يكى از نكتههاى بسيار مهم درباره عطّار، كه در نيم قرن اخير وارد حوزه تحقيقات پژوهشگران شده است، آگاهى از مطلبى است كه ابن فوطى (۶۴۲- ۷۲۳) مورخ برجسته قرن هفتم و آغاز قرن هشتم در كتاب ارزشمند معجم الالقاب خويش آورده است و در آنجا چندين نكته را روشن ساخته است. گويا نخستين كسى كه از اين اطّلاع مهم خبر يافته دكتر مصطفى جواد ، محقّق نامدار عراقى، بوده است. وى در ضمن تصحيح متن كتاب، اين اطّلاع را به دو استاد برجسته ايرانى يعنى عباس اقبال و بديع الزمان فروزانفر يادآور شده است.
استاد فروزانفر در تعليقات چاپ دوم رساله در احوال مولانا جلال الدين ، متن اين اطلاع را- هم از طريق عكسى كه شادروان عباس اقبال آشتيانى از معجم الالقاب تهيه كرده بوده است و هم از طريق دست نوشت شخصى مصطفى جواد كه براى استاد فروزانفر فرستاده است- نقل كرده است. بعد از نشر چاپ دوم رساله در احوال مولانا محققانى از قبيل شادروان استاد سعيد نفيسى و ديگران نيز درباره اين اطلاع سخنانى گفتهاند. فضل تقدّم توجه به اين اطّلاع مهم از آن دكتر مصطفى جواد و استاد فروزانفر است.
اينك عين گفتار ابن فوطى:
«فريد الدين سعيد بن يوسف بن على النيسابورى يعرف بالعطّار العارف. كان من محاسن الزمان قولا و فعلا و معرفة و اصلا و علما و عملا. رآه مولانا نصير الدين ابو جعفر محمّد بن محمّد بن الحسن الطوسى بنيسابور و قال: كان شيخا مفوّها حسن الاستنباط و المعرفة لكلام المشايخ و العارفين و الأئمّة السالكين و له ديوان كبير و له كتاب منطق الطّير من نظمه المثنوى. و استشهد على يد التتار بنيسابور. قال سمعت انّ ذا النون المصرى كان يقول: الصوفيّة آثروا اللّه على كلّ شىء فآثرهم على كلّ شىء.»
و اين هم ترجمه آن:
«فريد الدين سعيد بن يوسف بن على نيشابورى معروف به عطار عارف. وى در گفتار و كردار و معرفت و در اصل و نيز در علم و عمل آرايش زمانه بود.
سرور ما نصير الدين ابو جعفر محمد بن محمد بن حسن طوسى در نيشابور او را ديده بود. فرمود كه عطّار پيرى مفوّه (خوش سخن) بود و استنباط و معرفتى نيك نسبت به كلام مشايخ و عارفان و ائمه سالكان داشت. او راست ديوانى بزرگ و كتاب منطق الطّير كه به نظم مثنوى آن را سروده است. عطار بر دست تتاران در نيشابور شهيد شد. گفت: شنيدم كه ذو النون مصرى مىگفته است: صوفيان خداى را بر همه چيزى بگزيدهاند و خداى ايشان را بر همه بگزيده است.»
شادروان استاد فروزانفر، پس از نقل سخن ابن فوطى، چنانكه شيوه علمى او بوده است، به نقد اين اطلاع پرداخته و مىگويد:
«ناگفته نگذاريم كه از بيت ذيل در منطق الطّير:
از گنه رويم نگردانى سياه
حقّ همنامىّ من دارى نگاه
كه خود شيخ عطار در مدح حضرت رسول (ص) مىگويد، جاى شبهه نيست كه نام او محمّد بوده و گفته ابن فوطى مخالف اشاره بسيار روشن صاحب ترجمه و از صحّت به دور است. بخصوص كه در كليّه منابع معتبر ديگر او را با لقب و نام فريد الدين محمد ذكر كردهاند.»
استاد فروزانفر در پى اين گفتار يادآور شده است كه
«و احتمال اين كه شايد تذكرهنويسان شيخ عطار گوينده منطق الطّير را به ابو بكر محمّد بن ابراهيم اصفهانى عطار كه از زمره محدّثين و شرح حال او در تذكرة الحفاظ ذهبى، ۲/ ۲۲۲، مذكور است اشتباه كرده باشند، مورد ندارد.»
استاد سعيد نفيسى در تعليقات لباب الالباب به اين سخن ابن فوطى پرداخته و مىگويد:
«شكى نيست كه ابن الفوطى در نام و نسب عطّار اشتباه كرده يا آن كه چون نسخه اصلى جزو چهارم تلخيص معجم الالقاب، كه در كتابخانه ظاهريّه دمشق است، پريشان است و اوراق جابهجا شده و من خود آن را بدين حال ديدهام، اين اسم و نسب «سعيد بن يوسف بن على» از ديگرى است كه فريد الدين لقب داشته و در نتيجه جابهجا شدن اوراق كتاب، كه به جدول نوشته شده، بدين صورت كنونى در آمده است.»
در دنباله سخنان استاد فروزانفر و استاد نفيسى بايد تأكيد كنيم بر اين كه نام عطار «سعيد بن يوسف بن على» نبوده است و درست همان «محمد بن ابراهيم» است كه همگان از قديم نوشتهاند. ولى در يك نسخه نه چندان قديم از تذكرة الاولياء ، در انجامه كتاب، نام مؤلف چنين آمده است:
طرح اين مسئله بىفايدهاى نخواهد بود كه اگر بخواهيم براى سخن ابن فوطى، كه مستند به گفتار خواجه نصير است، وجه صحتى بيابيم بگوييم:
«فريد الدين سعيد» در گفتار او شايد در اصل: «فريد الدين [بن ابى] سعيد» بوده است در آن صورت [ «ابو] سعيد» كنيه پدر عطار خواهد بود و تمامى نام او چنين:
غرض اصلى
آنچه غرض اصلى از اين يادداشت است به هيچ روى طرح مجدّد گفتار ابن فوطى و نقد آن نبود، بيشتر يادآورى نكتهاى بود درباره ارتباط خواجه نصير الدين طوسى و عطار كه آن نكته مىتواند با گفتار ابن فوطى تركيب شود و روابط عميق عطار و خواجه نصير را تأييد كند.
جاى ديگر از همين يادداشتها درباره اهميّت سفينه تبريز و پيدا شدن و نشر آن سخن گفتهايم و در اينجا به اجمال يادآور مىشويم كه با پيدا شدن اين كتاب عديم النظير و گرانقدر هزاران نكته در عرصه مطالعات مربوط به زبان فارسى و فرهنگ ايرانى كشف شده است كه هر كدام بايد به دست محقّقى مورد بررسى قرار گيرد. در همين كتاب شگرف، مطلبى درباره روابط خواجه نصير و عطار آمده است كه بسيار مهم است.
نخست متن گفتار صاحب سفينه تبريز را بخوانيم:
حكايت:
خواجه عطار در آن زمان كى شيفته شده بود و كرامات مىگفت ، بعضى مىگويند هر روز و بعضى مىگويند هر هفتهاى سه روز، در نيسابور كهن در مسجد منيعى ، كى جامع آنجا بود، برفتى و كلمات توحيد گفتى.
روزى به كلمات توحيد مشغول بود. خواجه نصير الدين، طاب ثراه، در زمان جوانى، پس ستونى حاضر بود.
خواجه عطّار مىگفت كى ممكنات را وجود نيست بل كى موجودات به وجود حق است.
شخصى برخاست و گفت: پس اين سر و ريش چيست؟
خواجه عطار گفت: اين نقش دومين چشم احول است.
خواجه نصير الدين چو [ن] اين بشنيد رقّتى در دل او ظاهر گشت. برخاست و بر دست خواجه عطار بوسه داد و به جماعت گفت: «دست او را بوسه دهيد كى به جايى رسيد.» خواجه نصير الدين از آن محفل بيرون آمد.
اين رباعى بگفت:
موجودِ بحق واحِدِ اول باشد
باقى همه موهوم و مُخيّل باشد
هر چيز جزو كى آيد اندر نظرت
نقشِ دومينِ چشم احول باشد
و گفت: من اين عبارت كى «نقش دومين چشم احول باشد» نشنيده بودم.
و خواجه نصير الدين هميشه معتقد شعر عطار بودى. و گويند: در آن هنگام كى خواجه نصير الدين در مجمع عطّار حاضر بود اشارات يادداشت و اقلديس حل كرده بود و در اواخر چهارصد رباعى عطار به خطّ خود نوشته بود .
از تأمّل در اين حكايت، كه صحّت آن را تصريحات ابن فوطى، شاگرد خواجه نصير، تأييد مىكند، اكنون بر همگان مسلّم است كه ميان خواجه نصير جوان و عطار پير نوعى روابط روحانى وجود داشته است و خواجه نصير جوان شيفته عطار بوده است و در آن هنگام كه در حلقه مريدان و شنوندگان سخن عطّار حاضر مىشده است، «اشارات» ابن سينا و «اقليدس» را كه بالاترين سطوح «فلسفه» و «رياضيات» عصر بوده است به كمال آموخته بوده است. با اين همه توغّل در رياضى و فلسفه، نسبت به سخنان عطّار و روحانيت گفتار او چنين شيفتگى و ارادتى از خود نشان مىداده است و حتى به نوشتن بعضى رباعيهاى عطار نيز پرداخته بوده است.
از سوى ديگر، از تعبير صاحب سفينه تبريز كه مىگويد:
«خواجه عطّار در آن زمان كه شيفته شده بود»،
چنين استفاده مىشود كه دگرگونى و تغييرى در احوال عطار حاصل شده بوده است كه ظاهرا همان تغيير و شيفتگى را بعضى به افسانه مرد درويش بر در دكّان عطّارى او بدل كردهاند.
نكته بسيار مهمّ ديگر از زندگى شخصى عطّار، كه از اين داستان روشن مىشود، بودن اوست در سالهاى جوانى خواجه نصير (يعنى حدود سالهاى ۶۱۹ تا ۶۲۴ و حتى ۶۲۷) در شهر نيشابور تتار زده و نه در روستا. همچنين اطلاعى كه از موضوع «كرامات گفتن» او در مسجد منيعى نيشابور دارد، آن هم هفتهاى دو روز يا سه روز.
نكته ديگرى كه از اين حكايت به ذهن مىرسد اين است كه تمايلات عطّار به بعضى از اصول اعتقادى شيعه آيا نتيجه انس و الفت او با اين متكلّم برجسته شيعى نبوده است؟
مثلا اعتقاد او به عصمت ائمّه اثنى عشر كه هم در مصيبتنامه و هم در مختارنامه (هر دو از آثار مسلّم او) بدان تصريح دارد و يا تصريح به عصمت امام علىّ بن ابى طالب (ع)، در منطق الطّير كه ما در تعليقات خود به آنها اشارت كردهايم ، همچنين عقيده عطار به «شىء بودن معدوم» كه خلاف رأى اشاعره و از معتقدات كلامى شيعه است آيا از اين نشست و برخاستها سرچشمه نگرفته بوده است؟
يك نكته را نيز درباره تمايلات عرفانى خواجه نصير الدين نبايد از ياد برد.
گذشته از اشاراتى كه در بعضى تأليفات او وجود دارد، گاه اشاراتى هم از قدما در اين باب ديده مىشود. حتى بعضى نوشتهاند كه نجم الدين كبرى رسالة الهائم الخائف را خطاب به نصير الدين محمد بن محمد طوسى نوشته است ، كه اگر قرينهاى براى صحّت آن پيدا شود بايد در سالهاى جوانى خواجه نوشته شده باشد، هر چند در متن عربى موجود رساله و ترجمه فارسى موفق بن مجد الخاصى از اين رساله كه باقى است چنين اشارهاى ديده نمىشود.