تا انسان را نظر به خويشتن و كمال و جمال متوهّم خود است، از جمال مطلق و كمالِ صرف، محجوب و مهجور است و اوّل شرط سلوك إلى اللّه خروج از اين منزل است، بلكه ميزان در رياضت حق و باطل همين است. پس هر سالك كه با قدم انانيّت و خودبينى طىّ منزل سلوك كند، رياضتش باطل و سلوكش إلى اللّه نيست، بلكه إلى النفس است: «مادر بتها بت نفس شما است»
يكى از آداب قلبيّه در عبادات و وظايف باطنيّه سالك طريق آخرت، توجّه به عزّ ربوبيّت و ذلّ عبوديّت است،
و آن يكى از منازل مهمّه سالك است، كه قوّت سلوك هر كس به مقدار قوّت اين نظر است، بلكه كمال و نقص انسانيّت تابع كمال و نقص اين امر است. و هر چه نظر انيّت و انانيّت و خودبينى و خودخواهى در انسان غالب باشد، از كمال انسانيّت دور و از مقام قرب ربوبيّت مهجور است. و حجاب خودبينى و خودپرستى از جميع حجب ضخيمتر و ظلمانىتر است، و خرق اين حجاب از تمام حجب مشكلتر و خرق همه حجب را مقدّمه است، بلكه مفتاح مفاتيح غيب و شهادت و باب الابواب عروج به كمال روحانيّت خرق اين حجاب است.
قال تعالى:
وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً الىَ اللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللَّه.[۲] هجرت صورى و صورت هجرت عبارت است از هجرت به تن از منزل صورى به سوى كعبه يا مشاهد اولياء علیهم السلام، و هجرت معنوى خروج از بيت نفس و منزل دنيا است إلى اللّه و رسوله، و هجرت به سوى رسول و ولىّ نيز هجرت إلى اللّه است. و ما دام كه نفس را تعلّقى به خويش و توجّهى به انّيّت است مسافر نشده، و تا بقاياى انانيّت در نظر سالك است و جدران شهر خودى و اذان اعلام خود خواهى مختفى نشده، در حكم حاضر است نه مسافر و مهاجر.
و در مصباح الشّريعة است: قال الصّادق عليه السّلام:
العبوديّة جوهرة كنهها الرّبوبيّة، فما فقد من العبوديّة وجد في الرّبوبيّة، و ما خفى من الرّبوبيّة أصيب في العبوديّة.[۳]
كسى كه با قدم عبوديّت سير كند و داغ ذلّت بندگى را در ناصيه خود گذارد، وصول به عزّ ربوبيّت پيدا كند. طريق وصول به حقايق ربوبيّت سير در مدارج عبوديّت است، و آنچه در عبوديّت از انّيّت و انانيّت مفقود شود در ظلّ حمايت ربوبيّت آن را مىيابد، تا به مقامى رسد كه حق تعالى سمع و بصر و دست و پاى او شود، چنانچه در حديث صحيح مشهور بين فريقين وارد است.[۴]
چون از تصرّفات خود گذشت و مملكت وجود خود را يكسره تسليم حق كرد و خانه را به صاحبخانه واگذار نمود و فانى در عزّ ربوبيّت شد، صاحبخانه خود متصرّف در امور گردد، پس تصرّفات او تصرّف الهى گردد، چشم او الهى شود و با چشم حق بنگرد، و گوش او گوش الهى شود و به گوش حقّ بشنود. و هر چه ربوبيّت نفس كامل باشد و عزّ آن منظور خواطر شود، از عزّ ربوبيّت به همان اندازه كسر شود و ناقص گردد، چه كه اين دو مقابل يكديگرند:
الدّنيا و الآخرة ضرّتان.[۵]پس، سالك إلى اللّه را ضرور است كه به مقام ذلّ خود پى برد و نصب العين او ذلّت عبوديّت و عزّت ربوبيّت باشد. و هر چه اين نظر قوّت گيرد عبادت روحانىتر شود و روح عبادت قوىتر شود، تا اگر به دستگيرى حقّ و اولياى كمّل عليهم السلام توانست به حقيقت عبوديّت و كنه آن واصل شود، از سرّ عبادت لمحهاى در مىيابد. و در جميع عبادات- خصوصا نماز كه سمت جامعيّت دارد و منزله آن در عبادات منزله انسان كامل است و منزله اسم اعظم بلكه خود اسم اعظم است- اين دو مقام، يعنى مقام عزّ ربوبيّت كه حقيقت است و مقام ذلّ عبوديّت كه رقيقه آن است، مرموز است. و در اعمال مستحبّه «قنوت» و در اعمال واجبه «سجده» را اختصاصى است كه پس از اين ان شاء اللّه به آن اشاره خواهم كرد.
و بايد دانست كه عبوديّت مطلقه از اعلى مراتب كمال و ارفع مقامات انسانيّت است كه جز اكمل خلق اللّه محمّد صلّى اللّه عليه و آله بالاصالة و ديگر اولياى كمّل بالتّبعيّة كسى ديگر را از آن نصيبى نيست، و ديگران را پاى عبوديّت لنگ است و عبادت و عبوديّت آنها معلّل است. و جز با قدم عبوديّت نتوان به معراج حقيقى مطلق رسيد، و لهذا در آيه شريفه فرمايد:
سُبحانَ الّذى اسْرى بِعَبْدِهِ. [۶]
قدم عبوديّت و جذبه ربوبيّت سير داد آن ذات مقدّس را به معراج قرب و وصول. و در «تشهّد» نماز كه رجوع از فناى مطلق است، كه در سجده حاصل شده، باز توجّه به عبوديّت قبل از توجّه به رسالت است. و ممكن است اشاره به آن باشد كه مقام رسالت نيز در نتيجه جوهره عبوديّت است. و اين مطلب را دنباله طويلى است كه از وظيفه اين اوراق خارج است.
۱.
«مادر بتها بت نفس شماست
زانكه آن بت مار و اين بت اژدهاست»
مولوى
۲. «كسى كه از خانهاش بيرون شود در حالى كه هجرتكننده به سوى خدا و رسول اوست، آنگاه مرگ او را دريابد، پاداش او بر خدا واقع (و لازم) شده.» (نساء- ۱۰۰).
۳. «بندگى گوهرى است كه باطن آن ربوبيت است، پس، هر چه از بندگى به دست نيامده باشد، در ربوبيت يافته مىشود. و هر چه از ربوبيت پوشيده و پنهان باشد، در بندگى حاصل مىگردد.» مصباح الشّريعة، «في حقيقة العبودية»، باب ۱۰۰.
۴. اشاره است به روايت «قرب نوافل»: و انّه ليتقرّب إلىّ بالنافلة حتّى احبّه، فاذا احببته كنت سمعه الّذى يسمع به و بصره الّذى يبصر به و لسانه الّذى ينطق به و يده الّتى يبطش بها، ان دعانى اجبته و ان سألنى اعطيته ... اصول كافى، ج ۴، ص ۵۳، «كتاب الايمان و الكفر»، «باب من آذى المسلمين و احتقرهم»، روايت ۷ و ۸.
۵. «دنيا و آخرت هووى يكديگرند.» عوالي اللّئالي، ج ۱، ص ۲۷۷، و ج ۴، ص ۱۱۵، نهج البلاغة، فيض الاسلام، «حكمت» ۱۰۰.
۶. «منزّه است خداوندى كه بندهاش را سير داد.» (اسراء- ۱)