين حيوان بوده، آيا اين فرزند را مىتوانيم بخوريم؟ فرمود:
«كلوه ان شئتم فانّ ذكاة الجنين ذكاة امّه».
(بعضى ذكات دوم را با ضمّه خواندهاند و بعضى ديگر با فتحه[۱۸]، در صورت اول با ضمّه معنا چنين مىشود:
«اگر خواستيد، بخوريد، چون تذكيه مادر تذكيه خود جنين هم هست و او را نيز پاك مىكند».
اما در صورت دوم (با فتحه) معنا چنين خواهد شد:
«اگر خواستيد، بخوريد، چون تذكيه جنين مانند تذكيه مادر است».
يعنى همچنان كه مادر با ذبح، پاك و حلال مىشود، فرزند نيز بايد ذبح شود
تا پاك و حلال گردد، پس اگر جنين بعد از ذبح مادر و قبل از ذبح خودش، جان داده باشد، طبق قرائت اول پاك و حلال است، ولى طبق قرائت دوم خير.
گفته شد كه خداوند حكيم بر خلاف مقتضاى حكمت، عمل نمىكند و وسايلى نظير دعا نيز نمىتوانند حكمتش را تغيير بدهند، با اين دو مقدمه، ممكن است كسى گمان كند كه آنچه بنده از خدا طلب مىكند از دو حال خارج نيست:
- يا مصلحتى ندارد كه خداوند آن را انجام نخواهد داد. - يا مصلحت دارد كه حتما انجام خواهد داد اگر چه بنده آن را تقاضا نكند.پس دعا در اين ميان چه نقشى دارد؟
در پاسخ بايد گفت كه تأثير دعا بسيار است منجمله:
الف- ممكن است آنچه مصلحت گرديده و ذات اقدس الهى آن را انجام خواهد داد، بعد از دعا مصلحت شده باشد، يعنى اگر بنده آن را طلب كند، فعلش مصلحت خواهد داشت در غير اين صورت خير، پس تا نخواهى انجام نخواهد شد. به همين معنا اشاره دارد سخن امام صادق- عليه السّلام- به «ميسر بن عبد العزيز»:
«يا ميسر، ادع اللَّه و لا تقل انّ الامر قد فرغ منه انّ عند اللَّه منزلة لا تنال الّا بالمسألة و لو انّ عبدا سدّ فاه و لم يسأل لم يعط شيئا فاسأل تعط. يا ميسر، انّه ليس يقرع باب الّا يوشك أن يفتح لصاحبه».
«اى ميسر! خدا را بخوان و نگو فرمان حق صادر شده (و طلب، فايدهاى ندارد)، چون نزد خداوند متعال، درجه و منزلتى هست كه انسان بدون درخواست، به آن نمىرسد. اگر بنده دهانش را ببندد و از او چيزى نخواهد، هيچ به او داده نخواهد شد، پس از خدا بخواه تا به تو بدهد. اى ميسر! هيچ در كوبيدهشدهاى نيست مگر آنكه بزودى باز خواهد شد».
«عمرو بن جميع» نيز از آن حضرت روايت كرده كه فرمود:«من لم يسأل اللَّه من فضله افتقر».
«كسى كه از فضل و عنايت ويژه حق، درخواست نكند فقير مىماند».
و از على- عليه السّلام- روايت شده است كه فرمود:«ما كان اللَّه ليفتح باب الدّعاء و يغلق عنه باب الاجابة».
«مبادا بپندارى كه خداوند متعال، در دعا را گشوده ولى در اجابت را بسته است».
و نيز فرمود:
«من اعطى الدّعاء لم يحرم الاجابة»
«اگر خداوند سبحان به كسى توفيق دعا بدهد، او را از اجابت محروم نخواهد ساخت».
ب- دعا خودش ذاتا عبادت است و مطلوب حق مىباشد كه بندگان از اين طريق، خشوع و فقر خود را ابراز مىدارند چنانچه فرمود:وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ.
«جنها و انسانها را خلق نكردم مگر اينكه بنده من باشند (يعنى كمال اين دو موجود در اين است كه بندگى مرا بكنند)[۱۹]».
«عبادت» در لغت به معناى «ذلّت» است و در اصطلاح، بهترين و زيباترين مظهر تذلّل و خشوع در برابر معبود مىباشد.
پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود: «الدّعاء مخّ العبادة»
«دعا جان و مغز عبادت است».
از جمله مواعظ خداوند متعال به حضرت عيسى- عليه السّلام- اين است كه فرمود:
«يا عيسى، اذلّ لى قلبك و اكثر ذكرى في الخلوات و اعلم انّ سرورى ان تبصبص «۱» الىّ و كن في ذلك حيّا و لا تكن ميّتا»[۲۰].
«اى عيسى» قلبت را در برابر من خوار و ذليل كن و مرا در خلوتها زياد به ياد بياور و بدان كه خوشحالى من در اين است كه با بيم و اميد به سوى من بيايى، اما مبادا با قلبى مرده چنين كنى، بلكه بايد قلبت زنده و با نشاط باشد».
ج- روايت شده كه:«دعاء المؤمن يضاف الى عمله و يثاب عليه في الآخرة كما يثاب على عمله».
«دعاى مؤمن موجب اضافه شدن اعمال نيك و پاداش بردن در قيامت مىشود، همچنان كه به ساير كارهاى حسنهاش ثواب و پاداش مىدهند».
د- مىدانيم كه اگر دعا مطابق مصلحت باشد و مصلحت هم در تعجيل، حتما تعجيل خواهد شد، و اگر مصلحت در تأخير باشد، اجابت، تأخير مىشود.
در اين صورت، فايده دعا اين است كه هم حاجتش انجام مىپذيرد و هم براى صبرش، ثواب مىبرد. اما اگر اصلا مصلحت نداشته باشد، بلكه داراى مفسده باشد، در اين حال، خود دعا كردنش ثواب دارد و حتى ممكن است موجب دفع ناگواريها از او بشود.
دليل ما روايت ابو سعيد خدرى از پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- است كه فرمود:
«ما من مؤمن دعا اللَّه سبحانه و تعالى دعوة ليس فيها قطيعة رحم و لا اثم الّا اعطاه اللَّه بها احدى خصال ثلاث: امّا ان يعجّل دعوته، و امّا ان يؤخّر له، و امّا ان يدفع عنه من السّوء. مثلها، قالوا: يا رسول، اللَّه اذن نكثر، قال: اللَّه اكثر.و في رواية انس بن مالك: اكثر- و اطنب ثلاث مرّات-».
«اگر مؤمنى خداوند سبحان را بخواند و از او اختلاف خانوادگى يا كار گناه را طلب نكند، خداوند متعال يكى از سه خصلت زير را به او عطا خواهد فرمود:
- يا در بر آوردن دعايش تعجيل مىكند. - يا بر آوردن را به تأخير مىاندازد. - و يا يك بدى به ميزان آنچه طلب كرده را از او دفع مىنمايد.اصحاب گفتند: يا رسول اللَّه پس دعايمان را زياد كنيم.
فرمود: خدا بيشتر اجابت مىكند و در روايت «انس ابن مالك» آمده كه حضرت سه مرتبه فرمود: خدا بيشتر اجابت مىكند».
و نيز از امير المؤمنين- عليه السّلام- نقل است كه فرمود:
«ربّما اخّرت عن العبد اجابة الدّعاء ليكون اعظم لاجر السّائل و اجزل لعطاء الامل».
«گاهى اوقات خداوند متعال اجابت دعا را به تأخير مىاندازد تا هم اجر عظيمترى بدهد و هم عطاى بيشترى ببخشد».
ه- گاهى اوقات، تأخير اجابت به خاطر مقام و منزلت رفيع بنده نزد خداوند متعال است، چون شنيدن صداى بندهاش را دوست دارد. در اين رابطه «جابر بن عبد اللَّه انصارى» از پيامبر اكرم- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- روايت كرده كه فرمود:
«انّ العبد ليدعو اللَّه و هو يحبّه فيقول لجبرئيل اقض لعبدي هذا حاجته و اخّرها فانّى احبّ ان لا ازال اسمع صوته و انّ العبد ليدعو اللَّه عزّ و جلّ و هو يبغضه فيقول: يا جبرئيل، اقض لعبدي هذا حاجته و عجّلها فانّى اكره ان اسمع صوته»
«اگر بندهاى كه محبوب خداست دعا كند، ذات اقدس اله به جبرئيل مىگويد حاجت بندهام را بدهيد ولى آن را به تأخير بيندازيد، چون من دوست دارم هميشه صدايش را بشنوم. و اگر بنده مغضوب حق دعا كند خداوند متعال به جبرئيل مىگويد: اى جبرئيل! حاجت اين بندهام را بده و در دادنش عجله كن، چون من خوش ندارم صدايش را بشنوم».
تنبيه
بايد آگاه باشى كه اگر دعايى كردى و درخواستى نمودى، ممكن است آثار اجابت را ببينى و ممكن است آن را نبينى. اگر آثار اجابت را ديدى، دست نگهدار و به خود مغرور مشو، مبادا گمان كنى كه اين اجابت به سبب پاكى و صالح بودن تو است، بلكه چه بسا به خاطر اين باشد كه تو از كسانى هستى كه خداوند سبحان او را خوش ندارد و از صدايش بدش مىآيد و روا كردن حاجت تو به خاطر اين باشد كه حجت را بر تو تمام كرده باشد و روز قيامت به تو بگويد:
آيا تو جزء افرادى نبودى كه استحقاق رويگردانى مرا داشتند ولى با اين وصف دعايت را اجابت كردم؟
بلكه وظيفهات اين است كه در برابر اين نعمت و لطف الهى، اوّلا شكر آن را به جاى آورى. و ثانيا بر كارهاى نيكت بيفزايى و از او بخواهى كه اين تعجيل در اجابت را درى از درهاى لطف و رحمتش قرار بدهد و تو را در شكرگزارى نعمتى كه اهليّت آن را نداشتى، كمك فرمايد و آن را موجب استدراج قرار ندهد[۲۱].
بنا بر اين، دو كار بايد انجام بدهى: يكى اينكه حمد كنى، چون ممكن است اين اجابت، از باب انعام الهى بوده. و ديگر اينكه استغفار نمايى، چون ممكن است از باب استدراج و بغض الهى باشد.
و اگر آثار اجابت را نديدى، مبادا نااميد گردى، بلكه بايد اميدت به كرم حق، بيشتر شود، چون ممكن است اين عدم اجابت، به خاطر اين باشد كه او دوست دارد صدايت را بشنود، پس در اينجا وظيفهات اصرار در دعا و تكرار آن است به چند دليل:
اوّل اينكه: با اصرار كردن، مشمول دعاى معصوم- عليه السّلام- گردى كه فرمود:
«رحم اللَّه عبدا طلب من اللَّه شيئا فالحّ عليه».
«خدا رحمت كند بندهاى را كه از خدا چيزى بخواهد و بر آن اصرار بنمايد!».
دوّم اينكه: جزء محبوبين و دوستان خدا گردى، چون خودش به تو خبر داده كه صدايت را دوست دارد، پس مبادا اين صدا را قطع كنى.
سوّم اينكه: ممكن است با تكرار دعا در بر آورده شدن حاجتت تعجيل گردد، همچنان كه در روايت آمده است. اما به هر حال بايد خوف از ذات اقدس اله را ملاك قرار داده با خودت بگويى:شايد عدم اجابت، به خاطر اين باشد كه دعايم از ذات اقدس الهى، محجوب و در پس پرده است و ملائكه حق، به خاطر گناهان بسيارم و يا به خاطر حقوق مردم كه بر عهده دارم، اعمالم را بالا نمىبرند.
شايد به خاطر غفلت و قساوت قلبم باشد.
شايد به خاطر اين باشد كه به خداوند سبحان، حسن ظن ندارم (خواهد آمد كه تمامى اين امور موجب پرده افكنى بر دعا مىشوند).
و شايد به خاطر اين باشد كه من شايستگى اين مقام را ندارم، چون اگر داشتم پروردگار منان بدون اينكه از او درخواست كرده باشم، آن را عطا مىفرمود و ...
اگر زبان حالت اين گونه بود، بدان كه به مقام خوف رسيدى و فهميدى كه تقصير از جانب تواست و تو بنده كوچكى هستى كه عيبهايش او را از مولايش دور ساخته و گناهانش او را از محبوبش طرد نموده است. اعمال زشتش او را زمينگير كرده و آرزوهايش او را زندانى نموده است. شهواتش موجب محروم گشتن از رحمت حق شده و بار گناهان، او را سنگين كرده از حركت در ميدان سالكين و عروج و صعود به درجات فائزين باز داشته است.
اما بايد آگاه باشى كه اگر به همين حالت حقارت و دورى از مولايت و عقب ماندن از راهروان طريق حق، بر جاى خودت بنشينى و چيزى نگويى، حركتى نكنى و در نتيجه از هدايت دور بمانى، در اين صورت، شيطان بر تو طمع كرده، فرصت مىيابد تا تو را در دام خودش بيفكند و چنگالهايش را در تو فرو ببرد كه در نتيجه راه فرارى برايت باقى نخواهد ماند و به شقاوت و عذاب ابدى گرفتار مىگردى، بلكه قبل از گرفتار شدن در دام آن پليد، بايد فرياد بكشى، يارى بخواهى و در رحمت او را بكوبى تا ان شاء اللَّه تعالى حجاب برداشته شود. و به زبان خجالت و شرمسارى با خدايت مناجات كن و بگو:خداى من! آقاى من! مولاى من! اگر طلب و حاجت من مطابق مصلحت دين و دنياى من نيست بلكه مصلحت در خلاف آن است، پس مرا راضى كن به قضاى خودت، و آنچه را كه برايم تقدير فرمودى، مبارك قرار بده تا من به حالتى برسم كه نه تعجيل آنچه كه تو تأخيرش فرمودى، محبوب من باشد و نه تأخير آنچه تو آن را تعجيل نمودى. نفس مرا در برابر آنچه كه از جانب تو به من مىرسد، راضى و مطمئن قرار ده، بلكه آن را نزد من محبوبتر از چيزهاى ديگر گردان.
و اگر عدم اجابت و روى گردانى تو به خاطر كثرت گناهان و خطاهاى من است، پس بار الها! (من كه دعايم به سبب گناهان بسيار- مستجاب نمىشود ولى) به سوى پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- و اهل بيت طيبين و طاهرينش- عليهم السّلام- دست توسل دراز مىكنم و آنها را وسيله قرار مىدهم.
خدايا! تو از من بىنيازى و من به تو محتاج.
خدايا! من بنده توام و بنده بايد از آقاى خودش حاجت بطلبد، حال كه مرا نمىپذيرى به سوى چه كسى روى كنم و از در خانه تو به كجا پناه ببرم.
خدايا! اگر فضلت را از من باز دارى، چيزى بر تو اضافه نمىشود و عطا كردن هم نزد تو كار دشوارى نيست، در حالى كه تو كريمترين كريمانى و رحيمترين رحيمان.
در اينجا مناسب است مناجات امام زين العابدين و سيد الساجدين- عليه افضل صلوات المصلّين- را متذكر شوى و در مضمونش تفكر كنى كه چگونه موجب تقويت اميد در انسان مىشود:
«الهى و عزّتك و جلالك لو قرنتنى في الاصفاد و منعتنى سيبك من بين الاشهاد و دللت على فضائحى عيون العباد و امرت بى الى النّار و حلت بينى و بين الابرار ما قطعت رجائى منك و لا صرفت تأميلى للعفو عنك و لا خرج حبّك عن قلبى انا لا انسى اياديك عندى و سترك علىّ في دار الدّنيا و حسن صنيعك اليّ».
«معبود من! به عزّت و جلالت قسم! كه اگر گردنم را با زنجير ببندى و تنها مرا از بخششت محروم سازى و رسوائيهايم را بر چشم همگان آشكار نمايى و فرمان به در آتش افتادنم بدهى و بين من و نيكان، جدايى بيفكنى، هرگز اميدم را از تو قطع نخواهم كرد. آرزوى عفو و بخشش تو را از دلم بر نخواهم گرداند و بالأخره محبت تو از دلم خارج نخواهد شد. من هرگز نيكيها و عيبپوشيها و خوشرفتاريهاى تو در دنيا را فراموش نمىكنم».
با اين سخنان و امثال آن، اميدت را زياد كن تا مبادا خوف و ترس تو بر آن غلبه كند موجب نااميدى تو گردد، چون:«و لا يقنط من رحمة ربّه الّا الضّالّون»[۲۲].
«تنها گمراهانند كه از رحمت پروردگارشان مأيوس مىشوند».
از آن طرف، مبادا رجاء و اميدت زياد شود و موجب غرور و حماقتت گردد كه رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:«الكيّس دان نفسه و عمل لما بعد الموت و الاحمق و العاجز من اتّبع نفسه هواه و تمنّى على اللَّه المغفرة».
«فرد هوشيار كسى است كه (هواهاى) نفس خود را خوار و كوچك مىنمايد و براى سراى پس از مرگ، كار مىكند، اما فرد احمق و عاجز آن است كه از هواهاى نفس پيروى كرده با اين حال از خدا آرزوى آمرزش دارد».
از معصومين- عليهم السّلام- رسيده است كه:«انّما المؤمن كالطّائر و له جناحان الرّجاء و الخوف».
«مؤمن مانند پرنده دو بال دارد يكى اميد و ديگرى ترس است».
و «لقمان حكيم» به فرزندش «نامان» چنين گفت: «يا بنىّ، لو شقّ جوف المؤمن لوجد على قلبه سطران من نور لو وزنا لم يرجّح احدهما على الآخر مثقال حبّة من خردل احدهما الرّجاء و الآخر الخوف».
«اى پسركم! اگر سينه مؤمن را بشكافى، بر صفحه قلبش دو رشته نورانى خواهى ديد كه اگر كشيده شوند هيچ يك بر ديگرى حتى به اندازه ذره مثقالى برترى نخواهد داشت، آن دو نور، يكى اميد و ديگرى ترس است».
ناگفته نماند كه از ائمه اطهار- عليهم السّلام- رسيده است كه در حالت مرض، خصوصا مرض مرگ، سزاوار است رجاء، بيشتر از خوف باشد.
در اين مقام، مناسب است مناجاتى كه جهت دفع فقر و شدايد گفته شده، ذكر گردد:
۱- يا من يرى ما في الضّمير و يسمع
انت المعدّ لكلّ ما يتوقّع
۲- يا من يرجّى للشّدائد كلّها
يا من اليه المشتكى و المفزع
۳- يا من خزائن ملكه في قول كن
امنن فانّ الخير عندك اجمع
۴- مالى سوى فقرى اليك وسيلة
بالافتقار اليك فقرى ادفع
۵- مالى سوى قرعى لبابك حيلة
و لئن رددت فاىّ باب اقرع
۶- و من الّذى ادعو و اهتف باسمه
ان كان فضلك عن فقيرك يمنع
۷- حاشا لمجدك ان تقنّط عاصيا
و الفضل اجزل و المواهب اوسع
۱-«اى كسى كه مىبينى و مىشنوى! آنچه ما، در اندرونمان پنهان داريم، تويى زمينه ساز آنچه ما انتظار وقوعش را مىكشيم!».
۲-«اى كسى كه در شدايد و سختيها، اميد مايى! اى كسى كه شكايت و زارى ستمديدگان به سوى اوست».
۳-«اى كسى كه تمامى خزائن عالم هستى، تحت فرمان اوست! بر ما منّت بگذار كه تمامى خيرها نزد توست».
۴-«من وسيلهاى بجز فقر و ندارى، ندارم، اين فقر را با اظهار آن نزد تو، مىخواهم دفع نمايم».
۵-«چارهاى جز كوبيدن در رحمتت براى من نمانده، اگر مرا برانى، كدام در را بكوبم».
۶-«چه كسى را مىتوانم صدا بزنم؟ در حالى كه تو فضل و عطايت را از فقيرى چون من، منع كرده باشى».
۷-«مجد و عظمت تو برتر از آن است كه گنهكار را نااميد نمايى، در حالى كه عطاى تو از هر كسى برتر، و بخشش تو از هر كسى، وسيعتر است».
مناجات ديگر:
۱- اجلّلك عن تعذيب مثلى على ذنبى
و لا ناصر لى غير نصرك يا ربّ
۲- انا عبدك المحقور في عظم شأنكم
من الماء قد انشأت اصلى و من ترب
۳- و نقلتنى من ظهر آدم نطفة
احدّر في قفر جريح من الصّلب
۴- و اخرجتنى من ضيق قعر بمنّكم
و احسانكم اهوى الى الواسع الرّحب
۵- فحاشاك في تعظيم شأنك و العلى
تعذّب محقورا باحسانكم ربّى
۶- لانّا رأينا في الانام معظّما
يخلّى عن المحقور في الحبس و الضّرب
۷- و ارفده مالا و لو شاء قتله
لقطّعه بالسّيف اربا على ارب
۸- و ايضا اذا عذّبت مثلى و طائعا
تنعّمه فالعفو منك لمن تحبى
۹- فما هو الّا لى فمنذ رأيته
لكم شيمه اعددته المحو للذّنب
۱۰- و اطمعتنى لمّا رأيتك غافرا
و وهّاب قد سمّيت نفسك في الكتب
۱۱- فان كان شيطانى اعان جوارحى
عصتكم فمن توحيدكم ما خلا قلبى
۱۲- فتوحيدكم فيه و آل محمّد
سكنتم به في حبّة القلب و اللّبّ
۱۳- و جيرانكم هذا الجوارح كلّها
و انت فقد اوصيت بالجار ذى الجنب
۱۴- و ايضا رأينا العرب تحمى نزيلها
و جيرانها التّابعين من الخطب
۱۵- فلم لا ارجّى فيك يا غاية المنى
حما مانعا ان صحّ هذا من العرب
۱-«من تو را بزرگتر از آن مىدانم كه انسانى مانند مرا بر گناهش عذاب نمايى و حال آنكه غير از نصرت تو، يار و ياورى برايم نمانده است».
۲-«شأن و مقام شما عظيم و رفيع است، ولى من بنده حقير توأم، كه مرا از آب و خاك خلق نمودى».
۳-«نطفه مرا از پشت آدم انتقال دادى تا اينكه از صلب پدر، در قعر رحم مادر قرار گرفتم».
۴-«باز بر من منت نهاده مرا از تنگناى رحم بيرون كشيدى و به سبب لطف و احسان تو به اين دنياى وسيع و فراخ پاى نهادم».
۵-«از مقام و مرتبه رفيع و عظيم تو دور است كه بنده حقيرى مانند مرا- كه به دست تو پروريده شده- عذاب نمايى».
۶-«چون در ميان خلايق، گاهى اوقات ديده مىشود كه شخص بزرگى، زندانى پست و حقير خود را از حبس و زدن، آزاد مىكند (تا چه رسد به تو)».
۷-«علاوه بر آزادى، مالى نيز به او بخشيد و حال آنكه اگر مىخواست او را بكشد، مىتوانست با شمشير پاره پارهاش نمايد».
۸-«اگر گنهكارى مانند مرا عذاب نمايى و بنده مطيع را نعمت دهى، پس عفو خود را براى چه كسى نگه داشتهاى؟».
۹-«عفو تنها براى امثال من است. من از روزى كه آن را خوى و خصلت هميشگى شما يافتم، به عنوان محوكننده گناهان خود قرارش دادم».
۱۰-«از وقتى كه خود را در كتابها، غافر و وهّاب «آمرزنده و بخشنده» نام نهادى، مرا به طمع انداختى».
۱۱-«اگر شيطان، اعضا و جوارح مرا كمك كرد كه از فرمان شما سرپيچى كنند، ولى قلب من از توحيد (و ايمان به شما) خالى نيست».
۱۲- «به آل محمد- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- سوگند! كه توحيد شما در قلب من استوار است، شما خودتان آن را در قلب و انديشه من كاشتهايد».
۱۳-«اين اعضا و جوارح من، همگى همسايههاى شمايند، خودت امر فرمودى كه حتى با همسايههاى دور نيز، خوشرفتارى داشته باشيد».
۱۴-«افزون بر اين، عرب را مىبينيم كه ميهمانان خود را حمايت مىكنند، و همسايهها و توابع خود را از بلاهاى بزرگ نگهدارى مىنمايند».
۱۵-«وقتى چنين حمايتى از عربها نيكو و صحيح شمرده مىشود، پس چرا من حمايتى كه مانع از آتش جهنّم و عذاب باشد را از همچو تويى كه نهايت آرزوها هستى، اميدوار نباشم».
نصيحت (اگر دعا اجابت نشد)
اگر ديدى اجابت دعايت به تأخير افتاد، سزاوار است كه به قضاى الهى راضى باشى و آن را حمل بر خير كنى. و بدانى كه حتما آن حالى كه فعلا دارى عين صلاح تو است، چون تنها در اين صورت است كه به درجه عالى، تفويض و واگذار كردن كارها به ذات اقدس الهى خواهى رسيد. در اين مورد از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- روايت شده كه فرمود:
«لا تسخطوا نعم اللَّه، و لا تقترحوا على اللَّه، و اذا ابتلى احدكم في رزقه و معيشته فلا يحدثنّ شيئا يسأله لعلّ في ذلك حتفه و هلاكه، و لكن ليقل:
اللّهمّ بجاه محمّد و اله الطّيّبين ان كان ما كرهته من امرى هذا خيرا لى و افضل في دينى فصبّرنى عليه و قوّنى على احتماله و نشّطنى بثقله، و ان كان خلاف ذلك خيرا لى فجد علىّ به و رضّنى بقضائك على كلّ حال فلك الحمد».
«از نعمتهاى الهى بدتان نيايد و فكر نكرده از خدا چيزى طلب نكنيد.
و اگر بلائى در روزى و زندگانى يكى از شما پديدار شد، مبادا چيز ديگرى از خدا طلب كند چون شايد آن چيز جديد، موجب مرگ و نابودى او شود، بلكه اين گونه بگويد:
بار خدايا! تو را به جاه و جلال محمد و آلش- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- قسمت مىدهم! اگر اين مسألهاى كه مرا ناراحت كرده، برايم خير است، مرا نسبت بدان صبور گردان و نه تنها قوّت و قدرت بر تحملش عنايت كن، بلكه مرا نسبت بدان با نشاط نيز بگردان. اما اگر خلاف آن برايم خير است، پس همان (خلاف) را به من ببخش. به هر حال مرا نسبت به قضاى خود، راضى گردان كه تنها تو سزاوار ستايشى».
و آنچه كه از امام صادق- عليه السّلام- روايت شده نيز همين معنا را مىرساند كه: خداى متعال به موسى بن عمران- عليه السّلام- اين گونه وحى كرد:
«يا موسى ما خلقت خلقا احبّ الىّ من عبدى المؤمن، و انّى انّما ابتليته لما هو خير له، و اعافيه لما هو خير له، و انا اعلم بما يصلح عبدى عليه،فليصبر على بلائى، و ليشكر على نعمائى، اثبته في الصّدّيقين عندى اذا عمل برضائى و اطاع امرى».
«اى موسى! من احدى را محبوبتر از بنده مؤمنم خلق نكردم و اگر او را مبتلا بر بلايى مىسازم يا از آن معافش مىدارم، حتما به خير و صلاح اوست، چون من صلاح او را بهتر مىدانم. پس در موارد بلا، سزاوار است صابر و در موارد نعمت، شاكر باشد تا او را نزد خود جزء صدّيقين قرار بدهم. و اين وقتى است كه مطابق رضاى من عمل كند و فرمان مرا اطاعت نمايد».
همچنين از امير المؤمنين- عليه السّلام- رسيده است كه خداوند متعال مىفرمايد:
«يا عبادى أطيعوني فيما امرتكم به و لا تعلّمونى بما يصلحكم فانّى اعلم به و لا ابخل عليكم بمصالحكم».
«اى بندگان من! هر فرمانى كه دادم اطاعتش كنيد، مبادا بخواهيد مصالح خود را به من بياموزيد، چون من خود بهتر از شما آنها را مىدانم و بخيل هم نيستم (تا بگويند مصلحت ما را مىداند و نمىدهد)».
و از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- روايت شده است كه فرمود:«يا عباد اللَّه، انتم كالمرضى، و ربّ العالمين كالطّيب، فصلاح المرضى بما يعلمه الطّبيب و يدبّره لا فيما يشتهيه المريض و يقترحه، الا فسلّموا اللَّه امره تكونوا من الفائزين»
«اى بندگان خدا! شما همانند مريض هستيد و پروردگار عالمين همانند طبيب است و صلاح مريض در آن چيزى است كه طبيب آن را مىآموزاند و عاقبت انديشى مىكند، نه در اشتهاى مريض و خواستههاى بىجايش، پس تسليم فرمان حق باشيد تا رستگار و پيروز گرديد».
از امام صادق- عليه السّلام- نيز آمده است:
«عجبت للمرء المسلم لا يقضى اللَّه بقضائه الّا كان خيرا له، ان قرّض بالمقاريض كان خيرا له، و ان ملك مشارق الارض و مغاربها كان خيرا له».
«حالات مرد مسلمان موجب شگفتى است، هر حكمى كه ذات اقدس الهى در مورد او جارى كند براى او خير مىباشد، اگر با قيچى قطعه قطعه گردد خير اوست كما اينكه اگر مالك شرق و غرب عالم گردد نيز، براى او خير خواهد بود».
و از آن حضرت است كه خداوند متعال مىفرمايد:
«ليحذر عبدى الّذى يستبطىء رزقى ان اغضب فافتح عليه بابا من الدّنيا».
«آن بندهاى كه گمان مىكند من روزى خود را دير به او مىرسانم، بايد خود را از غضب من نگه دارد (و چنين گمانى را برطرف نمايد) كه مبادا (در اثر همين خيالش) بابى از دنيا را بر او بگشايم».
و از جمله سخنانى كه ذات اقدس الهى بر داود نبى- عليه السّلام- وحى فرستاد اين است كه:«من انقطع الىّ كفيته و من سألنى اعطيته و من دعانى اجبته».
«هر كس به من روى كند و از غير من قطع اميد بنمايد، او را كفايت مىكنم (و كارهايش را بر عهده مىگيرم و به انجام مىرسانم) هر كه از من درخواست كند به او عطا خواهم كرد و هر كه مرا بخواند، جوابش را خواهم داد».
«و انّما اؤخّر دعوته و هى معلّقة و قد استجبتها له حتّى يتمّ قضائى فاذا تمّ قضائى انفذت ما سأل».
«و اگر دعاى اجابتشده او را معلّق مىگذارم و آن را به تأخير مىاندازم به خاطر اين است كه حكم و قضاى من به درجه اتمام و اكمال برسد (و تمام مصالح آن فراهم گردد) و وقتى به اين درجه رسيد، درخواستش را انجام خواهم داد».
«قل للمظلوم: انّما اؤخّر دعوتك و قد استجبتها لك على من ظلمك حتى يتمّ قضائى لك على من ظلمك لضروب كثيرة غابت عنك و انا احكم الحاكمين»
«اى داود! به مظلوم بگو: اگر من دعاى مستجابشدهات عليه كسى كه به تو ظلم روا داشته را به تأخير مىاندازم، به خاطر كامل شدن قضا و فراهم آمدن جهات مصلحت آن است، اين جهات بسيار زياد بوده، تو آن را نمىدانى ولى من احكم الحاكمين هستم (دستوراتم بىپايه و بىاساس نيست بلكه استوارترين احكام، از من صادر مىشود)».
«امّا ان تكون قد ظلمت رجلا فدعا عليك فتكون هذه بهذه لا لك و لا عليك».
«به عنوان مثال، ممكن است تو در گذشته بر كسى ظلمى كرده باشى كه آن مظلوم عليه تو دست به دعا برداشته باشد، در نتيجه اين، در مقابل آن، نه طلبكارى و نه بدهكار (و حال آنكه اگر دعاى تو عليه ظالم را اجابت مىكردم، مىبايست دعاى آن مظلوم عليه تو را نيز اجابت مىنمودم، در نتيجه دچار عذاب و عقاب مىشدى)».
«و امّا ان تكون لك درجة في الجنّة لا تبلغها عندى الّا بظلمة لك لانّى اختبر عبادى في اموالهم و انفسهم».
«و يا اينكه براى تو در بهشت درجهاى فراهم كردم كه بدان نمىرسى مگر اينكه بر تو ظلمى شود، چون من بندگانم را در مالها و جانهايشان مورد امتحان و آزمايش قرار مىدهم».
«و ربّما امرضت العبد فقلّت صلاته و خدمته، و لصوته اذا دعانى في كربته احبّ الىّ من صلاة المصلّين».
«چه بسا بندهاى را مريض كنم كه در اثر آن، نماز و خدمات او كم گردد، اما صداى او در حالت غم و اندوهش، نزد من محبوبتر و دوست داشتنىتر از نماز نمازگزاران است».
«و ربّما صلّى العبد فاضرب بها وجهه و احجب عنّى صوته، أ تدري من ذلك يا داود؟ ذلك الّذى يكثر الالتفات الى حرم المؤمنين بعين الفسق، و ذلك الّذى حدّثته نفسه لو ولى امرا لضرب فيه الاعناق ظلما».
«و چه بسا بندهاى نماز بگزارد ولى من همان نماز را بر چهره او بكوبم و صدايش را نشنوم و بدان اعتنايى نكنم.
اى داود! آيا مىدانى او چه كسى است؟ او فردى است كه به حرم مؤمنين، با نگاه شهوت آلود و حرام، زياد مىنگرد و كسى است كه اگر بر مردم حاكم شود، ظلم كرده، گردنها را مىزند».
«يا داود، نح على خطيئتك كالمرأة الثّكلى على ولدها».
«اى داود! براى گناهانت، نوحه و زارى كن آنچنان كه مادر فرزند مرده بر پسرش نوحه و زارى مىكند».
«لو رأيت الّذين يأكلون النّاس بألسنتهم و قد بسطتها بسط الاديم، و ضربت نواحى السنتهم بمقامع من نار، ثمّ سلّطت عليهم موبّخا لهم يقول: يا اهل النّار، هذا فلان السّليط فاعرفوه».
«خوب بود مىديدى حالات آن افرادى را كه با زبانشان، گوشت مردم را مىخورند (نظير غيبتكنندگان) در حالى كه زبانهايشان را مانند پوستى مىگسترانم و اطرافش را با گرزهايى از آتش مىزنم، سپس فردى را بر او مىگمارم كه توبيخش كند و بگويد: اى اهل جهنّم! اين فلان شخص بد زبان است بشناسيدش».
«كم ركعة طويلة فيها بكاء بخشية قد صلّاها صاحبها لا تساوى عندى فتيلا حين نظرت في قلبه فوجدته ان سلّم من الصّلوة و برزت له امرأة و عرضت عليه نفسها اجابها، و ان عامله مؤمن خاتله».
«چه بسا ركعتهاى طولانى كه داراى اشك و گريه از روى خشيت باشد اما نزد من ذرّهاى (حتى به مقدار تار باريك هسته خرما) ارزش ندارد، چون وقتى
نظر به قلب او مىكنم، مىبينم اگر بعد از نماز، زنى خود را به او عرضه كند، اجابتش خواهد كرد. و اگر مؤمنى با وى معاملهاى انجام بدهد، آن مؤمن را فريب خواهد داد».
روايات:
اخبارى كه دلالت بر تشويق به دعا دارند بسيارند كه ذكر همه آنها موجب طولانى شدن بحث مىشود، بنا بر اين فقط نمونههايى از آن عرضه مىگردد:
اوّل
«حنان بن سدير» مىگويد به امام باقر- عليه السّلام- عرض كردم: كدام عبادت برتر است؟ فرمود:«ما من شيء احبّ الى اللَّه من ان يسأل و يطلب ما عنده، و ما احد ابغض الى اللَّه ممّن يستكبر عن عبادته و لا يسأل ما عنده».
«هيچ چيزى نزد خدا محبوبتر از اين نيست كه بندگان از او طلب كنند و حاجت بخواهند. و هيچ كس نزد او مبغوضتر نيست از كسى كه از عبادت خدا سركشى كند و از او چيزى نخواهد».
دوّم
«زراره» از امام باقر- عليه السّلام- روايت كرد كه حضرت فرمود:«إنّ اللَّه عزّ و جلّ يقول: إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ. قال: هو الدّعاء، و افضل العبادة الدّعاء».
«خداوند سبحان مىگويد: كسانى كه از عبادت من استكبار بورزند، با خوارى داخل در جهنّم مىشوند، منظور از عبادت، دعاست كه برترين عبادت است».
«زراره» مىگويد: عرض كردم معناى اين آيه چيست كه مىفرمايد:«إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ[۲۳]. قال: الاوّاه هو الدّعاء».
«هر آينه ابراهيم اوّاه و بردبار بود فرمود: اوّاه يعنى بسيار دعاكننده».
سوّم
- «ابن قدّاح» از امام ششم- عليه السّلام- اين گونه روايت كرد:«قال امير المؤمنين عليه السّلام: احبّ الاعمال الى اللَّه في الارض الدّعاء، و افضل العبادة العفاف، قال: و كان امير المؤمنين عليه السّلام رجلا دعّاء».
«امير المؤمنين على بن ابى طالب- عليه السّلام- فرمود: محبوبترين كارها در روى زمين، نزد خداوند متعال، دعاست. و برترين عبادت، عفاف مىباشد. بعد حضرت صادق- عليه السّلام- فرمود: امير المؤمنين- عليه السّلام- بسيار اهل دعا بود».
چهارم
- «عبيد بن زراره» از پدرش و او هم از مردى نقل كرده كه حضرت جعفر بن محمد الصادق- عليه السّلام- فرمود:«الدّعاء هو العبادة قال اللَّه: «إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي ... الآية ادع اللَّه و لا تقل انّ الامر قد فرغ».«دعا همان عبادتى است كه در آيه شريفه آمده: كسانى كه از عبادت من سركشى كنند ... خدا را بخوان و نگو كار از كار گذشته است».
پنجم
- «عبد اللَّه بن ميمون قدّاح» از امام صادق- عليه السّلام- روايت كرد كه فرمود:«الدّعاء كهف الاجابة كما انّ السّحاب كهف المطر».«دعا معدن (و موجب) اجابت است همچنان كه ابر، معدن باران مىباشد».
ششم
«هشام بن سالم» گويد امام صادق- عليه السّلام- فرمود:«أ تعرفون طول البلاء من قصره؟ قلنا: لا. قال: اذا الهم احدكم الدّعاء فاعلموا انّ البلاء قصير».
«آيا مىتوانيد بلاى طولانى را از بلاى كوتاه تشخيص بدهيد؟ گفتند:نه. فرمود: هر گاه به يكى از شما دعا الهام گرديد (و بدان موفق شد) بدانيد كه بلاكوتاه خواهد بود».
هفتم
«ابو ولّاد» گويد: امام موسى كاظم- عليه السّلام- فرمود:«ما من بلاء ينزل على عبد مؤمن فيلهمه اللَّه الدّعاء الّا كان كشف ذلك البلاء وشيكا، و ما من بلاء ينزل على عبد مؤمن فيمسك عن الدّعاء الّا كان البلاء طويلا فاذا نزل البلاء فعليكم بالدّعاء و التّضرّع الى اللَّه عزّ و جلّ».
«اگر بلا بر بنده مؤمنى كه خداوند او را موفّق به دعا كرده نازل شود، بزودى برطرف خواهد شد، اما اگر بر بنده مؤمنى كه از دعا كردن دست نگه داشته، بلايى نازل گردد، طولانى خواهد گرديد، پس هر گاه بلايى نازل شد، بر شماست كه به درگاه خداوند عزيز و جليل، دعا و تضرّع كنيد».
هشتم
- از وجود مقدّس حضرت رسول- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- روايت گرديد:«افزعوا الى اللَّه في حوائجكم، و الجأوا اليه في ملمّاتكم، و تضرّعوا اليه و ادعوه فانّ الدّعاء مخّ العبادة، و ما من مؤمن يدعو اللَّه الّا استجاب له، فامّا ان يعجّل له في الدّنيا او يؤجّل له في الآخرة، و امّا ان يكفّر عنه من ذنوبه بقدر ما دعا ما لم يدع بمأثم».«در حوائجتان از خدا كمك بخواهيد، در شدايد و گرفتاريها به او پناه ببريد و به سوى او تضرع كنيد، او را بخوانيد و دعا كنيد، چون «دعا» مغز عبادت است، هيچ مؤمنى خدا را نمىخواند مگر آنكه به يكى از اين وجوه اجابت مىشود:
- يا در دنيا بزودى حاجتش را خواهد گرفت. - يا در آخرت آن را دريافت خواهد كرد. - و يا به مقدارى كه دعا كرده، گناهانش پرده پوشى خواهد شد به شرط آنكه براى گناه دعا نكرده باشد».
نهم
- و نيز از آن حضرت نقل گرديده است كه:«اعجز النّاس من عجز عن الدّعاء، و ابخل النّاس من بخل بالسّلام».«عاجزترين مردم كسى است كه از دعا درمانده باشد و بخيلترين مردم كسى است كه در سلام كردن، بخل بورزد».
دهم
- همچنين فرمود:«الا ادلّكم على ابخل النّاس، و اكسل النّاس، و اسرق النّاس، و اجفأ النّاس، و اعجز النّاس؟ قالوا: بلى يا رسول اللَّه، قال: امّا ابخل النّاس، فرجل يمرّ بمسلم و لم يسلّم عليه، و امّا اكسل النّاس، فعبد صحيح فارغ لا يذكر اللَّه بشفة و لا بلسان. و امّا اسرق النّاس، فالّذي يسرق من صلاته تلفّ كما يلفّ الثّوب الخلق فيضرب بها وجهه. و امّا اجفأ النّاس، فرجل ذكرت بين يديه فلم يصلّ علىّ. و امّا اعجز النّاس، فمن يعجز عن الدّعاء».
«آيا بخيلترين، كسلترين، و دزدترين، و ستمكارترين و عاجزترين مردم را به شما معرفى كنم؟ گفتند: بلى يا رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
- «بخيلترين» مردم كسى است كه گذارش بر مسلمانى مىافتد ولى به او سلام نمىكند. - «كسلترين» مردم فردى است كه از صحت و سلامت برخوردار است ولى در اوقات بيكارى با لب و زبانش ذكر حق نمىگويد. - «دزدترين» مردم كسى است كه از نمازش مىكاهد، چنين نمازى همانند لباس كهنه، درهم پيچيده شده به صورتش زده مىشود. - «جفاكارترين» مردم كسى است كه نام من در برابرش برده مىشود، ولى بر من صلوات نمىفرستد. - «عاجزترين» مردم كسى است كه از دعا، درمانده باشد».
يازدهم
- و نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرمود:«افضل العبادات الدّعاء، و اذا اذن اللَّه للعبد في الدّعاء فتح له باب الرّحمة، انّه لن يهلك مع الدّعاء احد»«برترين عبادت، دعاست، اجازه دعا كردن از سوى خداوند متعال و گفتگوى بنده با او مساوى است با گشودن در رحمت براى وى، كسى كه اهل دعا باشد، هرگز بدبخت نمىشود».
دوازدهم
- «معاوية بن عمار» گويد: به امام صادق- عليه السّلام- عرض كردم: دو نفر در يك لحظه نمازشان را آغاز مىكنند، يكى از آن دو در نمازش قرآن بيشترى تلاوت مىكند و ديگرى بيشتر دعا مىنمايد و سپس هر دو در يك لحظه نمازشان را پايان مىدهند، كداميك افضلند؟ فرمود:«كلّ فيه فضل و كلّ حسن».«هر دو داراى فضيلت بوده و هر دو نيكند».
گفتم: مىدانم هر دو خوبند، ولى مىخواهم بدانم كداميك بهتر است؟ فرمود:«الدّعاء افضل، اما سمعت قول اللَّه عزّ و جلّ: وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ؟ هى و اللَّه العبادة، هى و اللَّه افضل، هى و اللَّه العبادة، هى و اللَّه اشدّهنّ».
«دعا، برتر است، مگر سخن خداى متعال را نشنيدى كه فرمود: مرا بخوانيد تا اجابتتان كنم، همانا كسانى كه از عبادت من سركشى كردند، آنان را با خوارى داخل جهنّم خواهم كرد، به خدا قسم! منظور از عبادت، همان دعاست، به خدا قسم! دعا برتر است، به خدا قسم! دعا عبادت است، به خدا قسم! دعا شديدترين عبادت است».
سيزدهم
«يعقوب بن شعيب» گويد: شنيدم كه امام صادق- عليه السّلام- فرمود:«انّ اللَّه اوحى الى آدم- عليه السّلام- انّى ساجمع لك الكلام في اربع كلمات. قال: يا ربّ ما هنّ؟ قال: واحدة لى، واحدة لك، واحدة فيما بينى و بينك، واحدة بينك و بين النّاس، فقال آدم- عليه السّلام-: بينهنّ لى يا ربّ. فقال اللَّه تعالى: امّا الّتى هى لى فتعبدنى و لا تشرك بى شيئا، و امّا الّتى لك فاجزيك بعملك احوج ما تكون اليه، و امّا الّتى بينى و بينك فعليك الدّعاء و علىّ الاجابة، و امّا الّتى بينك و بين النّاس فترضى للنّاس ما ترضى لنفسك».
«خداوند متعال بر حضرت آدم- عليه السّلام- وحى فرستاد كه من تمام سخنان را در چهار جمله براى تو گرد مىآورم.
گفت: پروردگارا! آن چهار جمله چيست؟
فرمود: يكى مال من، ديگرى مال تو، سومى مربوط به ما بين من و تو و آخرى مربوط به ما بين تو و مردم است.
حضرت آدم- عليه السّلام- گفت: پروردگارا! آنها را برايم روشن كن خداوند متعال فرمود:
- آنكه مال من است اين است كه بنده من باشى و چيزى را شريك من قرار ندهى. - و آنكه مال تو است اين است كه جزاى عملت را به چيزى كه بيشترين احتياج را بدان دارى مىدهم. - و آنكه مربوط به ما بين من و تو است اين است كه تو دعا كن، من اجابت مىنمايم. - و آنكه مربوط به ما بين تو و مردم است اين است كه هر آنچه را كه براى خود مىپسندى براى ديگران نيز بپسند».
چهاردهم
از كتاب دعاى «محمد بن حسن صفار» از رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- نقل شده كه فرمود:«يدخل الجنّة رجلان كانا يعملان عملا واحدا فيرى احدهما صاحبه فوقه فيقول: يا ربّ، بما اعطيته و كان عملنا واحدا؟ فيقول اللَّه تبارك و تعالى:سألنى و لم تسألنى، ثمّ قال- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: اسألوا و اجزلوا فانّه لا يتعاظمه شيء».
«دو نفر كه هر دو يك گونه عمل انجام دادهاند وارد بهشت مىشوند ولى يكى ديگرى را برتر از خود مىبيند، لذا مىگويد: پروردگارا! من و او عملمان يكى بود، اين مقام برتر او در برابر چيست؟ خداى تبارك و تعالى مىفرمايد: او از من درخواست كرد ولى تو نخواستى. آنگاه حضرت فرمود: از خدا بخواهيد و زياد هم بخواهيد، چون در برابر ذات اقدس احديت، چيزى بزرگ نيست».
پانزدهم
و نيز در همان كتاب آمده است كه رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
«ليسألنّ اللَّه أو ليقضينّ عليكم، انّ اللَّه عبادا يعملون فيعطيهم، و آخرين يسألونه صادقين فيعطيهم ثمّ يجمعهم في الجنّة فيقول الّذين عملوا: ربّنا عملنا فاعطيتنا فبما اعطيت هؤلاء؟ فيقول: هؤلاء عبادى اعطيتكم اجوركم و لم التكم من اعمالكم شيئا، و سألنى هؤلاء فاعطيتهم، و هو فضلى أوتيه من اشاء».
«از خدا بخواهيد تا او حكم كند، همانا خداوند متعال به يك سرى از بندگانش در مقابل اعمالشان بخشش دارد و به گروه ديگر در برابر درخواست صادقانهشان، سپس هر دو گروه را در بهشت جمع مىكند، گروه اول مىگويند:پروردگارا! ما اهل عمل بوديم، به ما عطا كردى اما اينها را به چه سبب؟ مىفرمايد:اينان بندگان من هستند، من اجر و پاداش شما را دادم و از آن چيزى كم نكردم، اما اينان از من درخواست كردند و من هم از فضل و رحمت فوق العاده خود به آنان دادم (بلكه) به هر كسى كه بخواهم، مىدهم».
۱. فرقان، آيه ۷۷.
۲. مؤمن، آيه ۶۰.
۳. اعراف، آيه ۵۶.
۴. بقره، آيه ۱۸۶.
۵. وَ إِذا سَأَلَكَ .. (سوره بقره، آيه ۱۸۶).
۶. سوره سبأ، آيه ۳۹.
۷. منظور، مطابقت مطلوب با حكمت و مصلحت است، مثلا بگويد: خدايا! اگر صلاح است، چنين و چنان كن.
۸. سوره يونس، آيه ۱۱.
۹. كما اينكه بسيارى از بندگان، در درخواست حوايج مادى و دنيايى، اين چنيناند. ثقة الاسلام كلينى (ره) از امام باقر- عليه السّلام- در حديث معروف- قرب نوافل، روايت مىكند كه در شب اسراء، خداوند متعال به پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- فرمود:
«... انّ من عبادى المؤمنين من لا يصلحه الّا الغنى و لو صرفته الى غير ذلك لهلك و انّ من عبادى المؤمنين من لا يصلحه الّا الفقر و لو صرفته الى غير ذلك لهلك ...»، (كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب من اذى المسلمين، حديث ۸).
۱۰. سوره بقره، آيه ۲۱۶.
۱۱. در اصطلاح آن را «دعاى ملحون يا لحن در دعا» گويند.
۱۲. مثلا هر دو از اولاد رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- باشند، چون وراثت، در انسان مؤثر است.
۱۳. از اينجا مقامات عاليه ائمه- عليهم السّلام- آشكار مىشود كه حتى در عرفانىترين لحظات عمرشان و در سوز و گدازها و مناجاتشان با آن حالات و توجهات كامل به خداى سبحان كه از ايشان نقل شده، يك كلمه يا يك جمله اشتباه و غلط در سراسر ادعيهشان- چه كوتاه و چه بلند- نمىيابيد، رجوع كنيد به دعاهايى نظير: كميل، ابى حمزه، دعاى عرفه امام حسين- عليه السّلام-، صحيفه سجاديه و ...
۱۴. يكى از مقررات عاليه اسلامى اين است كه اگر فردى به ديگرى نسبت عمل جنسى بدهد (مثلا بگويد تو زنا كردهاى) و نتواند نزد قاضى اين نسبت را ثابت كند، در اينجا قاضى حكم مىكند كه بر گوينده حدّ قذف جارى كنند، يعنى هشتاد ضربه تازيانه بزنند.
۱۵. در صورت اوّل ممكن است توهّم شود كه «لا» بر سر فعل «عافا» در آمده و گوينده، مخاطب خود را نفرين كرده است، چون معنايش مىشود: «خدا تو را نبخشد»، به خلاف صورت دوّم كه «لا» خودش جمله مستقلى است در جواب مخاطب و جمله «و عافاك اللَّه» جمله مستقل ديگر كه دعاست و عطف بر جمله قبلى مىشود.
و همچنين است: «او اطال اللَّه بقاك» در ماجراى بعدى.
۱۶. نقل است كه «بلال» مؤذّن پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- قدرت تلفّظ «حرف شين» را نداشت فلذا در اذان به جاى «اشهد» مىگفت: «اسهد».
۱۷. ناگفته نماند كه در برخى موارد آموختن تلفظ صحيح كلمات (جهت رعايت حركات و مخارج حروف) واجب است مانند نماز كه در اين زمينه بايد به فقه رجوع شود.
۱۸. كه منصوب به نزع خافض باشد، يعنى در اصل چنين بوده: «... كذكاة امّه».
۱۹. سوره ذاريات، آيه ۵۶.
۲۰. «البصبصة»: تحريك الكلب ذنبه طمعا او خوفا (مجمع البحرين).
۲۱. از امام حسين- عليه السّلام- در تحف العقول نقل شده است كه حضرت فرمود:«الاستدراج من اللَّه سبحانه لعبده ان يسبغ عليه النّعم و يسلبه الشّكر».
«استدراج خداوند متعال اين است كه نعمت بنده را فراوان كند و توفيق شكر را از او سلب نمايد».
۲۲. برگرفته از آيه ۵۶ سوره حجر كه مىفرمايد: وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ.
۲۳. سوره توبه، آيه ۱۴۴.