نویسنده: علامه حسن زاده آملی
منبع:هزار و يك كلمه،كلمه ۳۰۳
اين كلمه چند جملهاى از بيوگرافى استاد ارجمند و عزيزم حضرت علامه آقا شيخ محمد حسين فاضل تونى رضوان الله عليه است:
اين كمترين شرح قيصرى بر فصوص الحكم، و قسمتى از اوائل طبيعيات شفاى شيخ رئيس را در محضر مباركش درس خوانده است، و مدرس ما دار العلم آنجناب اعنى سراى آن سرور در كوچه ميرزا محمود وزير جنب سرچشمه تهران بود كه به فرمان آن بزرگوار صبح هر روز اول طلوع آفتاب از مدرسه مروى بدانجا براى درس حاضر مىشديم.
پس از شرح قيصرى براى بناگذارى درس شفاء در ساعت چهار بعدازظهر روز دوشنبه بيست و سوم مهر ماه سنه هزار و سيصد و سى و پنج شمسى به حضور انورش تشرّف حاصل كردم، نخست نسخهاى از إلهيات را كه از آثار قلمى خود آن جناب است به بنده اهداء فرمود، و سپس از هر درى سخن بهميان آورد:
فرمود:
تاريخ تولّدم بيست و پنج محرّم سنه هزار و دويست و نود و هشت هجرى قمرى است (۱۲۹۸ ه ق) و اكنون عمرم هفتاد و هشت (۷۸) سال است.
و فرمود:
يازده ساله بودم كه پدرم مرحوم ملّا عبد العظيم كه واعظ تون و حوالى آن بود و محبوبيّت و شهرتى خاصّ و بسزا داشت، به بيمارى ذرب در شبى كه تنها من با ايشان بودم وفات نمود و من هيچ ملتفت نشدم كه ايشان مرحوم شده است.
و فرمود:
در تون، صرف را خدمت شيخ محمد حسن تتلمذ نمودهام.
و جامع المقدمات و شرح قطر و هشت باب مغنى اللبيب و شرح سيوطى بر الفيه ابن مالك را در تون خواندهام. و مطوّل را در مشهد خدمت اديب نيشابورى تا مسند اليه در «تحقيق ما انا قلت» كه در اينجا خوب تحقيق نكرد و مأيوس شدم پيش شخصى به نام آقا ميرزا عبد الرحمن رفتم كه مثل اديب سروصدا نداشت ولى اعلم از او بود، و «تحقيق ما انا قلت» را خوب بيان كرد. و رياضيات را نيز پيش آقا ميرزا عبد الرحمن خواندهام.
و فرمود كه
عادت مرحوم اديب اين بود كه درس هرروز را مىبايستى يكى از شاگردان بخواند، در روز چهارم نوبت به من رسيد كه از ديگران بهترخواندم، مرحوم اديب گفت: اين رجل فاضل كيست؟ مرا پيش خود خواند و در پهلوى خود نشانيد، بدين سبب از آن روز به فاضل مشهور شدم.
راقم گويد كه حقّا جناب استاد فاضل تونى اديبى به تمام و كمال بود، و قلمى شيوا و رسا داشت و بويژه قلم فارسى او بسيار دلنشين بود و در انشاى نثر فارسى توانا بود، جز اين كه از حسن خط حظّى نداشت.
و فرمود:
سالى در مشهد مقدّس كه مشغول تحصيل بودم، در ماه مبارك رمضان آن سال فقط سه تا سحر با نان و ماست بسر بردم، و بقيه را بر اثر تنگدستى با نان و پياز، ولى صفاى باطن و لذّت روحى و معنوى را در همان سال يافتهام.
راقم گويد كه مرحوم استاد فاضل تونى در دوران تحصيلى در امر معاش سختى بسيار كشيده و چشيده است، و دو صد چندان اين شاگرد بىنوايش.
بسيار از دو تن از استادانش يكى مرحوم جهانگير خان قشقايى در اصفهان، و ديگرى آقا ميرزا هاشم اشكورى در طهران، نام مىبرد.
و فرمود:
با آقاى بروجردى (مرحوم آية الله حاج آقا حسين بروجردى) در درس آخوند كاشى (مرحوم آخوند ملّا محمّد كاشانى) و درس جهانگير خان قشقايى در اصفهان شركت داشتهايم.
اين فقير إلى الله كه خواست شرح قيصرى بر فصوص الحكم را شروع كند از استاد علّامه شعرانى رضوان الله عليه راهنمايى خواست، آن جناب فرمود:
اگر آقاى فاضل تونى قبول كند خيلى خوب است.
بعد از آن استاد شعرانى فرمود كه
من به سنّ شما بودم و در تهران درس مىخواندم، در همان وقت آقاى فاضل تونى يكى از اساتيد حوزه علمى اصفهان بود و آوازهاى بسزا داشت و شهرت علمى تمام. پس از شرح فصوص يادشده خواستم شفا را دو درسه بخوانم، چه اين كه يك درس از كتاب نفس آن را در محضر استاد شعرانى مشغول بودم، باز از آنجناب راهنمايى خواستم كه اجازه مىفرماييد شفا را از اول طبيعات نزد فلانى (يكى از روحانيون نامدار آن روز طهران را اسم بردم) بخوانم؟ در جوابم فرمود:
اين آقا از خارج حرف و مطلب خيلى مىداند ولى ملّاى كتابى نيست، طلبه بايد پيش ملّاى كتابى درس بخواند، اگر آقاى فاضل تونى درس شفا را براى شما قبول كند خيلى خوب است.
خاطرهاى ناگوار از درس شفاى استاد فاضل تونى پس از مدّت مديدى كه بسيارى از طبيعيات شفا را در نزد وى خواندهام، برايم روىآورده است، بدين شرح:
در اين درس شفا كسى با من شركت نداشت فقط من تنها به محضرش تشرّف مىيافتم. يك روز چهارشنبه كه روز آخر درس هفته است، ديدم آن جناب رضوان الله عليه درست و موزون مطلب شفا را تقرير نمىفرمايد و پريشان مىگويد، و من چند بار سؤال پيش آوردم و جواب مقنعى نفرموده است؛ چنين انگاشتم كه شايد مانعى پيش آمده است و درس را مطالعه نفرموده است. و روزهاى پنجشنبه و جمعه و ديگر تعطيليها در محضر استاد شعرانى دروس رياضى فرامىگرفتم، لذا فرداى آن روز چهارشنبه يادشده براى درس رياضى به حضور استاد شعرانى شرفياب شدم، و در آن محضر نيز تنها بودم؛ غرض اين كه بسيار خامى و بىادبى از من سر زده بود كه به استاد شعرانى عرض كردم: حضرت آقا ديروز جناب استاد فاضل تونى درس شفا را درست تقرير نفرموده است، و من چند بار سؤال پيش آوردهام و لكن از ايشان جواب موزون و مطبوع نشنيدم، لاجرم سكوت كردم و پىگيرى نكردم. استاد شعرانى در هنگام گفتارم به نوشتن اشتغال داشت، بدون اين كه سر بلند كند و مرا نگاه كند به حالت انقباض و گرفتگى چهره با لحنى خاصّ و اعتراضآميز فرمود: درسها و بحثهايت را كم كن و شفا را پيش مطالعه كن و در آن بيشتر زحمت بكش. من خاموش شدم، ولى انفعالى شديد به من روى آورد كه شايد استاد شعرانى اين گستاخى را از من درباره خودش نيز احتمال دهد كه در محضر استادان ديگر از ايشان هم چنين بىادبى از من صادر شود. تا فرداى آن روز كه روز جمعه بود و براى درس رياضى تشرّف حاصل كردم درحالىكه آن حالت انفعال بر من حاكم بود، به محض نشستن رو كرد به من فرمود: آقا آن اعتراض ديروز شما بر آقاى فاضل تونى، حق با شما است، زيرا كه ايشان به سكته مغزى دچار شده است و الآن در بيمارستان بسترى است و آن پريشانى گفتارش از رويداد طليعه سكته بود.
پس از درس استاد شعرانى، به بيمارستان رفتم، تا چشم آن جناب به من افتاد بشدّت گريست و مرا نيز به گريه آورد، دست و پايش را بوسيدم و عرض كردم:
آقا جان ما بايد از شما صبر و سكينه و وقار بياموزيم جزاه الله سبحانه عنّا احسن جزاء المعلّمين.
تربت آن بزرگوار در شيخان قم است، و آنچه بر لوح قبرش منقوش است تمام آن گفته و سروده حضرت استاد جلال الدين همايى متخلّص به «سنا» رضوان الله عليه در رثاى آنجناب و تاريخ وفاتش بدين صورت است:
مدفن عالم فاضل بزرگوار حاج شيخ محمد حسين فاضل تونى استاد دانشمند دانشگاه طهران، متولد ۱۲۹۸ قمرى، و متوفاى پانزدهم شعبان ۱۳۸۰ قمرى و دوازدهم بهمن ۱۳۳۹ شمسى.
فاضل تونى آن كه داشت بفضل
اشتهار و بلند آوايى
بود نامش حسين و خلق حسن
شهره در علم و فضل و دانايى
هم به تقوى و دين مسلّم بود
هم به درس و فنون ملّايى
چون به هشتاد و دو رسيدش سال
رخت بست از جهان غوغايى
رفت در بارگاه قدس و شدند
قدسيانش به بزمآرايى
خواستم سال فوت او ز «سنا»
كه در اين فن بودش يكتايى
گفت تاريخ «فاضل تونى» است
چون سه بر جمع آن بيفزايى
در ديباچه رساله الهيات كه نخستين بار از آن ياد كردهايم فرمود:
... بسيار خوشبخت و سرفرازم كه در سراسر عمر طولانى خود جز در راه تحصيل يا تعليم، و مطالعه يا تأليف قدمى ننهاده، و ملك آزادگى و قناعت را بر هرچيز ترجيح دادهام ...
تا اين كه در آخر همين ديباچه فرموده است:
... پس اكنون كه آفتاب عمر من به افول مىگرايد، از اين توفيقى كه حاصل شد بسيار شاكر و سپاسگزارم، چه شايد اين آخرين اثرى باشد كه از من به چاپ مىرسد و همچون فرزند روحانى عزيز از من به يادگار مىماند ...
اين عبارت اخير كه فرمود: «همچون فرزند روحانى ...» بدين نظر است كه آن جناب را اصلا فرزندى نبود. شگفت اين كه با آن همه تنگدستى و سختيها و ناگواريها كه زمان تحصيل در تون و مشهد و اصفهان و تهران ديده است آرزويش اين بود كه اگر فرزندى داشت بايد روحانى در مسير پدر باشد و في ذلك فليتنافس المتنافسون.
حضرت استاد فاضل تونى را آثار گرانقدر از قبيل تعليقات بر اسفار و بر شفا و بر شرح قيصرى بر فصوص الحكم است. و برخى از آثار آن جناب چون رسالهاى در الهيات و رسالهاى در منطق و رسالهاى در حكمت قديم و تعليقه بر فصول دوازدهگانه قيصرى بر شرح فصوص الحكم به طبع رسيدهاند. و لكن اين رسائل نمونهاى از معارف و واقعيّت آن جناباند.
و يكى ديگر از آثار آن جناب، ترجمه فن سماع طبيعى از كتاب شفاى شيخ رئيس است بدانگونه كه در نكته ۹۵۰ كتاب هزار و يك نكته گفتهام:
مرحوم استاد بزرگوارم جامع علوم عقلى و نقلى، آية الله علامه محمد حسين فاضل تونى قدّس سرّه الشريف روزى در مجلس درس شفاى شيخ رئيس كه در منزل آن جناب كه بيت المعمور اين كمترين بود تشرّف مىيافتم فرمود: ترجمه شفاى شيخ كه بنام محمد على فروغى است به تقرير و توضيح و املاء و القاى اينجانب است كه پيش از شما فروغى در نزد من آن را مىخواند و تحرير مىكرد.
و خود فروغى هم در صفحه دوم ديباچه آن مىگويد:
مخصوصا استاد ارجمند جامع معقول و منقول آقاى شيخ محمد حسين معروف به فاضل تونى ...
من در همه مدتى كه با آن سالار و سرور و پدر روحانيم محشور بودم و از محضرش استفاده مىكردم، يك كلمه حرف تند و درشت، و يك بار اخم و ترشرويى از او نديدهام، فقط يك روز كه مىبايستى اول طلوع آفتاب سر درس حاضر باشيم، چند دقيقه دير شد؛ فرمود: چرا دير آمديد؟ عرض كرديم اختلاف افق از مدرسه مروى تا اينجا موجب اين تفاوت شده است، تبسّم فرمود و شروع به درس نمود.
آن بزرگوار روحى فداه خيلى خوشمحضر بود. اصرار داشت كه درس ما در اول طلوع آفتاب باشد، و به مطايبه مىفرمود: در اين وقت هم استاد مىفهمد كه چه مىگويد، و هم شاگرد مىفهمد كه چه مىشنود؛ و چون آفتاب بالا آمده است استاد مىفهمد كه چه مىگويد اما شاگرد نمىفهمد كه چه مىشنود؛ و در بعدازظهر نه آن مىفهمد كه چه مىگويد و نه اين مىفهمد كه چه مىشنود.
حضرت استاد علامه فاضل تونى جامع معقول و منقول بود، و به حق از ذخائر عصر ما و از نوادر روزگار ما بود و حافظهاى بسيار سرشار و قوى داشت. و در ادبيات تازى و پارسى اديبى بارع و متضلّع بود. و از فقهاى بزرگى مدارك اجتهاد داشت. دروس نهايى فقه را در اصفهان از حوزههاى درس چون آقا سيد محمد صادق خاتونآبادى، و آخوند فشاركى، و آقا سيد على نجفآبادى، و حاج شيخ عبد الله گلپايگانى رضوان الله عليهم كه از فقهاى بنام بودند به كمال رسانده است.
يك دهان خواهم به پهناى فلك
تا بگويم وصف آن رشك ملك
ور دهان يابم چنين و صد چنين
تنگ آيد در بيان آن امين
اينقدر هم گر نگويم اى سند
شيشه دل از ضعيفى بشكند
رفع الله المتعالي درجاته السنيّة، و افاض علينا من بركات انفاسه النفيسة.