عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

تفال زیبای آیت الله شیخ اسماعیل محلاتی به مثنوی معنوی

کتاب سیاحت شرق زندگینامة خودنوشت مرحوم آیت‌الله آقانجفی قوچانی از شاگردان بزرگ آخوند خراسانی است که حاوی نکات تربیتی، علمی و تاریخی ارزشمندی است.

متن ذیل برگرفته‌ای از اين کتاب ارزشمند (طبع انتشارات طوبی، ص۲۹۱-۲۹۳) است. با هم مي‌خوانيم:

فهرست
  • ↓۱- تفأل زیبای آیت‌الله شیخ اسماعیل محلاتی به مثنوی معنوی

تفأل زیبای آیت‌الله شیخ اسماعیل محلاتی به مثنوی معنوی

نویسنده: آقا نجفی قوچانی

منبع: سیاحت شرق، ص۲۹۱ تا ۲۹۳

... در ربیع دوم ۱۳۳۰ خبر آمد که روس به بهانه دروغی که نامسلمان‌ها به او داده‌بودند بقعة مطهّر حضرت رضا علیه‌السلام را به توپ بستند و با اسب و سگهای خود وارد صحن و رواق شدند، کردند آنچه کردند و شد آنچه شد.

مؤمنین غیور نجف به هم برآمدند دیدند چاره‌ای نیست الاّ آنکه مثل زن گریه کنند و به سینه بزنند. مجالس تعزیه و روضه‌خوانی برپا شد ضمناً دعای فرج زیاد می‌شد، بلکه گاهی که حوصله تنگ می‌شد و چون و چرایی با حضرت حجت می‌نمودیم که تا کی صبر و حوصله، تا به حال که اجدادت را می‌کشتند و می‌بستند و حبس می‌کردند، می‌گفتیم مقتضای سیاست و سلطنة جائرانه و محافظه‌کاری بر آن بر این وامی‌داشت لکن اظهار دشمنی به خاک قبر و مدفن امام فایده‌ای بر آن مترتب نبود الا صرف عناد و اظهار عداوت مثلاً اسارت زینب و کشتن علی‌اصغر و آب ندادن او، اسب بر بدن شهدا تاختن و جنازه حسین را تیرباران نمودن و مرقد حضرت رضا علیه السلام را توپ بستن و با اسب و سگ خود وارد صحن و رواق شدن اینطور مصیبت‌ها در یک ردیف هستند در این که فایده برای دشمن ندارد الا مجرد العناد و اللجاج و اظهار الغرور و النخوة. و این طور مصیبت بر عاقل غیور بسیار شاق و لایتحمل است.

و به رفیق سفر کاظمین برخوردم. گفتم: احتمال نمی‌دهی که این جرأت یکی از اثرات حرکت ما به کاظمین باشد، دیدی که هر کار دلشان بعد از این بخواهد می‌کنند. خوب پدر سگ! حضرت رضا چه ضرر داشت به تو که چنین کردی و من گمان ندارم حضرت حجت در این قضیه صبر کند و خودش هم می‌داند که شیعه کاری از دستش نمی‌آید.

گفت: بیا برویم نزد آقا شیخ اسماعیل محلاتی که از مجتهدین منزوی است و خوش صحبت و خوش قریحه است. بلکه عقدة دلمان بگشاید. رفتیم ایشان هم خیلی اظهار همدردی نمودند و این مصیبت را بزرگ می‌شمردند.

گفتیم: ممکن است این عقده از دل ما بیرون رود و انتقام کشیده شود؟

گفت: البته امکان ذاتی دارد، لکن نظر به اسباب عادی ممکن نیست، چون هیچ دولتی امروزه در روی کره، مقاومت با روس ندارد، بکله تمام دول هم اگر متحد شوند باز اشکال دارد، چه اگر به نقشه نظر کنی ممالک دیگر نسبت به مملکت روس ساخلوهای سرحدی یک مملکت محسوب هستند. سعه مملکت روس از شرق تا غرب به حدی است که آفتاب از مغرب مملکت که غروب می‌کند و هنوز شفق فرو نشده صبحدم طلوع کند در شرق مملکت. به عبارت اخری خورشید که از افق غربی پایین می‌رود به مقدار هیجده درجه چنانکه موقع زوال سرخی اول شب است، همچنین در این مملکت وقت اول طلوع سپیده صبح است نیز از افق شرقی.

پس شب این مملکت به قدر سیر خورشید در سی‌و شش درجه است از سیصد و شصت درجه و نسبت عشری دارد. و بالجمله در قوت و شوکت و قشون نیز سرآمد دول است، خیلی اشکال دارد به این زودی‌ها این عقده از دل‌ها بیرون رود و باید دعا کرد.

بعد از آن دست بُرد کتاب مثنوی را از طاقچه برداشت مشغول به صلوات و سوره حمدی شد که بگشاید و تفألّی به اشعار او در این قضیه بزند و من تعجب نمودم از این مجتهد پیرمردی که کتاب مثنوی در نزد این پیدا می‌شود و محل اعتناست که به او تفأل می‌زند و بالجمله مثنوی را گشود و تبسم نمود و اظهار تعجب و این اشعار قرائت شد. (از جلد چهارم صفحه ۳۸۸ چاپ علاء الدوله.)

حمله بردند اسپه جسمانیانجانب قلعه و دژ روحانیان

تا فروگیرند بر دربند غیبتا کسی ناید از آن سو پاک جیب

غازیان حمله غزا چون کم برندکافران بر عکس حمله آورند

غازیان غیب چون از حلم خویشحمله ناوردند بر تو زشت کیش

حمله بردی سوی دربندان غیبتا نیابند این طرف مردان غیب

جنگ در صلب و رحمها برزدیتا که شارع را بگیری از بدی

چون بگیری شهر؟ هی که ذوالجلالبرگزیده است از برای انتسال

تو زدی در بندها را ای لجوجکوری تو کرد سرهنگی خروج

تک منم سرهنگ و هنگت بشکنمنک بنامش نام و ننگت بشکنم

تو هلا در بندها را سخت بندچند گامی بر سبال خود بخند

سلبتت تو تیزتر یک یک قدرتا بدانی کالقدر یُعمی البصر

سبلت تو تیزتر یا آنِ عادکه همی لرزید از دمشان بلاد

تو ستیزه روی‌تر یا آن ثمودکه نیاید مثل ایشان در وجود

صد از اینها گر بگویم تو کریبشنوی و ناشنوده آوری

توبه کردم از سخن کانگیختمبی سخن من دارویت آمیختم

گه نهم بر ریش خامت تا پزدیا بسوزد ریش خامت تا ابد

تا بدانی کو خبیر است ای عدومی‌دهد هر چیز را در خورد او

بعد از این اشعار بسیار خوشحال شدیم کانّه وحی آسمانی بود که بر ما نزول نمود و یقین نمودیم که روس به همین نزدیکی‌ها مضمحل خواهد شد به توسط یک سرهنگی که آن سرهنگ را به هیچ یک از دول نتوانستیم، ولو به طور ظن یقین کنیم مگر حضرت حجت و یا کسی که از طرف الله باشد و عقیده و ارادت ما به مثنوی بیش از پیش شد که این بشارت را به ما داد و سرورکی به قلب ما داخل نمود.

ما هم فاتحه و با اخلاص از سر اخلاص به گور پر نور او هدیه نمودیم و از آنجا برخاستیم و منتظر بودیم که تا کدام سرهنگ و از کدام نقطه به تأیید اسلام و برید قلوب مؤمنین و بر اضمحلال دولت نیکلایی کمر بندد و بلکه عالم را از این خرس شمالی آسوده سازد.