کتاب سیاحت شرق زندگینامة خودنوشت مرحوم آیتالله آقانجفی قوچانی از شاگردان بزرگ آخوند خراسانی است که حاوی نکات تربیتی، علمی و تاریخی ارزشمندی است.
در اين كتاب نويسنده كوشيدهاست با زبانی شیرین، حقائق تاریخی آن عصر را بازگو مینماید. به عنوان نمونه در متن ذیل كه برگرفتهای از اين کتاب ارزشمند (طبع انتشارات طوبی، ص۳۱۵-۳۱۷) است. به گزارش تاریخی جالبي دربارهي ناآشنائی عمیق مرحوم آقا سیدمحمّدکاظم طباطبائی؛ صاحب كتاب شريف عروةالوثقي؛ با فلسفه ير ميخوريم كه در آن معلوم میشود نظرات ایشان و دیگر فقهای غیرمتخصص در فلسفه تا چه پایه دربارة فلسفه بیاعتبار است!
استدلال آقا سیّد محمّدکاظم در ردّ فلسفه آن قدر سست است که هر فاضلی را به شگفت در میآورد. البته باید دانست که آقا سیّد محمّدکاظم بعداً اشتباه خود را متوجّه شدند و به شکل مخفیانه به تحصیل معقول پرداختند و به طلاب نیز سفارش میکرد که مقداری معقول بخوانند. گزارش این تحوّلات را در یادداشتهای بعدی این موضوع دنبال کنید:
نویسنده: آقا نجفی قوچانی
منبع: سیاحت شرق، ص۳۱۵ تا ۳۱۷
متن:
... و به این جغرافیای خودرو و علم هیأت از قطبین و معدل النهار و منطقة البروج و دو نقطة اعتدال و انقلاب و ستاره قطب جنوب شمالی و غیر ذلک از عرض و طول بلاد، معلوم گردید خطاهای آقای سید محمد کاظم در عروة الوثقی در قبلة زنگبار و حبشه و صنعا و یمن و شامات و هند و طرابلس و مراکش و اسپانیول که نوعاً اهالی مسلمان هستند.
و چون درس فقه ایشان را نیز دیده بودم که در کیفیت استدلال و استظهارات راجل است، بنا گذاشتم عروةالوثقی را حاشیه کنم و مواضع خطاهای آقا را مردود سازم، کمکم اجتهاد خود را به فعلیت بدهم؛ چون خود آقا اقرار داشت که غیر از فقه و اصول علوم دیگر را ندیده، نه معقول و حکمت و نه ریاضیات از حساب و هندسه و هیأت و جغرافیا و نجوم و بدیهی است که کثیری از مسائل و ابواب فقه منوط به علوم ریاضیه است و فهم قرآن و اخبار معصومین منوط به حکمت و معقول است و جناب آقا با این که اقرار داشت که این علوم را ندیده مع ذلک همه را مردود و باطل می دانست، به مقتضای الناس اعداء ما جهلوا ، بلکه اجازه نمیداد طلبه معقول و ریاضیات بخواند.
به یکی از آقایان ترشیز که نزد ما مکاسب میخواند و مقلد آقا سید محمد کاظم بود گفتم: خوب است شما قدری معقول بخوانید و لو یک منظومه حاج ملاهادی باشد.
گفت: پدرم وصیت نموده که معقول نخوانم.
گفتم: این طور وصیت معلوم نیست درست باشد و کوتاه آمدم؛ و لکن در بین مباحثه مکاسب گاهی به مناسبت مطالب معقول گفته میشد، فیالجمله شوقی برای آن آقا بعد از مدتی پیدا شد؛
بازگفتم: معقول خواندن بسیار مدد میکند به فقه و اصول و فهم اخبار و آیات، خصوص با مذاب اشراقیین که تام المطابقه است حتی در اصطلاحات، بلکه معرفة النفس و معرفة الرب حاصل نمیشود بدون علم حکمت، بلکه کمال حاصل نمیشود برای انسان بدون علم حکمت، بلکه تمام علوم حتی علم فقه داخل در حکمت است. و من یؤت الحکمة فقد أوتی خیراً کثیراً.
زیرا که علم حکمت بحث میشود در او از احوال اعیان موجودات من الصدر الی الساقة و من الدرة الی الذرة و من الباب الی المحراب و من الله الی الهیولی علی ما هی علیه بقدر الطاقة، علم فقه بحث میکند از احوال اضعف موجود و هو فعل المکلف و فعل از مقوله اعراض غیر قاره است که قعَدَ به ضعفُ الوجود الی النهایه.
پس وصیت پدر تو بر خلاف قول پیغبمر است که طلب العلم فریضة. بلکه غرض حق از ایجاد بنیآدم و خلقت من و تو معرفت و تحصیل کمال است. کما قال عزّ من قائل و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون عن المعرفه او لیعرفون بالعبادة و کنت کنزاً مخفیاً فاحببت أن اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف.
گفت: وصیت پدر سهل است و لکن من مقلد آقا سید کاظم هستم و گویا او حرام میداند حکمت خواندن را.
گفتم: این دروغ است. چون آقا این قدر نافهم نیست که اصول دین را به ادلّه عقلیه یاد گرفتن، که موجب اسلام مسلمان است حرام بداند و خود را حجتالاسلام بداند، چون در این صورت حجت الکفر خواهد بود و ساحت آقا منزه است از این طور نامربوطها.
گفت: ضرر ندارد از ایشان اجازه بگیرم.
گفتم: بسیار خوب است لکن اجازه برای امثال خودت که فیالجمله استعداد فهمتان معلوم است درخواست کن؛ چون احتمال دارد جناب آقا جهت بعضی از کماستعدادها حرام کرده باشد و یا بد ذاتها. چون علم حکمت نور است و آب کوثر است و نور و آب به مزبلهای بیفتد تعفّن و کثافتش بیشتر گردد و به کفر منجر گردد. چنان که علم فقه هم به گودالهای بد بیفتد غالباً موجب فسق و ارتکاب محرمات گردد نظیر رشوهخواری و مالیتیم خوردن و خون ناحق نمودن و ظلم نمودن بلکه نادراً هم کافر شدن. میبینی اینطورها را، پس نبض قوه و استعداد خود را بده به دست آقا که او طبیب و مقلَّد تو است، فعلاً ببین چه میگوید و هر چه میگوید و هر چه گفت برای من خبر بیاور تا به میزان عقل با هم بسنجیم و یا به میزان شرع؛ چون خدا نکرده من هم خود را مجتهد میدانم.
آقای ترشیزی بعد از برههای گفت: جناب آقا را ملاقات کردم پرسیدم که معقول خواند من به قدری که لااقل اصطلاحات آن را بلد شوم چطور است؟ گفت: نه نه . نباید بخوانی که مطالبشان ناحق و باطل صرف است و لااقل اگر به ضلالت هم نیفتی، تضییع عمر نمودهای و از این جهت من حرام می دانم. و من بارها عزم کردم که کتابی در رد کتب معقول بنویسم و هنوز موفق نشدهام و خودم اگر چه معقول را به مدرسه نخواندم، و لکن به مطالعه فهمیدم که آنچه نوشتهاند نامربوط است. ولکن هنوز عازم هستم که چنین کتابی در رد آنها بنویسم که چگونه مطالب آنان مردود نباشد و حال آنکه:
قد اجتمعت العصابة علی عدم وجود الکلی الطبیعی، بکلیتها و من غیر المشخصات فی الخارج و عالم المواد الکونیة و الحق عندی وجوده کذلک کخط یرسم یتحرک فان الخط موجود فی حال حرکة الراسم و حصوله التدریجی من غیر تعینه یحد معین و مقدار شخصی حیث فرض تحرک الراسم و تزاید الخط متدرجاً و الحرکة قابلة الانقسام الی غیر النهایة.
این یک ردّ نمونة مردود بودن باقی مطالب معقول.
قلت:
لا یقال إن الخط الوجود و لا یشار الیه بهذا إلّا و أن یتّحد بحدٍّ فُرِضَ مشخّصٍ و ما یتدرج فی الوجود فهو خارج عمّا فُرض محدوداً فظهر خطأ ما قرّره و سقط بناء ما أصّله کما هو أضحی من الضّحی عند أولی النهی.
گفتم: آقا ترشیزی این ترّهات کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار. و اگر میخواهی واقعا چیز فهم و عارف حق شوی باید درس معقول را بخوانی...