درباره ضرورت یادگیری فلسفه بحثهای زیادی مطرح شده است و حقیقت جویان در مسیر یادگیری فلسفه کتابهای مختلفی را از اساتید خود درس میگیرند. اما شاید این سؤال در ذهن بسیاری از مشتاقان یادگیری فلسفه ایجاد شده باشد که برای یادگیری فلسفه چند سال باید وقت گذاشت؟ چه کتابهایی را باید مطالعه کرد؟ چه شیوهای برای فلسفهخوانی، فلسفهدانی، و فلسفهورزی توسط اساتید مطرح در کشور پیشنهاد میشود؟ آنچه پیش رو دارید، حاصل مصاحبهای با استاد عبودیت است که در زمینه فلسفه اسلامی تجربهای طولانی دارد. در این نوشتار، دو نوع سیر مطالعاتی فلسفه پیشنهاد شده است: اول، برای کسانی که قصد دارند با آشنایی اجمالی با فلسفه، فهم بهتری از متون آمیخته با فلسفه داشته باشند، و دوم، برای کسانی که با هدف متخصص و صاحب نظر شدن به وادی فلسفه گام مینهند. سیر مطالعاتیِ اول، عمومی و سیر مطالعاتی دوم، تخصصی است.
تهیه و تدوین: محمد علی محیطی اردکان[۱]
گاه در برخی کتابهای غیر فلسفی مانند تفسیر المیزان -که مفسری فیلسوف، آن را به رشته تحریر در آورده است- و یا در برخی کتابهای علم اصول و ... از اصطلاحاتی استفاده شده است که فهم آنها جز از راه آشنایی اجمالی با فلسفه امکانپذیر نیست.
برای نمونه آیا متون اصولیِ زیر را بدون آشنایی با فلسفه میتوان فهمید؟
۱.(ان قلت) هب ان ما ذكرتم يتم على أصالة الماهية (و اما) على أصالة الوجود و اعتبارية الماهيات فلا محالة يكون مفهوم الشيء من المفاهيم العرضية (قلت) اعتبارية الماهية لا تستلزم عرضية مفهوم الشيء و الا لكان تمام المفاهيم حتى مفهوم الجوهر من المفاهيم العرضية لأن كل ممكن و منها الجواهر لها ماهية و وجود... [۲]
۲. و بعبارة أخرى: الفرد هو الطبيعة الموجودة، فلو لم يكن ما يتعلق به الوجود فلا فرد أيضا، هذا على أصالة الماهية و اما على أصالة الوجود فلا حقيقة لغير... [۳]
۳.بناء على هذا المسلك قد يتوهم ابتناء البحث في المقام على تلك المسألة، حيث انه بناء على أصالة الوجود و تعلق الأمر به لا يوجد إلاّ وجود واحد في مورد الاجتماع فلا يمكن الاجتماع و بناء على أصالة الماهية و تعلق الأمر بالطبيعة يجوز الاجتماع لتعدد الماهية. [۴]
۴.هذا مع أن العوارض الذاتيّة للأجناس عوارض الأنواع لأن الجنس مأخوذ لا بشرط، فالحكم «بأن الجوهر هو الموجود لا في موضوع» ثابت لأنواعه، كما أن الحكم «بأن النّفس موجود مجرد ذاتا، لا فعلا» ثابت للموجود المطلق، فيلزم جواز كون موضوع المسألة أعم من موضوع العلم... فان أريد من امتناع الجعل، هو الجعل التكويني فلا نسلم امتناعه بل لا يصح بدونه بناء على أصالة الوجود و مجعوليته... [۵]
۵. و اما حديث الماهية من حيث هي ففيه خلط محمولات الماهية بالحمل الأولى و بالحمل الشائع ...[۶]
۶.و أما بناء على أصالة الماهية، فمتعلق الطلب ليس هو الطبيعة بما هي أيضا، بل بما هي بنفسها في الخارج، فيطلبها كذلك لكي يجعلها بنفسها من الخارجيات و الأعيان الثابتات، لا بوجودها كما كان الأمر بالعكس على أصالة الوجود. [۷] ، [۸]
روشن است که فقط آشنای با اصطلاحات فلسفی میتواند فهم درستی از اینگونه عبارتها داشته باشد. البته در مقام قضاوت درمورد وارد شدن فلسفه به علم اصول نیستیم، ولی حال که اصول با فلسفه آمیخته شده است، آشنایی با فلسفه به اندازهای که فهم اصول را ساده کند ضروری است. در این سطح، مطالعه یک یا دو متن فلسفی کافی به نظر میرسد.
برای شروع فلسفه میتوان از اندیشههای فلسفی شهید مطهری رحمةالله علیه که مطالب را شیرین و ساده بیان کردهاند کمک گرفت. چکیدهای از فلسفه اسلامی از دیدگاه ایشان در کتاب فلسفه مقدماتی[۹] گردآوری شده است. یکی از ویژگیهای شهید مطهری رحمةالله علیه، خوش بیان بودن ایشان است، اما گاه، در بحثهایی که ایشان بیان کردهاند کرّ و فرّی ملاحظه میشود که ممکن است برای خواننده خسته کننده به نظر برسد. کتاب فلسفه مقدماتی که اکثر مطالبش از شهید مطهری رحمةالله علیه است، به ارائه اندیشههای فلسفی ایشان به شکل مدون پرداخته و بسیاری از مباحث فلسفی را در خود جای داده است. بهتر است این کتاب - حتی در حوزههای علمیه- قبل از بدایة الحکمة علامه طباطبایی رحمةالله علیه خوانده شود. نیز کتاب درآمدی بر فلسفه اسلامی[۱۰] و یا خداشناسی فلسفی[۱۱] - تهیه شده برای طرح ولایت- نقطه شروع خوبی به حساب میآیند.
پس از گذراندن این مرحله، خواندن متنی مانند شرح منظومه یا نهایة الحکمة کفایت میکند. یکی از ویژگیهای شرح منظومه این است که همه ابواب فلسفه را بررسی کرده است، اما نهایة الحکمة این ویژگی را ندارد. علاوه بر این، نهایه گاه بسیار پیچیده است و توضیح زیادی میطلبد.
خلاصه آنکه، برای آشنایی اجمالی با فلسفه در راستای فهم متون غیر فلسفی که اصطلاحات و یا قواعد فلسفی دارند، مطالعه یک یا دو متن فارسی و عربی – با توضیحی که ارائه شد- کفایت میکند.قبل از معرفی سیر مطالعاتی تخصصی، بیان شیوۀ خوب خواندن متن، ضروری است. منظور از خوب خواندن متن، دقت روی تکتک کلمات آن، رجوع به منابع متعدد و مختلف مرتبط با آن نیست و به اصطلاح عامیانه لازم نیست مته به خشخاش گذاشت. این کار، جز معطل شدن و عمر تلف کردن نتیجهای ندارد. بلکه منظور، توجه به نکات زیر است:
خواندن متن فلسفی باید نزد استادی قوی، چیره دست، و مسلط بر فلسفه باشد، اما آیا در همه جای کشور و در همه زمانها چنین امکانی وجود دارد؟ خیر.
پس، چه باید کرد؟
به نظر میرسد که امروز دیگر مهاجرت به مراکز علمی و حضور فیزیکی نزد استاد ضرورت ندارد، بلکه، اشخاص میتوانند با استفاده از امکانات سختافزاری و نرمافزاری عصر حاضر، در هر مکان و زمانی از محضر هر استادی بهره گیرند. با وجود چنین امکاناتی، میتوان از راه لوحهای فشرده بهترین درسها را از بهترین استادانی گرفت که چه بسا دیگر درس مورد نظر را تدریس نمیکنند. در این صورت اگر شیوه درس دادن استاد مورد پسند نبود، میتوان بدون رودربایستی و تعهد اخلاقی، سراغ استاد دیگری رفت. حسن همراهی مجازی با استاد، استفاده از وقتهایی است که در حوزه از بین میرود. حدود دو سوم از سال -پنج شنبهها، جمعهها، وفیات، اعیاد، روزهای بین ایام تعطیل، ماه رمضان، پانزده روز از محرم، پانزده روز از صفر، عید نوروز، تابستان - حوزه تعطیل است و حدود ۱۲۵ روز درس خوانده میشود. اگر شخص، جمعهها را به فعالیت غیر درسی اختصاص دهد که ضروری هم است و حدود ۲۰ روز از سال را برای مسافرت، خالی از درس بگذارد، ۲۹۰ روز باقیمانده را میتواند از طریق سیدی، بدون حضور استاد و هم مباحثه درس بخواند و اگر روزی یک درس بخواند، در یک سال، به اندازه حجم درسی بیشتر از دو سال و نیم تدریس رسمی حوزه را بدون احساس خستگی و فشار خواهد خواند.
اگر وقتهایی که در ترافیک فعلی تلف میشود، دیر آمدن استاد، گپ زدن قبل و بعد از کلاس و گرفتاریهای مالی طلبه که ممکن است هجرت از زادگاهش را با مشکل مواجه سازد نیز در نظرگرفته شود، بهتر بودن روش مجازی بر حضور فیزیکی نزد استاد روشنتر میشود. البته حضور نزد استاد صاحب نفس که اخلاقاً مهذب باشد، مانند مرحوم امام رحمةالله علیه ، علامه طباطبایی رحمةالله علیه، حضرت آیت الله بهجت رحمةالله علیه مؤثر و پربرکت است ولی الان چنین استادانی یا نیستند و یا کمتر در دسترس هستند. البته روش استفاده مجازی از استاد فقط درباره فلسفه پیشنهاد میشود که در حوزهها از رونقی برخوردار نیست، نه درباره فقه و اصول که در همه حوزه رونق کامل دارد.
مرحله بعد، مطالعه درس و یادداشت کردن اشکالات است. ممکن است گفته شود برای رفع اشکالات، حضور در کلاس ضروری است، ولی باید در نظر داشت که:
اولا، اکثر کلاسها به صورت عمومی و با جمعیت زیاد برگزار میشود که اصلا امکان پرسیدن اشکال نیست، مثلا در کلاس درس آیتالله جوادی یا آیتالله وحید، صدای شاگرد چه بسا به استاد نرسد و در ضمن، اگر همه بخواهند اشکال بپرسند درس تعطیل میشود.
ثانیا، بهتر است اشکالهایی که به ذهن میرسد، فوری توسط استاد حل نشود تا خود دانشپژوه با زحمت، آنها را حل کند، زیرا، همان طور که در ریاضیات، حل تمرین ذهن را ورزیده میکند، در فلسفه نیز، فکر کردن روی اشکالات ذهن را ورزیده میکند.
ثالثا، اشکالات کم کم حل میشود و خیلی وقتها اگر طلبه نزد استاد هم باشد اشکالاتش حل نمیشود، چون، باید شبکه معلومات فراگیرنده، گسترده و وسیع شود و آیندهها، به مرور زمان، گذشتهها را حل کنند. علم و دانش حالت شبکهای دارد و مانند جدول کلمات متقاطع است؛ وقتی فرد حل کردن ستون اول را شروع میکند، ممکن است چیزی به ذهنش نیاید، اگر روی ستون اول بماند و سراغ ستون بعدی نرود، هیچ وقت جدول حل نمیشود، اما، اگر این را رها کرده، سراغ سطر اول برود، ممکن است آن را بفهمد و یک حرف هم از ستون اول در آید، بعد مثلا سطر سوم یک حرف دیگرش را معلوم میکند و اگر همینطور ادامه بدهد ممکن است سه حرف از پنج حرف ستون اول معلوم شود و آن را حدس بزند، یعنی کمکم بعدیها کمک میکنند تا قبلیها حل شوند. علم و دانش هم همینطور است، مته به خشخاش گذاشتن و تا آخر عمر، وقت خود را روی یک مطلب بخصوص گذاشتن، حُسن نیست، کسانی که به این روش درس میخوانند و تا یک مطلبی را نفهمند نمیگذرند، اشتباه میکنند، عقب میمانند. فعلا باید تا آخر بروند، اشکالات را در ذهنشان علامت بگذارند، کم کم حل خواهد شد.
استاد هم اگر این طور عمل کند اشتباه است، مثلا اگر استادی بخواهد لمعه تدریس کند، باید به تدریس خودِ کتاب کفایت کند و شِمای کلی از علم فقه را در ذهن شاگرد بیاورد؛ سخن شارحان و ناقدان لمعه را نقل کردن و پاسخ دادن به هر یک از آنها برای شاگرد فایده ندارد، فقط وقت او را هدر میدهد زیرا، هنوز او به سطح خارج نرسیده است که اینها را بفهمد.
نکته دیگری که باید توجه داشت این است که باید کتاب را با یک استاد کار کرد، اشکالات را از چند استاد پرسیدن، اشتباه است و نتیجهای جز سر در گمی ندارد، زیرا، ممکن است هر استادی با مبنایی غیر از مبنای استاد دیگر پاسخ دهد.
مرحله سوم، مباحثه کردن با یک فرد فعال و منظمی است که درس را خوب گوش داده است. اگر شخص چنین هممباحثهای ندارد که معمولا هم پیدا نمیشود، بعد از اتمام هر فصل، یک یا دو روز را صرف خلاصه کردن آن فصل بکند، به این طریق که مسائل هر فصل را بصورت مختصر و دستهبندی شده توضیح دهد، تعداد مسائل مطرح در فصل را معین کند و هر یک را با عنوانی کوتاه یادداشت کند، مقدمات برهانهای هر مسئله را به اختصار و جدا جدا بیان کند، و اشکالات هر برهان را به همراه پاسخش به طور خلاصه بنویسد. خلاصهنویسی به این روش جانشین خوبی برای مباحثه است، زیرا، شخص با بستن کتاب برای نوشتن خلاصه، هرجا که ضعف داشته باشد دچار اشکال شده، به کتاب مراجعه میکند و این باعث فهم بهتر مطلب میشود، همانطور که در مباحثه با اشکال طرف مقابل مواجه میشود.
از آنجا که تاریخ فلسفهای عالی و قوی وجود ندارد که بتواند اسکلت فلسفه اسلامی را در ذهن جای دهد، اگر کسی بخواهد در فلسفه اسلامی متخصص شود، باید بر اساس تاریخ فیلسوفان، آثار سه تن از مهمترین فیلسوفان مسلمان را بخواند: ابن سینا، شیخ اشراق و ملاصدرا. خواندن آثار فخر رازی که بیشتر حالت نقد و اشکال دارد در این سیر مطالعاتی جایگاه خاصی دارد که مشخص خواهد شد، ولی، خواندن آثار بقیه فیلسوفان مثلاً شهروزی به عنوان متن درسی ضرورت ندارد، هرچند برای توضیح بهتر برخی مطالب میتوان به آنها رجوع کرد.
سیر مطالعاتی فلسفه را باید از ابن سینا آغاز کرد، زیرا، قبل از وی کتاب درسی وجود نداشته و اولین کتابهای درسی توسط او نوشته شده است. فقر کتاب درسی تا قبل از ابن سینا به قدری بوده است که او میگوید: چهل بار مابعدالطبیعه ارسطو را خواندم و چیزی نفهمیدم تا اینکه اغراض مابعدالطبیعه فارابی را پیدا کردم و یکباره همه را متوجه شدم.
شروع کردن با آثار ابن سینا لازم است، زیرا، اولاً وی آثار ارسطو را خیلی خوب شرح داده و در آثارش جانب فیلسوفان مشائی را رعایت کرده است. ثانیا، فقط مقلد نبوده، بلکه نظر خود را هم ارائه داده است. ثالثا، کتابهای ابن سینا برای فخر رازی، شیخ اشراق، خواجه نصیر، شهروزی، ملاصدرا، میرداماد متن درسی بوده است و برای فهم تعلیقات و حاشیههای آنها باید آثار ابن سینا خوانده شود. رابعا، روش ابن سینا تحلیلی کامل است و از این جهت، خواندن آثار او ذهن را فلسفهورز بار میآورد، به عبارت دیگر تفلسف و تحلیل مسائل فلسفی را به او یاد میدهد.
در میان آثار ابن سینا خواندن چهار کتاب پیشنهاد میشود:
برخی از اساتیدی که الهیات شفاء را تدریس کردهاند عبارتند از:
خواندن این کتاب خیلی مهم است، زیرا، در فلسفه اسلامی فقط ابن سینا و ملاصدرا هستند که در این موضوع خیلی حرف دارند، حتی شیخ اشراق هم در زمینه نفس مطلب زیادی ندارد. بنابراین، لازم است برای فهم مباحث نفس ملاصدرا، کتاب نفس ابن سینا خوانده شود.
سماع طبیعی، جلد یک طبیعیات شفاء است و شامل مباحث قوه و فعل، حرکت، انواع حرکت، مسافت حرکت، نسبت حرکت با مسافت، زمان، مکان، خلأ، وصل، فصل، تناهی یا عدم تناهی عالم، جهت، و... است و ملاصدرا هم این مباحث را در الهیات مطرح کرده است؛ البته لازم نیست در ابتدای سیر مطالعه شود، وقتی مباحث ملاصدرا در این موضوع مطالعه میشود، به این کتاب نیز مراجعه شود، چون، ملاصدرا ناظر به مباحث ابن سینا بحث میکند و در واقع خیلی از حرفهایش، حرفهای ابن سیناست. آقای حشمتپور اخیرا تدریس این مباحث را شروع کردهاند که نوار آنها در سایت مدرسه فقاهت هست. محمدعلی فروغی مشهور این کتاب را بسیار عالی ترجمه کرده و تعلیقات خیلی خوبی به آن زدهاست؛ مطالعه این کتاب کمک خوبی برای فهم مطالب سماع طبیعی[۱۲] است.
این کتاب شامل بعضی از مباحث معرفتشناختی است. پیشنهاد میشود در طول سیر مطالعاتی، متن این کتاب خوانده شود و اگر شخص حوصله نداشت، هنگام مطالعة مباحث ملاصدرا در این زمینه، حداقل به آن مراجعه کند. کتاب برهان را آیت الله مصباح و آیتالله جوادی درس دادهاند.
ضمنا اگر کسی بخواهد آثار ابن سینا را بخواند باید سختیِ آن را هم تحمل کند. ابن سینا مطلب را طول میدهد، گاه برهانهایش دو سه صفحه طول میکشد که جمع و جور کردن آن سخت است و دنبال کردن آن واقعا تحمل میخواهد. برای فهم مباحث ابن سینا میتوان به خلاصههای بهمنیار و فخر رازی مراجعه کرد. بهمنیار در التحصیل، خلاصه مباحث ابن سینا را بسیار منقح بیان کرده است به طوری که شهید مطهری رحمةالله علیه میفرمودند:
بوسیله التحصیل میتوان شفاء را تصحیح کرد.
التحصیل خلاصه چهار کتابی است که از ابن سینا معرفی شد و لازم نیست متن آن کار شود و کسی هم آن را تدریس نکرده است، ولی، میتوان با مراجعه به التحصیل، لبّ و خلاصه مطالب ابن سینا را از یک فیلسوف درجه یک که بیواسطه شاگرد وی بوده است، گرفت.
فخر رازی هم در المباحث المشرقیه، ابتدا مباحث ابن سینا را خلاصه کرده، بعد اشکال میکند. خلاصههای فخر رازی خوب است به طوریکه بیان وی، بهتر از ابن سینا فهمیده میشود، البته نباید به اشکالات آن توجه کرد، در کار تحقیق و هنگام مطالعه آثار ملاصدرا نوبت به اشکالات میرسد. خواندن اشارات لازم نیست، چون خیلی خلاصه و فشرده است و شرح فخر رازی بر آن پر از رد و ایراد است که فعلا زمان آن نیست، هرچند هنگام تدریس خوب است مطالعه شود.
در مورد مطالعه اندیشههای شیخ اشراق، انجام یکی از این دو کار لازم است:
یا یک متن از او مثل حکمة الاشراق از ابتدا تا انتها به سبک حوزوی، کلمه به کلمه خوانده شود که استاد حشمتپور آن را تدریس کردهاند،
یا دورهای که استاد یزدانپناه تدریس کردهاند، خوب گوش داده شود و مطالب آن که به صورت کتاب در آمده است، مطالعه شود. ایشان انصافا خیلی خوب کار کرده، بر همه حکمت اشراق تسلط دارند. علاوه بر اینکه خیلی خوشبیانند و مباحث را به گونهای منظم، منطقی و سلسلهوار مطرح میکنند که انگیزه گوش دادن درس بعدی هم فراهم میشود.
در مرحله بعد و در کار تحقیقی باید به متن اشراق مراجعه شود.
از آثار ملا صدرا، جلد یک ، دو، سه، شش و هشت اسفار درس گرفته شود و مبحث اتحاد ماده و صورت در جلد پنجم هم مطالعه شود، هر چند بهتر است هر نه جلد کار شود و اگر کسی حال ندارد و نفسش زیر بار نمیرود، حداقل شواهدالربوبیه را سطر به سطر و کلمه به کلمه کار کند و به راحتی از کنار آن، نفهمیده نگذرد. استاد حشمتپور این کتاب را نیز تدریس کردهاند.
اینها متونی است که برای متخصص شدن در فلسفه لازم است به شیوهای که عرض شد، خوانده شود.
دانشپژوهان کارشناسی ارشد و دکترای رشته فلسفه که چند واحد حکمت متعالیه، چند واحد مشاء و چند واحد اشراق میخوانند، تنها به اندازه برداشتن چند مشت آب از منبعی حجیم استفاده میبرند که این حد خواندن، برای متخصص شدن بسیار کم است. برای نمونه، چقدر از رحیق مختوم در شرح جلد اول اسفار میتواند در دوازده واحد حکمت متعالیه گنجانده شود؟!
بیرغبتی شدیدی که الان نسبت به فلسفه هست به سبب روش مؤسسات علمی است که طبق مقررات آموزش عالی، با نظام ترمی و واحدی کار میکنند. این مؤسسات باید در کنار کارشان، برای دانشپژوهان رشته فلسفه طوری برنامهریزی کنند که در طول دوره تحصیلی چنین سیر مطالعاتیای داشته باشند. مثلا از همان ابتدای ورود دانشپژوه به دوره کارشناسی گفته شود که برای ورود به کارشناسی ارشد از الهیات شفا و نفس شفا به صورت کتبی و شفاهی امتحان گرفته میشود تا از همان ابتدا دانشپژوه در طول چهار سال دورهاش برای خواندن و مباحثه متن برنامهریزی کند و خوب یاد بگیرد و نزدیک امتحان جزوهخوانی نکرده و نفهمیده مطالب را حفظ کند. یا مثلا گفته شود برای ورود به دکترا، حکمت الاشراق استاد یزدانپناه و سه جلد اول اسفار امتحان گرفته میشود و برای امتحان جامع سایر منابع یاد شده. اگر این کار انجام شود، شخص در طول تقریبا نه سالی که درس خواندنش طول میکشد، با برنامهریزی روزی یک ساعت و نیم، این سیر مطالعاتی را خوب کار میکند و واقعا با سواد میشود.
به هر حال چارهای نیست، این برنامهریزی باید انجام شود گرچه یا استقبال نمیکنند یا اگر هم استقبال کنند، عملی نمیکنند و دانشپژوهان هم زیر بار نمیروند! به نظر میرسد اگر کسی بر این دروس - به خصوص برخی از آنها که با عقائد دینی سر و کار دارد- تسلط لازم نداشته باشد و در عین حال عهدهدار تدریس فلسفه شود، ممکن است مخاطب آیه «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُم» واقع شود [۱۳] و ...؛ الان خیلی شایع است که شخص دکترا میگیرد، ولی آنچنان که شاید و باید از فلسفه اسلامی فرا نگرفته است. پیداست که نتیجه چنین تدریسی ارائه کاریکاتور مانندی از فلسفه اسلامی است.
بعد از اینکه شخص سیر یاد شده را گذراند، میتواند وارد مرحله تحقیق شود. تحقیق در چند مسئله اول باید با مشاوره استاد باشد. منظور از تحقیق، صرف بیان اقوال مختلف نیست. این کار فایدهای ندارد، بلکه باید سیر تحول اقوال را بیان کرد. مسئله علمی مانند توپ در زمین فوتبال است که با فعالیت و دویدن یک تیم یازده نفره، به موقعیت گل میرسد، هرچند یک نفر توپ را به گل میفرستد، ولی یک گزارشگر خوب باید فعالیت همه تیم را برای به ثمر رساندن گل گزارش کند. محقق هم باید سیر تحول مسئله را از شروع تا آخر توضیح بدهد و طوری خواننده را با مسئله درگیر کند که با دنبال کردن آن، خودش به جوابی مطابق با جواب آخرین فیلسوف برسد. محقق باید با بیان ترتیبی آراء مختلف فیلسوفان و بیان اشکالات هر یک به دیگری، نقش هر فیلسوف را در پیشرفت و رشد آن علم نشان دهد. شبیه این سبک را میتوان در آثار شهید مطهری رحمةالله علیه ملاحظه کرد. به عنوان مثال ایشان مسئله وجود ذهنی را- که با چند کلمه از ابن سینا شروع میشود بعد مانند یک بهمن رشد میکند تا زمان ملاصدرا بیش از صد صفحه میشود- نسبتا زیبا و خوب به این شیوه تحقیق کردهاند یا در مسئله مرجح حدوث عالم در لایزال به این روش کار کردهاند.
وقتی شخص چند مسئله را به این روش تحقیق کرد و به این حد از سرمایه علمی رسید، آمادگی برای تدریس، تحقیق، مقالهنویسی و... پیدا میکند. در تجارت سرمایه که باشد میتوان خیلی کارها کرد یا شخص وقتی هفت سال درس پزشکی خواند، میتواند برای متخصص شدن یا خدمت کردن یا ... اقدام کند، اما نقشه کشیدن برای تجارت بدون سرمایه، یا برای معالجه بیماران بدون سواد لازم، جز توهم نیست.
افراد به تناسب فهم خویش، تفاسیر مختلفی از نظرات فیلسوفان ارائه میدهند و هرکسی تفسیر خود را درست و مطابق با نظر فیلسوف مورد نظر میداند، برای تشخیص تفسیر صحیح باید توجه داشت که:
اولا، در مسائل فلسفی، استدلال مهم است نه ادعا؛ فیلسوف یعنی کسی که قولش مستند به استدلال است؛ فلسفه مانند علم نقلی و روایت نیست که هرکسی بخواهد ظاهر کلمات را به گونهای تفسیر کند و یا مانند علم فقه میان اقوال مختلف فیلسوف جمع تبرعی کند. بلکه، باید با در دست داشتن مبانی فیلسوف و ملاحظه استدلال، تفسیر درست را تشخیص داد.
ثانیا، در جاهایی که استدلال هم شکلهای مختلفی دارد، باید به شارحین درجه یک آن فیلسوف رجوع کرد. هر فیلسوفی، یک یا چند شارح درجه یک دارد که همه قبولشان دارند.
آقاعلی مدرس، شارح ملاصدراست که مرحوم آشتیانی معتقد است در فلسفهورزی، هم ردیف خود ملاصدراست. ایشان بسیار تحلیلی و با دقت، نظرات ملاصدرا را توضیح دادهاند. حاجی سبزواری، یک شارح خوب حکمت متعالیه است. بهمنیار و خواجه، شارحین خوب ابن سینا و شهروزی و قطبالدین شیرازی، شارحین درجه یک شیخ اشراقند. شخص کمکم که اهل کار شود، اینها را متوجه میشود، البته وقتی کار کند، کم کم استقلال فکری پیدا میکند و در نظر و تفسیر استاد شک کرده، با استاد بحث میکند؛ حال یا متقاعد میشود که خودش اشتباه کرده و استاد درست گفته است و یا به این نتیجه میرسد که واقعا استاد اشتباه کرده است. اگر کار بدین ترتیب ادامه پیدا کند، شخص صاحبنظر شده و قدرت تحلیل پیدا میکند. ذهن ابتدا هرچیزی را که استاد بگوید، فرو میبرد و آن را درست میداند، ولی وقتی اهل نظر شد، هر چیزی را که فرو برد، نشخوار عقلی کرده و آنچه را فایدهمند است هضم کرده، بقیه را دور میریزد.
تا انسان در فلسفه اسلامی اهل نظر نشده است، نباید سراغ فلسفه غرب برود که او را به شکاکیت میکشاند. وقتی اهل نظر شد، مطالب خوبشان را میگیرد و اشتباهاتشان فرو میگذارد. تا وقتی انسان صاحبنظر نشده است، ذهن او منفعل است، شکاکیت را قبول کرده، باور نمیکند که ممکن است فیلسوفان اسلامی هم حقیقت را گفته باشند. بسیاری از کسانی که ابتدا با فلسفه غرب شروع میکنند، در روح خود قبول میکنند که فلسفه اسلامی یاوههایی است که فیلسوفان جزمگرا بافتهاند و دیگر حاضر نیستند به آن دل بدهند و با آن کنار آیند با اینکه صاحبنظران درجه یک فلسفه غرب چنین رویکردی به فلسفه اسلامی ندارند. کار کردن در فلسفه غرب، برای کسی که هنوز قدرت تجزیه و تحلیل پیدا نکرده است، حتی همراه با نقد استاد، درست نیست.
مدت زمان لازم برای مطالعه سیر یاد شده، بستگی به مدت زمانی دارد که شخص برای مطالعه میگذارد. ممکن است به طور طبیعی، این سیر پانزده سال طول بکشد، ولی، اگر به روشی که گفته شد درس بخواند، بدون اینکه فشاری متحمل شود دو برابر درس میخواند و این سیر در طی حدود هفت سال تمام میشود و اگر کسی تخصصی کار کند و روزی دو درس گوش دهد، میتواند در پنج سال بدون اینکه مشکلی پیدا کند به سرمنزل مقصود برسد.
رساله نوشتنِ برخی یادآور حکایت کتاب «صدای پای اسب» دیوانۀ عاقلنمایی است که از اول تا آخر کتابش پیتیکو، پیتیکو،... نوشته و فقط میخواهد تعداد صفحات رسالهاش تکمیل شود! اگر شخص بخواهد رسالهای خوب بنویسد باید زحمت بکشد و کار کند. با اکتفا کردن به درسهایی که به عنوان واحد درسی در مراکز علمی ارائه میشود، نمیتوان رساله عالی نوشت، اصلا نظام آموزشی مؤسسات علمی، گنجایش دروس حوزوی را ندارد، در برنامه آموزشی این مؤسسات و مراکز نمیشود مثلا شصت واحد حکمت متعالیه ارائه داد، شخص باید در کنار آن خودش برنامه ریزیکند، اهل کار باشد، مطالعه کند، راه حل فوریتر و سیر مطالعاتی کم زحمتتر برای نوشتن رساله خوب وجود ندارد.
والسلام.
۱. . دانش پژوه دوره دکتری موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی .mohiti@qabas.net
۲. أجود التقريرات – محمد حسين نائيني رحمةالله علیه-، ج ۱، ص۷۰
۳. إفاضة العوائد –آيت الله گلپايگاني رحمةالله علیه-، ج۱، ص۲۳۹
۴. بحوثفيعلمالأصول – سيد محمد باقر صدر رحمةالله علیه-، ج۳، ص۵۸ و در المعالم الجديدة، ص۹۲
۵. تهذيبالأصول –امام خميني رحمه الله-، ج۲، ص۸۵ و در مناهج الوصول، ج۲، ص۶۵
۶. حاشيةالكفاية –علامه طباطبايي رحمةالله علیه-، ج۱، ص۱۳۵
۷. الحاشيةعلىالكفاية – آيت الله بروجردي رحمةالله علیه-، ج۱، ص۳۱۹، نيز در لمحاتالأصول، النص، ص۲۰۳ و نهايةالأصول، ص۲۵۵
۸. . ر.ک: حقائقالأصول –سيد محسن حكيم رحمةالله علیه-، ج۱، ص۳۲۹؛ دراساتفيعلمالأصول –سيد ابوالقاسم خويی رحمةالله علیه-، ج۲، صفحه ۱۲۴ و در محاضراتفيالأصول، ج۴، ص۱۹۸؛ درر الفوائد للآخوند –محقق خراسانی رحمةالله علیه-، الجديدة، ص۳۴۰؛ فوائد الأصول للآخوند، ص۷۷؛ كفايةالأصول، ص۱۳۹؛ فوائد الأصول للنائينی، ج۲، ص۴۱۸؛ تحريرات في الأصول –سيد مصطفي خمينی رحمةالله علیه-، ج۱، ص۲۷؛ مقالاتالأصول – ضياء الدين عراقی رحمةالله علیه-، ج۱، ص۳۶۶؛ الاجتهادوالتقليد-شيخ انصاری رحمةالله علیه -، ص۹۴؛ أصولالفقه –محمد رضا مظفر رحمةالله علیه-، ج ۱، ص۱۷۶، و ... .
۹. عبدالرسول عبودیت، فلسفه مقدماتی (برگرفته از آثار استاد شهید مرتضی مطهری) – ویراست جدید، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمةالله علیه (قم) و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) (تهران)، چ اول، بهار ۱۳۹۲.
۱۰. عبدالرسول عبودیت، درآمدی بر فلسفه اسلامی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمةالله علیه (قم)، چ هشتم، زمستان ۱۳۹۰.
۱۱. عبدالرسول عبودیت و مجتبی مصباح، مبانی اندیشه اسلامی-۲؛ خداشناسی فلسفی (ویراست جدید)، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمةالله علیه (قم)، چ ششم، بهار ۱۳۹۲.
۱۲. فن سماع طبیعی، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۰.
۱۳. اعراف، ۸۵