آیت الله حسن زاده آملی در کتاب هزار و یک کلمه دو اصطلاح عرفانی کون و کون جامع را توضیح میدهند.
ایشان در ابتدا عبارتی از قیصری در توضیح این دو اصطلاح بیان میکنند که کون در اصطلاح عرفان همان وجود مطلق در اصطلاح حکمت است ولی مراد از کون جامع انسان کامل میباشد.
ایشان سپس به نکته دقیقی در مورد کلمه جامع اشاره میکنند و آن اینکه عدد کلمه جامع صد و چهارده است که مساوی با تعداد سور قرآن میباشد یعنی کلمه جامع به عینیت ایندو اشاره دارد که ظاهر قرآن وجود کتبی و باطن آن وجود عینی انسان کامل است و انسان کامل قرآن ناطق است.
نویسنده:علامه حسن زاده آملی
منبع: هزار و يك كلمه، جلد۵، كلمه ۵۰۲
در اصطلاح علم متعالى عرفان كه در حقيقت تفسير انفسى قرآن كريم است، دو واژه «كون، و كون جامع» را أهميت بسزا است. علّامه قيصرى در آغاز شرح فصّ آدمى فصوص الحکم در بيان آن دو فرموده است: «الكون فى اصطلاح هذه الطائفة عبارة عن وجود العالم من حيث هو عالم لا من حيث إنه حق، و ان كان مرادفا للوجود المطلق عند أهل النظر؛ و الكون الجامع هو الانسان الكامل المسمى بآدم، و غيره ليس له هذه القابلية و الاستعداد.
انسان كامل را به اسامى گوناگون اسم میبرند و هر اسم اشارتى به شأنى از شئون آن دارد؛ علاوه اينكه در كلمه شريف «جامع» نكتهاى دقيق و لطيف است، و آن اينكه اسم جامع كه در السنه اكابر و مشايخ علماى حروف و عارفان باللّه دائر و سائر است در آن سرّى است و آن اين كه عدد «ج ا م ع» يكصد و چهارده است كه مساوى با عدد سورههاى قرآن است، و قرآن صورت كتبيه انسان كامل است، چنان كه قرآن كونى عينى- يعنى صورت عينى نظام وجود- صورت عينيه انسان كامل است، و كون جامع قرآن ناطق است كه به همه مقامات و معارج و مدارجقرآن كتبى و عينى واقف است، و قلب او عرش الرحمن است، و فى رواية:«إن فى العرش تمثال جميع ما خلق اللّه»؛ و في أخرى: «إنّ فى العرش تمثال ما خلق اللّه من البرّ و البحر»؛ و فى حديث عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله سلم «ما من مخلوق إلا و صورته تحت العرش»؛ و فى آخر: «قلب المؤمن عرش اللّه الأعظم» فافهم و تدبّر. و بدان كه دو رساله مطبوع فارسى ما را به نام «انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه»، و «نهج الولايه» در شرح و تفسير اين كلمه عليا أهميّت بسزا است. در اواسط بند اول [۱] راجع به اين چنين قلب اعنى قلب المؤمن عرش اللّه الأعظم گفتهام:
مپرس از من حديث دفتر دل
مكن آوارهام در كشور دل
نيارم شرح دل دادن كه چونست
چه وصف آن ز گفتگو برونست
هر آنچه بشنوى از بيش و از كم
نه آن وصف دل است و اللّه أعلم
نه آن وصف دل است اى نور ديده
كه دل روز است و وصف آن سپيده
چو حرف اندك از بسيار آمد
چو يك دانه ز صد خروار آمد
بر صاحبدلى بنما اقامت
نمايد وصف دل را تا قيامت
۱. «دفتر دل» (ص ۲۶۱ ديوان)