عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

آیا علامه طهرانی قطع رحم با کسی را که ولایت آقای حداد را نپذیرد جایز می‌داند؟

اگر بداند که با ترک معاشرت، آنها از معصیت، مرتدع مى‌شوند لازم است از باب نهى از منکر ترک معاشرت کند و اگر احتمال مى‌دهد که با معاشرت و‌ نصیحت و موعظه، مى‌تواند آنان را از معصیت باز دارد، معاشرت نماید.

فهرست
  • ↓۱- قطع ارتباط با ارحام؛ مشروع یا غیرمشروع!
    • ↓۱.۱- ۱. معنای صله رحم
    • ↓۱.۲- ۲. موارد جواز قطع ارتباط
      • ↓۲.۱- حکایت سلیمان جعفری و امر امام به قطع ارتباط با دائی خود
      • ↓۲.۲- قطع ارتباط حضرت امام رضا علیه‌السّلام با برادر خود
      • ↓۲.۳- امام رضا علیه‌السّلام حتی جواب سلام برادر خود را هم ندادند
      • ↓۲.۴- کلام امام رضا علیه‌السّلام در لزوم برائت از دشمنان خدا، هر که باشد
    • ↓۱.۳- ۳. عداوت و دشمنی با اولیاء خدا
    • ↓۱.۴- ۴. پایبندی تام علامه طهرانی به شرع
    • ↓۱.۵- ۵. حتی اگر سید حداد ولی خدا نباشد

قطع ارتباط با ارحام؛ مشروع یا غیرمشروع!

(بررسی نسبت عمل خلاف شرع به مرحوم علّامه طهرانی ره در قطع ارتباط با برخی از بستگان)

یکی از تهمت‌ها و نسبت‌های ناروائی که مخالفان عرفان به مکتب مرحوم علّامه حسینی طهرانی رضوان‌الله‌علیه زده‌اند، نسبت انجام فعل خلاف شرع به مرحوم علّامه ره است. این تهمت و نسبت ناروا دربارۀ نحوۀ ارتباط ایشان با برخی از بستگان خود که نسبت به اولیای الهی عناد ورزیده و دشمنی می‌نموده‌اند زده شده است.

در کانال‌های زنجیره‌ای که ناجوانمردانه عبارات ایشان تقطیع گردیده و بدون رعایت موازین علمی، نسبت خلاف واقع به ایشان داده شده است، اینگونه بیان شده که: قطع رحم به معنای قطع ارتباط و دیدار با خویشاوندان و اقوام یکی از گناهان کبیره و از محرمات مسلّم الهی در اسلام است و مرحوم علّامه با اینکه قطع رحم را حرام می‌داند خود مرتکب خلاف شرع شده و مریدان خود را نیز به این گناه تشویق میکند.

در برخی از این مطالب اینطور آمده است که: فرزند ارشد مرحوم علّامه بر ارتکاب فعل حرام توسّط پدر خود شهادت می‌دهد! و قسمتی از مباحث کتاب نورمجرد را به عنوان استشهاد ذکر نموده‌اند.

جهت تبیین مسأله نکاتی معروض می‌گردد:

۱. معنای صله رحم

صلۀ رحم یکی از واجبات دینی است، ولی معنای آن همیشه ایجاد ارتباط و برقراری رابطۀ ظاهری نیست. در کتب لغت صلۀ رحم به معنای مطلق احسان و رسیدگی به ارحام بیان شده است؛ «قد تکرر فى الحدیث ذکر صِلَةِ الرّحم. و هى کنایة عن الإحسان إلى الأقربین، من ذوى النّسب و الأصهار، و التّعطّف علیهم، و الرّفق بهم، و الرّعایة لأحوالهم. و کذلک إن بعدوا أو أساءوا. و قطع الرّحم ‌ضدّ ذلک کلّه.» (‌النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج‌۵، ص۱۹۲)

در برخی از روایات حتّی بر رسیدگی معنوی نیز صلۀ رحم اطلاق شده است؛ مثلاً در برخی از روایات، انجام عبادت مثل حجّ برای پدر و برادر و اقوام، صلۀ رحم شمرده شده است.

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السّلام: مَنْ وَصَلَ أَبَاهُ أَوْ ذَا قَرَابَةٍ لَهُ فَطَافَ عَنْهُ كَانَ لَهُ أَجْرُهُ كَامِلًا وَ لِلَّذِی طَافَ عَنْهُ مِثْلُ أَجْرِهِ وَ يُفَضَّلُ هُوَ بِصِلَتِهِ إِيَّاهُ بِطَوَافٍ آخَرَ. وَ قَالَ: مَنْ حَجَّ فَجَعَلَ حَجَّتَهُ عَنْ ذِی قَرَابَتِهِ يَصِلُهُ بِهَا كَانَتْ حَجَّتُهُ كَامِلَةً وَ كَانَ لِلَّذِی حَجَّ عَنْهُ مِثْلُ أَجْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَاسِعٌ لِذَلِكَ. (الکافی، ج‌۴، ص۳۱۶)

همچنین در برخی روایات، رسیدگی مالی به عنوان صلۀ رحم بیان گردیده است؛ امیرالمؤمنین علیه‌السّلام می‌فرمایند: فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ لَهُ مَالٌ فَلْيَصِلْ بِهِ الْقَرَابَة. «پس از هرکدام از شما که مالی دارد، با آن مال با بستگان خود صلۀ رحم انجام دهد.» (الکافی، ج‌۴، ص۳۲)

بلکه گاهی قطع رابطۀ ظاهری مصداق صلۀ رحم و احسان و رسیدگی به ارحام شمرده شده است؛ عمیر بن ‌برید میگوید: نزد أبوالحسن ‌الرّضا علیه‌السّلام بودم که نام عموى ایشان محمّد دیباج برده شد. حضرت فرمود: با خود عهد کردم که هیچ سقفى بر من و او سایه نیفکند! با خود گفتم: أبوالحسن‌الرّضا علیه‌السّلام ما را به نیکى و صله أرحام سفارش میکند و خود درباره عمویش چنین میگوید! دراین‌حال حضرت به من نگاه کرده و فرمودند: این قهر و قطع من نیز نیکى و صله أرحام است! عمویم اگر با من آمدوشد کند مردم مى‌بینند، و اگر درباره من کلام بدى بگوید مردم او را تصدیق مى‌کنند. أمّا اگر رفت‌وآمدى نباشد مردم دیگر گفتار او را نمى‌پذیرند. (بحارالأنوار، ج ۷۱، باب من لاینبغى مجالسته، ص ۱۹۵؛ و نورمجرّد، ج۱، ص۶۵۷)

و به همین جهت که ممکن است ترک دیدار با ارحام، مصداق صلۀ رحم باشد؛ برخی از فقهای عظام در ذیل روایتی که محمد بن مسلم نقل میکند که: زنی بخاطر اطاعت از شوهر و بدستور رسول اکرم صلّی الله علیه و آله، به عیادت پدر خود نرفت تا اینکه پدر او فوت کرد، و در جواب این شبهه که چرا صلۀ رحم که واجب است ترک شده، میفرمایند: «صله رحم این است که خیر و نیکى‌اى، از جانب این شخص، به رحم برسد و اما در مورد مصداق آن در مورد روایت مى‌گوییم: عیادت این زوجه از پدر خود، مصداق صله رحم نبوده است، ... بلکه مصداق صله رحم در مسئله مورد روایت آن بوده است که زوجه از منزل خود خارج نشده و اطاعت زوجه را بنماید تا این عمل او، سبب حل شدن مشکلات اخروى پدر و غفران ذنوب او گردد.» (کتاب النکاح، آیةالله العظمی سید موسی شبیری زنجانی، ج۲۴، ص۷۶۵۶)

۲. موارد جواز قطع ارتباط

قطع رحم گرچه حرام است، ولی در برخی موارد، در شرع اطهر مجاز و بلکه واجب شمرده شده است؛ مثلاً شخصی که اهل معصیت است و امر به معروف و نهی از منکر او متوقّف بر قطع ارتباط با اوست، باید از او کناره گیری و با او قطع ارتباط نمود. به همین جهت مرحوم شیخ حرّ در کتاب شریف وسائل الشیعه، بابی را تحت عنوان: بَابُ وُجُوبِ هَجْرِ فَاعِلِ الْمُنْكَرِ وَ التَّوَصُّلِ إِلَى إِزَالَتِهِ بِكُلِّ وَجْهٍ مُمْكِن‌، منعقد نموده است. (رک: وسائل الشیعة، ج‌۱۶، ص۱۴۴)

همچنین در باب: تَحْرِیمِ الْمُجَالَسَةِ لِأَهْلِ الْمَعَاصِی وَ أَهْلِ الْبِدَع، روایات بسیار شدیداللحنی را دربارۀ مضرّات ارتباط با اهل معصیت و نیز کسانی که عقیدۀ فاسد دارند نقل فرموده است. برخی از این روایات دربارۀ خصوص ارتباط با ارحام است و برخی نیز عام و مطلق است، ولی بقدری این روایات زیاد است و لسان آنها شدید است که قطعاً اباء از تخصیص دارد و نمی‌تواند مراد از آنها فقط غیرارحام باشد. (رک: وسائل الشیعة، ج‌۱۶، ص۲۵۹)

برخی از روایاتی که بر این معنا دلالت دارند عبارتند از:

۱. امام صادق علیه‌السّلام: مَنْ قَعَدَ عِنْدَ سَبَّابٍ لِأَوْلِيَاءِ اللَّهِ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ. (همان، ص۲۶۰)

۲. امام سجّاد علیه‌السّلام: إِيَّاكُمْ وَ صُحْبَةَ الْعَاصِینَ وَ مَعُونَةَ الظَّالِمِینَ وَ مُجَاوَرَةَ الْفَاسِقِینَ احْذَرُوا فِتْنَتَهُمُ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ سَاحَتِهِمْ. (همان)

حکایت سلیمان جعفری و امر امام به قطع ارتباط با دائی خود

۳. سلیمان جعفرى میگوید: شنیدم که حضرت أبوالحسن علیه‌السّلام به پدرم میفرمود: مى‌بینم با عبدالرّحمن بن یعقوب مراوده دارى؟! پدرم گفت: عبدالرّحمن دایى من است! حضرت فرمودند: او درباره خدا اعتقاد هولناکى دارد، او خدا را وصف نموده و محدود میکند و خدا را نباید اینگونه وصف کرد. یا با ما مجالست کن و او را رهاکن! یا با او مجالست نما و ما را رها کن.

پدرم گفت: اگر اعتقاد او را نداشته باشم مجالست با او چه ضررى برایم‌ دارد؟ حضرت فرمودند: نمى‌ترسى عذاب و عقوبتى نازل شود و همه شما را بگیرد؛ مگر خبر صحابى موسى را که پدرش از فرعونیان بود نشنیده‌اى؟ زمانى که سپاه فرعون به حضرت موسى رسید، این صحابى خواست تا پدرش را موعظه و نصحیت کند و از حضرت موسى جدا شد و او و پدرش با ناراحتى و غضب با هم‌سخن مى‌گفتند که ناگهان هر دو غرق شدند. وقتى حضرت موسى خبر او را شنید، از جبرئیل حالش را پرسید؟ جبرئیل گفت: خدا رحمتش کند، غرق شد و بر اعتقاد پدرش نبود، ولیکن در زمان نزول عذاب کسى که نزدیک گناهکار است نیز از قهر خدا در أمان نیست. (وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۶۰؛ و نورمجرد، ج۱، ص۶۵۶)

قطع ارتباط حضرت امام رضا علیه‌السّلام با برادر خود

۴. زید بن موسى برادر حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیه آلاف التّحيّةوالثّناء در بصره یا مدینه خروج کرد و حضرت رضا علیه السلام با شدّت با او برخورد نمود.

پس از توبیخ و سرزنش حضرت امام رضا علیه السلام زید گفت: (این چنین مرا سرزنش مکن) من برادر تو و پسر پدر تو هستم. امام رضا علیه السّلام فرمودند: أَنتَ أَخى ما أَطَعْتَ اللَهَ عزَّ وَجلَّ. «تا زمانى که اطاعت خدا را دارى برادر من هستى!» نوح به پیشگاه خدا عرض کرد: رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِینَ. خداوند عزّوجلّ فرمود: یا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ. خداوند پسر نوح را بر أثر معصیتش از اینکه جزء أهل آن پیامبر باشد، خارج کرد! و حضرت قسم یاد کردند که دیگر با زید تکلّم نکنند. (بحارالأنوار، ج ۴۹، ص ۲۱۶ تا ص ۲۱۸؛ و نور مجرد، ج‌۱، ص۶۵۴)

امام رضا علیه‌السّلام حتی جواب سلام برادر خود را هم ندادند

۵. ابن‌شهرآشوب در مناقب روایت میکند: زید بن موسى به مجلس مأمون درآمد و امام رضا علیه‌السّلام نیز حضور داشتند. زید بر امام رضا علیه‌السّلام سلام کرد، أمّا حضرت جواب او را ندادند! زید گفت: من پسر پدر تو هستم و جواب سلام مرا نمى‌دهى؟! امام علیه‌السّلام فرمودند: أَنتَ أَخى ما أَطَعْتَ اللَهَ، فَإذا عَصَيْتَ اللَهَ فَلا إخآءَ بَيْنى وَ بَيْنَكَ. «تو تا زمانى که طاعت خدا را دارى برادر منى، أمّا اگر معصیت خدا کنى دیگر هیچ برادرى و أخوّتى بین ما نیست.» (المناقب، ج ۴، ص ۳۶۱؛ و نورمجرّد، ج۱، ص۶۵۵)

کلام امام رضا علیه‌السّلام در لزوم برائت از دشمنان خدا، هر که باشد

۶. حضرت امام رضا علیه‌السّلام پس از اینکه زید را نصیحت نموده و خود را از کارهای او بری دانستند، به ابن جهم فرمودند: يَابْنَ‌الجَهْمِ! مَن خَالَفَ دینَ اللَهِ فَابْرَأْ مِنْهُ كَآئِنًا مَنْ کانَ، مِن أَىِّ قَبیلَةٍ کانَ. وَ مَنْ عادَى اللَهَ فَلا تُوالِهِ کآئِنًا مَنْ کانَ، مِنْ أَىِّ قَبیلَةٍ کانَ. فَقُلْتُ لَهُ: يَابنَ‌رَسولِ‌اللَهِ! وَ مَنْ ذاالَّذى يُعادى اللَهَ؟ قالَ: مَنْ يَعْصیهِ.

«اى پسر جَهم! هرکس با دین خدا مخالفت ورزد، از او تبرّى کن و بیزارى بجوى، هرکس که باشد و از هر قبیله و گروهى که باشد. و هرکس با خداوند دشمنى نمود، با او موالات و دوستى منما، هر کس که باشد و از هر قبیله‌اى که باشد. عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! منظور از کسى که با خداوند دشمنى مى‌نماید کیست؟ حضرت فرمودند: کسى که معصیت را پیشه خود ساخته است.» (بحارالأنوار، ج ۴۹، ص ۲۱۹؛ و نور مجرد، ج‌۱، ص۶۵۵)

۷. محدّث نوری نقل می‌کند که: شخصی که عمویش از واقفیه بود، از امام ابومحمد علیه‌السّلام از ارتباط با واقفیه سؤال نمود، حضرت در جواب او اینگونه مکتوب فرمودند:

أَ تَتَرَحَّمُ‌ عَلَى عَمِّكَ لَا رَحِمَ اللَّهُ عَمَّكَ وَ تَبَرَّأْ مِنْهُ أَنَا إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ بَرِیءٌ؛ فَلَا تَتَوَلَّاهُمْ وَ لَا تَعُدْ مَرْضَاهُمْ وَ لَا تَشْهَدْ جَنَائِزَهُمْ وَ لَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً.

«آیا بر عمویت ترحّم می‌نمائی؟! خدا او را مورد رحمت خودش قرار ندهد! از او برائت و بیزاری بجوی. من هم بسوی خداوند از آنها بیزاری می‌جویم. پس هیچگاه با آنها دوستی ننما و به عیادت بیماران آنها نرو و در تشییع جنازۀ آنها شرکت نکن و هرگز بر کسی از آنها که از دنیا میرود نماز نخوان!» (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‌۱۲، ص۳۲۲)

نظر مراجع معظّم تقلید نیز عمدتاً بر همین مبنا استوار است که به استفتاءات برخی از فقهای بزرگوار اشاره میگردد:

سؤال: بعضى از بستگان ما بکلّى، توجّه به نماز و روزه و سایر واجبات ندارند و موعظه و نصیحت هم در آنها اثر نمى‌کند، اکنون صلۀ رحم با آنها چه صورت دارد؟

جواب: اگر ترک صله، موجب تنبّه و ارتداع آنها از معصیت مى‌شود ترک کنید و اگر به معاشرت و نصیحت، احتمال ارتداع آنان از معصیت بدهید معاشرت و صلۀ رحم کنید، تا آنان را وادار به اطاعت خداوند سبحان کنید.

سؤال: آیا قطع رابطه از ارحامى که تجاهر به گناهان مى‌کنند جایز است یا نه؟

جواب: اگر قطع مراوده، موجب تنبّه و ارتداع آنها از معصیت باشد، لازم است قطع مراوده شود. (جامع المسائل، آیةالله فاضل لنکرانی، ج‌۱، ص۲۳۴‌)

سؤال: معاشرت انسان با اشخاصى که نسبت به احکام الهى و امور دینى اعتنائى ندارند چه صورت دارد؟

جواب: اگر بداند که با ترک معاشرت، آنها از معصیت، مرتدع مى‌شوند لازم است از باب نهى از منکر ترک معاشرت کند و اگر احتمال مى‌دهد که با معاشرت و‌ نصیحت و موعظه، مى‌تواند آنان را از معصیت باز دارد، معاشرت نماید. (مجمع المسائل، آیةالله العظمی گلپایگانی، ج‌۱، ص۵۲۴)

سؤال: چنانچه در همنشینى با اقوام نزدیک ترس آن باشد که خود انسان به غیبت مبتلا گردد، یا شاهد غیبت کردن دیگران باشد، و نهى از منکر را هم در آن مجالس به سخريّه بگیرند، آیا مى‌توان با آنان قطع رابطه کرد؟

جواب: هرگاه امیدى به تأثیر نهى از منکر ندارید، و خوف آلودگى خودتان به آن گناه مى‌رود، مى‌توانید رفت و آمد نکنید. ولى تا مى‌توانید سعى کنید صلۀ رحم را توأم با امر به معروف و نهى از منکر با زبان خوب ترک نکنید. (استفتاءات جدید، آیةالله العظمی مکارم، ج‌۳، ص۶۰۹)

اگر صلۀ رحم با چنین اشخاصى سبب جرأت و جسارت آنها بر حرام شود، جایز نیست، و اگر ترک صلۀ رحم باعث نهى از منکر شود، واجب است، و چنانچه صلۀ رحم وترک آن تأثیرى در نهى از منکر نداشته باشد، صلۀ رحم را ترک نکنند. (مناسک جامع حج، آیةالله العظمی مکارم، ص: ۳۹۳‌)

۳. عداوت و دشمنی با اولیاء خدا

عداوت و دشمنی با اولیاء خدا از بزرگترین گناهان کبیره است. در کتاب نورمجرّد آمده است:

«عداوت با اولیاء خدا عن بصیرةٍ و از سر علم وآگاهى بدون استضعاف، از بزرگترین گناهان کبیره است و در حکم محاربه و عداوت با خداوند متعال و رسول خدا و أمیرالمؤمنین علیهم‌السّلام است؛ چنانکه مرحوم‌ کلینى با سند صحیح از حضرت ابوجعفر امام باقر علیه‌السّلام روایت مى‌کند که: لما أسرى بالنبى صلّى‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم قال: یا رب ما حال المؤمن عندک؟ قال: یا محمد، من أهان لى ولیا فقد بارزنى بالمحاربة.

«هنگامى که حضرت پیامبر صلّى‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم به معراج رفتند عرض کردند: پروردگارا، شأن و منزلت مؤمن در نزد تو چگونه است؟ فرمود: اى محمّد، هر کس وليّى از اولیاء مرا خوار گرداند خود را آماده محاربه و جنگ با من نموده است.»

و نیز روایت مى‌نماید: لقدأسرى ربى بى فأوحى إلى من و رآء الحجاب ما أوحى و شافهنى. إلى أن قال لى: یا محمد من أذل لى ولیا فقد أرصدنى بالمحاربة و من حاربنى حاربته. قلت: یا رب! و من و لیک هذا؟ فقدعلمت أن من حاربک حاربته. قال لى: ذلک من أخذت میثاقه لک و لوصیک و لذریتکما بالولایة.

«خداوند مرا به معراج برد و به من از وراء حجاب و پرده وحى فرمود آنچه را که وحى فرمود و با من مشافهه نمود. تا آنکه به من فرمود: اى محمّد، هر کس یکى از اولیاء مرا ذلیل نماید خود را در معرض جنگ با من قرار داده است و هر کس با من جنگ نماید من نیز با او جنگ مى‌نمایم. گفتم: پروردگارا! این ولىّ تو چه کسى است که چنین منزلتى دارد؟ چون فهمیدم که هر کس با تو محاربه کند تو نیز با او محاربه مى‌نمائى. خداوند فرمود: ولىّ من آن کسى است که از او میثاق و عهد ولایت تو و وصىّ و ذريّه تو را گرفته‌ام.»

میفرمودند: مخالفت و عناد با اولیاء خداوند آتش است و هر کس با دشمنان اولیاء خدا مجالست نماید و طرح دوستى بریزد این آتش او را نیز مى‌گیرد و مى‌سوزاند.» (نورمجرد، ج‌۲، ص۵۷۵ تا ۵۷۷)

۴. پایبندی تام علامه طهرانی به شرع

با توجّه به نکات پیش گفته معلوم می‌شود که نسبت انجام فعل خلاف شرع به مرحوم علّامه حسینی طهرانی رضوان الله علیه بسیار ناجوانمردانه و خالی از حقیقت و واقعیت است؛ زیرا:

اوّلاً: ایشان به انجام صله رحم و رسیدگی به بستگان خود بسیار مقیّد بودند و مواردی که ایشان رابطۀ خود را با کسی از ارحام قطع نموده اند نادر بوده است. در کتاب نورمجرّد آمده است:

«حال ایشان در برخورد با دیگران به شکلى بود که اگر کسى ایشان را با آن عطوفت و رحمت میدید اصلًا تصوّر نمى‌کرد که ایشان در قطع ارتباط با برخى از اشخاص ممکن است آن طور با حدّت و شدّت رفتار کنند، ولى به هر حال این خصوصيّت در موارد نادرى که شخصى واقعاً از روى علم و عمد در برابر حقّ استکبار مى‌ورزید در ایشان تحقّق داشت.» (نورمجرد، ج۲، ص۵۷۸)

و نگاه ایشان به فریضۀ الهی به اینگونه بود که پایه و اساس صلۀ رحم را ولایت خدا دانسته و اگر کسی در مقابل ولایت به انکار می‌پرداخت رشتۀ رحمیّت را بریده می‌دیدند.

« فرمودند: أبداً أبداً! هرگز به زیارت آنها نروید؛ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ. و این آیه کریمه را بارها مى‌خواندند، براى اینکه بگویند: مقوّم رحم و أحکام آن، ولایت خداست و کسانى که حقّ به آنها مى‌رسد أمّا بر أثر استکبار از درِ إنکار برمى‌آیند، این رشته ولایت و رحميّت قطع مى‌شود.» (نورمجرّد، ج۱، ص۶۵۲)

ثانیاً: قطع ارتباط با برخی از بستگان پس از طی مراحل امر به معروف و نهی از منکر بوده و در مواردی بوده که اشخاص به عناد و دشمنی با دستورات الهی و اولیاء خدا می‌پرداخته‌اند. در کتاب نورمجرد اینچنین فرموده‌اند:

«ایشان در این‌گونه موارد مدّتى صبر نموده و نصیحت مى‌کردند و می‌فرمودند: فعلًا براى صله رحم به دیدن اینها بروید. ولى پس از مدّتى که حجّت بر آنها تمام مى‌شد و باز بر جسارت و عناد خود باقى بودند، می‌فرمودند: دیگر به دیدن ایشان نروید، موضوع تغییر کرده است و حکم رحميّت برداشته شده است. و اگر آن شخص در معصیت فرورفته و تاریکى تمام وجودش را فراگرفته بود، حتّى اگر در جائى با او برخورد مى‌کردند از او رو برمى‌گرداندند.» (همان)

«اگر در میان ارحام یا غیر ارحام کسى نسبت به اولیاء خدا جسارت میکرد، ابتدا به او تذكّر میدادند و بارها با بیانات مختلف حرمت این معصیت کبیره را برایش تبیین میکردند و حقّ را نشان داده و حجّت را تمام مى‌نمودند. و اگر با نصیحت، موعظه و بیان حقائق و پس از اتمام حجّت متنبّه نمى‌شد و معلوم مى‌شد که وى مستضعف نیست و شبهه ندارد و صرفاً بر اساس هواى نفس عمل مى‌کند؛ ارتباط خود را با وى قطع می‌کردند.

قطع ارتباط ایشان گاهى از جهت نهى از منکر بود که در این موارد ایشان کاملًا روابط را قطع نمى‌کردند بلکه فقط آن محبّت و توجّه و عنایتى را که سابقاً داشتند ترک مى‌نمودند و خود را به سرزدن و تفقّدنمودن از ایشان مقيّد نمى‌کردند، ولى اگر آن شخص خودش مى‌آمد و یا در مجلسى با وى روبرو مى‌شدند چه‌بسا با او همچون دیگران برخورد مى‌نمودند. و بالجمله غرض آن بود که آن شخص در اثر مشاهده تغییر برخورد ایشان متنبّه شده و روش خطاى خود را رها نماید.» (نور مجرد، ج۲، ص۵۷۵)

لذا برخوردهای تند در قطع ارتباط با برخی از بستگان ایشان در مراحل پایانی نهی از منکر صورت گرفته است.

ثالثاً: برخلاف مطالبی که در کانال‌های مخالفین عرفان منتشر شده است، ارتباط ایشان با کسانی که در وادی عرفان وارد نشده و بلکه مخالف عرفان بودند، نه تنها وجود داشت، بلکه در مواردی بسیار نزدیک هم بود. کتب مطبوعۀ ایشان مشحون از نقل مطالبی است که ایشان از علما و فقهای بزرگواری نقل می‌نمایند که در عرفان وارد نشده و تحت ولایت حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد رحمةالله علیه نبوده‌اند. در کتاب نورمجرد میفرمایند:

«ایشان بناى اوّلیه زندگیشان بر شفقت عامّه و محبّت به همه مخلوقات بود و نسبت به مخالفان عرفان نیز با کمال ادب و تواضع و محبّت تعامل میکردند و اخلاق حسنه ایشان مشهود همگان بود و میفرمودند: بسیارى از علما و عوام که با أهل عرفان مخالفند از سر جهل و بى‌اطّلاعى است و گرنه افرادى مؤمن و محبّ أهل‌بیت علیهم‌السّلام و متّقى هستند و احترام ایشان واجب است.»

رابعاً: مرحوم علّامه ره براساس محبّت شدید به حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام و شیعیان واقعی آن حضرت، با کسانی که به دشمنی با آنها می‌پرداختند قطع ارتباط می‌نمودند؛ چراکه همانگونه که در کتاب اختصاص روایت شده است، دوستی با دشمن امیرالمؤمنین علیه‌السّلام دشمنی با آن حضرت به حساب می‌آید؛ قَالَ الصَّادِقُ علیه‌السّلام :‌ «صَدِیقُ عَدُوِّ عَلِيٍّ عَدُوُّ عَلِيٍّ». (بحار الأنوار، ج‌۷۱، ص۱۹۷) همچنانکه دشمنی با دوست امیرالمؤمنین ‌علیه‌السّلام نیز دشمنی با آن حضرت محسوب می‌گردد. قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى‌اَللَّهُ‌عَلَيْهِ‌وَ‌آلِهِ لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ: يَا عَلِيُّ! شِیعَتُكَ هُمُ اَلْفَائِزُونَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ؛ فَمَنْ أَهَانَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أَهَانَكَ وَ مَنْ أَهَانَكَ فَقَدْ أَهَانَنِی وَ مَنْ أَهَانَنِی أَدْخَلَهُ اَللَّهُ «نٰارَ جَهَنَّمَ خٰالِداً فِیهٰا» «وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ» يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْكَ رُوحُكَ مِنْ رَوْحِی وَ طِینَتُكَ مِنْ طِینَتِی وَ شِیعَتُكَ خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِینَتِنَا؛ فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنَا وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنَا وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانَا وَ مَنْ وَدَّهُمْ فَقَدْ وَدَّنَا. (الأمالی للصدوق، ج۱، ص۱۵)

در کتاب نور مجرّد اینگونه آمده است:

«از این رو حضرت علّامه والد قدّس‌الله‌نفسه‌الزّکيّة مى‌فرمودند: کسانى که با علم و آگاهى با أولیاء إلهى و شیعیان حقیقى أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام دشمنى دارند، در حقیقت از أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام جدا شده‌اند و به مقتضاى: وَ إِن کانَ يُبغِضُ وَلِيًّا لَنا فَلَیسَ بِمُحِبٍّ لَنا. «اگر وليّى از أولیاى ما را دشمن مى‌دارد، محبّ ما نیست.» وَ مَن... عادَى لَنا وَلِيًّا فَقَد كَفَرَ بِالَّذى أَنْزَلَ السَّبْعَ المَثانىَ وَالْقُرْءَانَ الْعَظِیمَ. «هر کس با ولىّ ما دشمنى نماید، به خداوندى که سبع‌المثانى (سوره مبارکه حمد) و قرآن عظیم را نازل فرموده، کافر گردیده‌ است.» دیگر محبّت حضرت أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام را ندارند و معاشرت و مراوده خود را با آنان بالکلّ باید قطع کرد اگرچه از نزدیکان و أرحام باشند.» (نور مجرد، ج‌۱، ص۶۵۱)

۵. حتی اگر سید حداد ولی خدا نباشد

ممکن است دوستان تفکیکی و مخالفان عرفان اینطور بگویند که: ما قبول نداریم که حضرت سیدهاشم حدّاد رضوان‌الله‌علیه از اولیاء خدا بوده و ادلّه و روایات ذکر شده بر ایشان تطبیق نمی‌گردد. عرض می‌شود: بر فرض، سخن شما درست باشد، مرحوم علّامه رحمةالله‌علیه، به زعم شما، در تشخیص مصداق اشتباه کرده‌اند، ولی از باب غیرت دینی و تعصّب الهی، با کسانی که به دشمنی با اولیای الهی پرداخته‌اند، قطع رابطه نموده‌اند. و اگر اینچنین هم باشد باز نمی‌توانید بگوئید: ایشان فعل خلاف شرع انجام داده است. و این حاکی از نهایت مظلومیت آن مرد الهی است که باید برای عملی که از باب وظیفۀ شرعی و بر اساس محبّت و عشق وافر به حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام انجام داده، متّهم به انجام خلاف شرع شود!

مرحوم علّامۀ مجلسی از تفسیر عیّاشی از امام باقر علیه‌السّلام روایت می‌کند که: «مَنْ قَطَعَ‌ رَحِمَهُ فَإِنْ كَانَ وَصَلَ رَحِمَ مُحَمَّدٍ صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌ وَ قَدْ قَطَعَ‌ رَحِمَ نَفْسِهِ شَفَعَ‌ أَرْحَامُ‌ مُحَمَّدٍ لَهُ إِلَى رَحِمِهِ وَ قَالُوا: لَكَ مِنْ حَسَنَاتِنَا وَ طَاعَتِنَا مَا شِئْتَ فَاعْفُ عَنْهُ، فَيُعْطُونَهُ مَا يَشَاءُ فَيَعْفُوا عَنْهُ وَ يُعَوِّضُ اللَّهُ الْمُعْطِینَ وَ لَا يَنْقُصُهُمْ.» (بحار الأنوار، ج‌۲۴، ص۳۹۱)‌

در پایان با توجّه به اینکه اکثر قریب به اتّفاق مطالب فوق در خود کتاب نورمجرّد آمده است، چند سؤال، بی پاسخ به نظر می‌رسد، امیدوارم که این دوستان، با انصاف و با کمک از وجدان خویش پاسخی برای آنها بیابند:

  • آیا واقعاً همانگونه که در برخی از تصاویر و متون منتشر شده است، فرزند مرحوم علّامه به فعل خلاف شرع پدر خود شهادت می‌دهد؟!
  • آیا نکات فوق صرفاً توجیه عمل خلاف شرعی است که اتّفاق افتاده است؟!
  • آیا از عواقب سوء دنیوی و اخروی تهمت‌زدن‌ها، بی‌ادبی‌ها، و اهانت‌هائی که بنده شرم می‌کنم جملات آنها را تکرار نمایم، هیچ باکی وجود ندارد؟!
  • آیا واقعاً مطالب فوق را در کتاب نورمجرّد ندیدند یا دیدند و فهم کردند و باز هم بر اشتباه خود مصرّ بودند؟!
  • بر فرض که این دوستان به حقیقت مطلب پی نبرده‌اند، آیا عقل اقتضا نمی‌کند که با احتیاط با این مسأله مواجه شده، در این تهمت‌زدن‌ها، موجبات وزر و وبال احتمالی خود را فراهم نیاورند؟!