وافى كتاب حديثى است كه تمام احاديث موجود در كتب اربعه شيعه (كافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار) را جمعآورى كرده است. مرحوم فيض کاشانی در اين كتاب علاوه بر جمعآورى اين روايات سعى كرده است تا مشكلات موجود در آنها را شرح و تفصيل دهد.
منبع:«وافى، مباني و روشهاى فقه الحديثي در آن» اثر علي محمد ميرجليلى فصل دوم «معرفى اجمالى كتاب «الوافى» ص ۷۷ ـ ۱۲۲
«وافى» كتاب حديثى است كه تمام احاديث موجود در كتب اربعه شيعه (كافى، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار) را جمعآورى كرده است. مرحوم فيض در اين كتاب علاوه بر جمعآورى اين روايات سعى كرده است تا مشكلات موجود در آنها راشرح و تفصيل دهد.
مراجعه به كتاب وافى براى كسانى كه در علوم اسلامى تحقيق مىكنند ضرورى است؛ زيرا اين كتاب يك مصدر حديثى وسيعى است كه در حدود پنجاه هزار حديث را در بر دارد و مىتوان آن را يك دائرة المعارف شيعى دانست. و از طرف ديگر توضيحهايى كه مرحوم فيض در ذيل احاديث آورده است، مطالعه و فهم آنها را حتى براى افراد مبتدى آسان مىنمايد.[۱]
با توجه به تسلط مؤلف در علوم مختلف از قبيل فقه، فلسفه، عرفان، اخلاق، حديث و كلام و ...، در هنگام توضيح روايات از اين علوم بهره جسته و نكتههاى جالبى رادر «بيان» ها آورده است.
اين بخش گزارش برخى از امتيازهاى «الوافى» است، ولى از آنجا كه برخى از اين امتيازها در طى فصلهاى كتاب مورد بحث قرار خواهد گرفت همه آنها به تفصيل مطرح نخواهد شد. بنابراين در مورد امتيازهايى كه در طى مباحث آينده خواهد آمد، به صرف دادن آدرس اكتفاء خواهد شد.
۱- ترتيب بسيار عالى در آوردن روايات در باب مناسب. [۲]
۲- شرح لغتهاى موجود در روايات و برخى از آيات. شرح لغات به گونهاى است كه اگر جمعآورى گردد، خود كتاب جالبى در لغت خواهد بود. [۳]
۳- نقل روايتهاى مناسب با هر باب از غير كتب اربعه. گرچه مبناى فيض بر جمعآورى روايات كتب اربعه است، لكن در بسيارى از موارد، احاديث مناسب با يك باب را از غير كتب اربعه نيز جمعآورى كرده است. [۴]
۴- بىنيازكردن محقق از مراجعه به اسناد در بسيارى از روايات. از آنجا كه فيض احاديث مناسب با يك موضوع را از كتابهاى مختلف جمعآورى كرده است، در بسيارى از موارد يك روايت را با چند سند و يا يك مضمون را با الفاظ و اسناد متفاوت در كنار هم آورده است كه سبب شهرت يا تواتر معنوى يا اجمالى احاديث خواهد شد و ديگر نيازى به بررسى سندى تك تك آنها باقى نمىماند. [۵]
۵- اشاره به موارد تقطيع روايات. يكى از امور مشكلساز در فهم روايات تقطيع آنهاست كه در برخى از موارد موجب دشوارى در فهم معنا و يا اشكال در سند آن مىگردد. فيض با آوردن بخشهاى تقطيعشده، اين مشكل را بر طرف ساخته است. [۶]
۶- تفسير بسيارى از آيات قرآن در «وافى». [۷]
۷- توجه به سبب صدور احاديث در هنگام تبيين معانى آنها. [۸]
۸- تصحيح متون روايات كتب اربعه با استفاده از منابع مختلف روايى.[۶]
۹- تتميم متن و كامل كردن متنهاى ناقص.[۱۰]
۱۰- تصحيح اسناد روايات كتب اربعه در موارد وجود اشتباه در آنها.[۱۱]
۱۱- تتبّع موارد ورود يك روايت در كتب اربعه و غيره.[۱۲]
۱۲- رعايت امانت در نقل سند و متن. اگر روايتى دريكى از منابع تفاوت اندكى با ساير مصادر داشته باشد، فيض آن را تذكّر مىدهد، هر چند موجب تغييرى در اعتبار يا معناى روايت نمىشود.[۱۳]
۱۳- شهامت علمى در هنگام تفسير روايات و نقّادى بسيارى از نظريههاى بزرگان در شرح احاديث. [۱۴]
۱۴- تقواى علمى در نسبتدادن نظريههاى علمى به صاحبان آنها. فيض هرگاه سخنى را از يكى از دانشمندان در شرح احاديث بيايد و بپسندد، آن را نقل مىكند، لكن مانند برخى از نويسندگان به سرقت علمى نمىپردازد، بلكه آن را به صاحب سخن نسبت مىدهد، حتى گاهى چندين صفحه در شرح روايتى از ديگران نقل كرده است و آن را به صاحب آن نسبت مىدهد. [۱۵]
۱۵- تبيين فلسفه برخى از مطالب مطرح شده در آيات قرآنى يا روايات.
در حديثى آمده است «اذا كانَ يَوْمُ القِيامَةِ ... فَتُوزَنُ دِماءُ الشُّهداءِ مَعَ مِدادِ العُلَماءِ فُيُرَجَّحُ مِدادُ العُلَماءِ عَلى دِماءِ الشُّهَداءِ.»[۱۶]
فيض در شرح آن مىفرمايد:
سرّ برترى مركّب عالم بر خون شهيد آن است كه قلم عالم سبب حفظ دين از كفر و گمراهى است.
بنابراين انسان را از خلود در جهنم و محروميّت دائمى از زندگى در كنار نيكان و بهرهبردن از نعمتهاى الهى مىرهاند، ولى خون شهيد سبب حفظ جان و مال مردم در دنيا مىشود و اين دو امر قابل مقايسه نيست.[۱۷]
۱۶- تبعيت محض از دليل در فتاواى فقهى. در بحثهاى فقهى «الوافى»، تكيه و اعتماد فيض بر ادلّه است و لذا بسيارى از فتواهاى فقها را به دليل عدم وجود دليل بر آن ردّ مىكند، با آنكه برخى از آن فتاوى مشهور است.
به چند نمونه بنگريد:
الف: در غسل ترتيبى، مشهور بين فقها شستن سه بخش از بدن به صورت مرتّب و به دنبال يكديگر است.
اوّل: سر و گردن، دوّم: نيمه راست بدن، سوّم: نيمه چپ بدن.
ولى فيض معتقد است كه تنها تقديم سر و گردن بربدن لازم است، لكن بين نيمه راست و چپ ترتيبى نيست، بلكه كلّ بدن از بالا به پايين شسته مىشود، گرچه مستحب است درهر بخش، اوّل سمت راست شسته شود؛ مثلا اوّل كتف راست و بعد كتف چپ، سپس دست راست و بعد دست چپ، بعد پهلوى راست و آن گاه پهلوى چپ و ... فيض در اين زمينه گفته است:
... و امّا تقديم اليمين على الشّمال فلا و هو ممّا لا دليل عليه و انّما القول به مجرد شهرة بلا مستند و امّا استحباب التيامن فى كلّ شى فانّما يقتضى استحبابه فى كلّ عضو عضو لا تمام الاعضاء و الذّوق السّليم يحكم باولويّة تقديم الاعلى فالاعلى مع رعاية التّيامن فى كلّ عضو عضو الّا ان يوجد نصّ على خلافه فهو المتّبع؛ [۱۸]
تقديم نيمه راست بر نيمه چپ واجب نيست و دليلى بر آن وجود ندارد و اين نظريه صرفاً فتواى مشهورى است كه مدرك ندارد. اما استحباب تيامن (شروع كردن از سمت راست) در هر چيزى اقتضا مىكند كه در هر يك از اعضا، عضو راست را قبل از عضو چپ مورد شست و شو دهيم، نه آنكه تمام اعضاى نيمه راست را قبل از نيمه چپ بشوييم. و ذوق سالم انسان نيز چنين حكم مىكند كه بدن را از بالابه پايين بشوييم و براى رعايت استحباب، هر يك از اعضاى نيمه راست را بر همان عضو در نيمه چپ مقدّم كنيم. مگر آنكه نص و دليل صريحى بر خلاف اين ذوق وجود داشته باشد، در اين صورت ما از آن دليل پيروى مىكنيم.
ب: آيا درهنگام شروع در عبادات، قصد وجه [۱۹] نيز جزء نيّت بوده و توجّه به آن لازم است يا خير؟
فيض مىفرمايد: لزوم قصد وجه از اختراعهاى متأخرين است و در قرآن و روايات اثرى از آن نيست و دليل ديگرى نيز بر لزوم رعايت آن موجود نيست. [۲۰]
ج: در بحث نماز مسافر، شيخ طوسى و شيخ صدوق فتوى دادهاند كه مسافرى كه قصد سفر چهار فرسخى دارد، اگر بخواهد همان روز بر گردد، بايد نمازش را شكسته بخواند، ولى اگر بخواهد روزهاى آينده برگردد، مخيّر بين قصر و تمام است.
فيض اين فتوى را بدون مستند مىشمرد و آن را جمع تبّرعى براى رفع تعارض بين دو دسته از اخبار مىداند، لكن چون شاهدى در خود روايات بر اين جمع نيست، فيض آن را ردّ كرده است و دراين زمينه مىگويد:
در هيچ يك از روايات شاهدى براين فتوى وجود ندارد، بلكه اشعار و اشارهاى نيز بر فتواى تخيير (در صورت تصميم بر باز گشت در روز يا روزهاى بعد) در روايات نيست ....... متأسفانه ساير فقها نيز بىدليل و از روى بىتوجهى، از شيخ طوسى پيروى كرده و مطابق نظر شيخ فتوا دادهاند. [۲۱]
۱۷- شرح «ضرب المثل» هاى موجود در روايات. حضرات معصومين عليهم السلام در بسيارى از موارد براى بيان مراد خود از مثلهاى موجود در زبان عربى استفاده كردهاند. شخص مراجعه كننده اگر توجه به مثل بودن آنها نداشته باشد و بخواهد صرفاً با مراجعه به لغت نامهها به معناى اين گونه روايات پى برد، چه بسا نتواند مراد معصوم عليه السلام را دريابد. از اينجاست كه شناخت مثلها و توجه به معناى واقعى آنها لازم مىباشد.
فيض در «وافى» به همين نكته توجه داشته و در موارد مختلف، ضرب المثل بودن عبارت و مراد از آن را بيان كرده است. به عنوان نمونه: در روايتى آمده است:
«اذا ماتَ المْؤمِنُ خَلّى عَلى جِيرانِهِ مِنَ الشَّياطِينِ عَدَدَ رَبيعَةَ وَ مُضَرَ كانُوا مُشْتَغِلينَ بِهِ.» [۲۲]
فيض مىفرمايد:
«عدد ربيعه و مضر» يك ضرب المثل است. «ربيعه» و «مضر» نام دو قبيله است، براى بيان فراوانى يك شى به اين دو قبيله مثل مىزنند. [۲۳]
۱۸- توضيح پيرامون تشبيههاى موجود در روايات. معصومين عليهم السلام براى تبيين معارف و احكام دين از فنّ تشبيه در موارد زيادى استفاده كردهاند. توجه به تشبيهها و فلسفه آنها ما را درفهم احاديث كمك مىكند.
فيض در بسيارى از موارد به اين امر پرداخته است و اينك چند نمونه:
الف: مرحوم فيض در شرح حديث «فَضْلُ العالِمِ عَلى العابِدِ كَفَضْلِ القَمَرِ عَلى سائِرِ النُّجُومِ لَيْلَة الْبَدْرِ» [۲۴]
مىگويد:
دراين حديث، نور عابد به نور ستارگان تشبيه شده است؛ زيرا نور عابد بيشتر و فراتر از خودش نمىباشد و نمىتواند ديگرى را هدايت كند، همچنان كه به كمك نور ستارهها نمىتوان چيزى را مشاهده كرد. ولى نور عالم مانند نور ماه در شب چهاردهم مىباشد، عالم علاوه بر آنكه خود با نور علم هدايت مىشود، مىتواند ديگران را نيز هدايت كند. عالم نيز بر دو قسم است:
تشبيه نور عالم به نور ماه در روايت مىرساند كه مراد از عالم درآن، قسم اول است. برترى اين عالم برعابد مانند برترى نور ماه است برنور ستارگان، همچنان كه نور ماه از خودش نيست، نور علمِ اين گونه عالمان نيز از خودشان نمىباشد.
ولى عالمى كه داراى علم «لدنّى» است، موضوع بحث در اين روايت نيست، برترى او برعابد، مانند برترى خورشيد بر ستارگان است. [۲۵]
ب: درحديثى از امام على عليه السلام مىخوانيم:
كانَ اميرالمُؤْمنينَ عليه السلام يَقولُ: يا طالِبَ الْعِلْمِ انَّ العِلْمَ ذو فضائِلَ كَثيرةٍ فَرَأْسُهُ التَّواضُعُ وَ عَيْنهُ الْبَرائَةُ مِنَ الْحَسَد وَ اذُنُهُ الْفَهْمُ وَ لِسانُهُ الصِّدْقُ وَ حِفْظُهُ الفَحْصُ وَ قَلْبُهُ حُسْنُ النّيَّةِ وَ عَقْلُهُ مَعْرِفَةُ الْأَشْياءِ وَالْامُورِ وَ يَدُهُ الرَّحْمَةُ وَ رِجْلُهُ زِيارَةُ العُلَماءِ ... وَ مَرْكَبُهُ الوَفاءُ وَ سِلاحُهُ لينُ الْكَلِمَةِ وَ سَيْفُهُ الرِّضا وَ قَوْسُهُ الْمُداراةُ وَ جَيْشُهُ مُجاوَرَةُ العُلماءِ وَ مالُهُ الأَدَبُ. [۲۶]
فيض در شرح اين حديث مىفرمايد:
امام على عليه السلام علم را به يك انسان كامل روحانى كه داراى اعضا و نيرو و قرارگاه و سلاح و مركب و ... مىباشد، تشبيه كرده است. البته همه اين امور، روحانى و معنوى است. امام على عليه السلام اين الفاظ را براى فضائل و صفات پسنديده فوق، استعاره آورده است. [۲۷]
ج: امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
يا مَعْشَرَ الشّيعَةِ شيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ، كُونُوا النُّمْرُقَةَ الْوُسطى يَرْجِعُ الَيْكُمُ الغالى وَ يَلْحَقُ بِكُم التّالى. [۲۸]
مرحوم فيض در شرح اين حديث مىفرمايد:
«نمرقه» به معناى متّكا و پشتى است و در اين روايت استعاره به كار رفته است.
مقصود امام آن است كه همچنان كه يك پشتى بايد از نظر بلندى و كوتاهى، حدّ اعتدال داشته و متوسط باشد تا براى فردى كه مىخواهد برآن تكيه زند موجب راحتى و آرامش گردد، شما هم در دين خود و اعتقاد به ائمه عليهم السلام، نه افراطى باشيد كه آنها را از مرحله امامت بالاتر دانسته و به مقام الوهيت برسانيد؛ و نه تفريطى باشيد كه آنها را از مرتبه خود (امامت) پايينتر دانسته و مانند توده مردم به حساب آوريد. [۲۹]
۱۹- واضح كردن معناى روايات با مثال زدن.
مثال زدن يكى از فنّهاى تفهيم در خطابه و نگارش به حساب مىآيد، چه بسا مطالبى عميق كه مىتوان با يك مثال آن را براى مخاطب روشن ساخت.
فيض در موارد فراوانى از كتاب «وافى» شرح روايات را با آوردن مثال در هم آميخته است و فهم آنها را براى خواننده آسان نموده است.
به چند نمونه بنگريد:
الف: معصوم عليه السلام مىفرمايد:
انَّ اللَّهَ لَمْ يَدَعْ شَيْئاً يَحتاجُ الَيْهِ الامَّةُ الّا انْزَلَهُ فى كِتابِهِ وَ بَيَّنَهُ لِرَسُولِهِ صلى الله عليه و آله وَ جَعَلَ لِكُلّ شَىْءٍ حَدّاً وَ جَعَلَ عَلَيْهِ دَليلًا يَدلُّ عَلَيهِ وَ جَعَلَ عَلى مَنْ تَعَدّى ذلِكَ الحَدَّ حَدّاً؛
خداوند تمام امورى كه مردم و امّت مسلمان به آن احتياج دارند در قرآن آورده و آن را براى پيامبرش بيان كرده است و براى هر چيزى حدّ و مرزى قرار داده و دليل و راهنماى روشن كردن آن حدّ را نيز معيّن كرده است و برهر كس كه از حدّ و مرزِ (تعيين شده) تجاوز كند، حدّ و مجازاتى معين نموده است.
فيض اين روايت را با مثال روزه تبيين مىكند و مىگويد: نمونه بارزى از اين حديث در ميان عبادتها، روزه است. خداوند براى آن حدّ ومرزى قرار داده كه همانا خوددارى از خوردن و نوشيدن و عمل جنسى تا زمان معين است.
به علاوه آيهاى از قرآن را دليل براين امر قرار داده و باآن، اين مرز را براى مردم روشن ساخته است:
«فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ.» [۳۰]
اگر كسى از اين حد و مرز تجاوز كند- در روز رمضان غذا بخورد يا چيزى بنوشد يا مرتكب عمل جنسى شود- و روزه خود را باطل كند، خداوند براى او حدّ و مجازاتى تعيين كرده است كه كفاره روزه است.[۳۱]
ب- در حديثى مىخوانيم:
مَنْ عَلِمَ وَ عَمِلَ بِما عَلِمَ وَرَّثَهُ مالَمْ يَعْلَمْ؛
آن كس كه دانشى فراگيرد و به آن عمل كند خداوند علمى را كه نياموخته است به او مىدهد.
فيض مىفرمايد:
مَثَل كسى كه به دانش خود عمل مىكند مانند كسى است كه درتاريكى به كمك چراغ راه مىپيمايد، هر مقدار از مسافت راكه طىّ كند بخش ديگرى از راه براى او روشن و مشخص مىشود، بنابراين پيمودن هر بخش از راه سبب روشن شدن بخش بعدى است. علم به منزله چراغ و عمل به منزله پيمودن راه است. [۳۲]
ج: امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
احَبُّ الاعمالِ الَى اللّهِ ما دَاومَ الْعَبْدُ عَلَيْهِ وَ انْ قَلَّ؛
محبوبترين كارها نزد خداوند، عملى است كه بنده او (انسان) آن را به صورت مداوم انجام دهد، هر چند اندك باشد.
فيض عبادت اندك همراه با مداومت را بهتر از عبادت زياد بدون مواظبت بر آداب و شرايط آن مىداند و فلسفه اين مطلب را تأثير بيشتر عبادت مستمّر بر روح انسان مىشمرد. آنگاه مىافزايد: مثال آن ريختن قطرههاى آب به صورت مستمّر و پشت سرهم بر يك زمين است كه در آن، ايجاد حفره مىكند، هر چند آن زمين سخت و محكم باشد. امّا اگر همين مقدار آب را يك دفعه يا در چند دفعه جدا از هم، بر اين زمين سخت بريزيم، چنين اثرى را در پى ندارد. [۳۳]
د- قرآن كريم ملائكه را به عنوان موجوداتى كه هيچ گونه سرپيچى از دستورهاى خداوند ندارند، معرفى كرده است. [۳۴]
فيض در تبيين اين مطلب مىفرمايد:
آنها انگيزهاى در كار خود، جز اراده الهى ندارند، اراده آنها در اراده خداوند مستهلك است.
آنگاه براى روشن شدن اين بحث اين گونه مثل مىزند:
ملائكه مانند حواسّ انسان هستند كه هرگاه انسان امر محسوسى را اراده كند، حواسّ فوراً آن را انجام مىدهند، آنها از خود اراده ديگرى غير از تصميم انسان ندارند. [۳۵]
نمونههاى ديگرى از مثال زدن را در وافى، ج ۱، ص ۳۵۵ و ج ۲، ص ۷۶- ۷۸ مىبينيم.
۲۰- آوردن اشعار مناسب بامضمون روايات. فيض از عالمان شيعى است كه طبع شعر داشته و ديوان وى نيز به چاپ رسيده است و با اشعار شاعران ديگر نيز آشناست، از اين رو گاهى درمقام شرح روايات، اشعارى از خود يا ديگران كه با مضمون آن احاديث مناسبت دارد، آورده است كه خود زيبايى خاصّى به «وافى» مىبخشد. البته فيض در تأليفاتى كه به زبان فارسى نگاشته، اشعار زيادى در بين نثر خود آورده است [۳۶] ولى در وافى، آوردن اشعار به ندرت يافت مىشود و همين مقدار نيز بر زيبايى آن مىافزايد و اينك چند نمونه:
الف- در حديثى آمده است:
لا تُحَدّثُوا الْجُهَّالَ بِالْحِكْمَةِ فَتَظْلِمُوها وَ لا تَمْنَعُوها اهْلَها فَتَظْلِمُوهُمْ.
فيض مىفرمايد: من همين مضمون را به شعر در آوردهام:
فَمَنْ مَنَحَ الجُهّالَ عِلْماً اضاعَهُ
وَ مَنْ مَنَعَ الْمُسْتَوْجِبينَ فَقَدْ ظَلَمَ [۳۷]
ب- امام باقر عليه السلام در روايتى دستور مىدهد كه برخى از علوم را بايد كتمان كرد و تنها براهل آن عرضه داشت.
فيض شعرى از امام سجاد عليه السلام در تبيين اين حديث مىآورد:
انّى لَاكْتُمُ مِنْ عِلْمى جَواهِرَهُ
كَيْلا يَرى الْحَقَّ ذُو جَهْلٍ فَيَفْتِنَنا [۳۸]
ج- امام على عليه السلام مىفرمايد:
النَّاسُ ابْناءُ ما يُحْسِنُونَ وَ قَدْرُ كُلُّ امْرِءٍ ما يُحْسِنُ فَتَكَلَّمُوا فِى العِلْمِ تَبَيَّنْ اقْدارُكُمْ؛
مردم فرزندان اطلاعات علمى خود هستند و ارزش هر فرد به ميزان علم و دانش اوست، در مباحث علمى وارد شويد تا ارزش شما روشن گردد.
فيض اشعار ذيل را كه منسوب به امام على عليه السلام است به عنوان شرح روايت آورده است:
النَّاسُ مِنْ جَهَةِ التّمْثالُ اكْفاءُ
اباهُمْ آدمُ وَالْامُّ حَوّاءُ
لا فَضْلَ الّا لِأَهْلِ العِلْمِ انَّهُمُ
عَلَى الْهُدى لِمَنِ اسْتَهدى ادِلَّاءُ
قيمَةُ الْمَرْءِ ما قَدْ كانَ يُحْسِنُهُ
وَالجاهِلُونَ لِاهْلِ الْعِلْمِ اعْداءُ
نُقِمْ بِعِلْمٍ وَ لا نَبْغى لَهُ بَدَلًا
فَالنّاسُ مَوْتى وَ اهْلُ الْعِلمِ احْياءُ [۳۹]
د- پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است:
ايُّهَا النَّاسُ انَّ اللَّهَ قَدْ اذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الجاهِلَيَّةِ وَ تَفاخُرَها بِآبائِها؛
اى مردم! خداوند (با فرستادن اسلام) تكبّر و فخر فروشى زمان جاهليت و نيز افتخار كردن مردم جاهلى به پدران خود را از شما دور كرد.
فيض شعر ذيل را در شرح آن مىآورد:
انَّ الفَتى مَنْ يَقُولُ: ها انَا ذا
لَيْسَ الْفَتى مَنْ يَقُولُ: كانَ ابى [۴۰]
ه- امام باقر عليه السلام در مورد حرص بىجا مىفرمايد:
مَثَلُ الحَريصِ عَلَى الدُّنْيا مَثَلُ دُودَةِ القَزّ كُلَّما ازْدادَتْ مِنَ القَزّ عَلى نَفْسِها لَفَّاً كانَ ابْعَدَ لَها مِنَ الخُرُوجِ حَتَّى تَمُوتَ غَمّاً.
فيض مىفرمايد: شاعرى تمثيل در روايت را به صورت شعر در آورده است:
الَمْ تَرَ انَّ الْمَرْءَ طُولَ حيَاتِهِ
حَريصٌ عَلى ما لايَزالُ يُناسِجُهُ
كَدُودٍ كَدُودِ القَزّ يَنْسِجُ دائِماً
فَيَهْلَكُ غَمّاً وَسْطَ ما هُوَ ناسِجُه [۴۱]
و- امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
سرّ آنكه خداوند حواريون عيسى را مستحفظين (حافظان كتاب الهى) ناميد [۴۲]، آن است كه آنها حافظ اسم اكبر الهى بودند. اسم اكبر كتابى است كه همه علوم در آن وجود دارد و در اختيار انبياست.»[۴۳]
فيض در شرح روايت، استحفاظ آنها بر كتابِ جامع علوم را كنايه از ترقّى معنوى آنها مىداند كه بر اثر نور الهى، ارواح پاك آنها به مرحلهاى مىرسد كه از علومى كه در «لوح محفوظ» است بهرهمند شده و به شهود تامّ حقايق دست مىيابند. آنگاه اشعار امام على عليه السلام را شاهدى بر تفسير خود مىگيرد:
دَواؤُكَ فيكَ وَ ما تَشْعُرُ
وَ داؤُكَ مِنْكَ وَ ما تَبْصُرُ
وَ تَزْعَمُ انَّكَ جِرْمٌ صَغيرٌ
وَ فيكَ انْطَوىَ العالَمُ الاكْبَرُ
وَ انْتَ الْكِتابُ المُبينُ الّذى
بِاحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُضْمَرُ [۴۴]
۲۱- توجه به قرائتهاى مختلف از يك حديث و يا احتمالهاى مختلف در معناى حديث واحد. فيض احتمالهاى مختلف را مطرح كرده است، گاهى به ترجيح برخى از آنها پرداخته و گاهى به صرف طرح احتمالها اكتفا نموده است. هرگاه معناى حديثى به طور قطعى برايش روشن نيست با تعبير «گويا معناى حديث چنين باشد» [۴۵] معنايى را كه به نظرش مىرسد مىآورد. به چند نمونه بنگريد:
الف: پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
نِيّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ؛ نيت مؤمن بهتر از عمل اوست.
فيض در شرح اين حديث اشاره مىكند كه احتمالهاى زيادى در معناى آن هست كه بيشتر آنها باطل است، لذا ما آنها را نياوردهايم و تنها چهار احتمال كه مىتوان آن را پذيرفت، ذكر مىكنيم:
ب- امام كاظم عليه السلام مىفرمايد:
«انَّ الْعاقِلَ ... لايعد مالا يَقْدِرُ عَلَيْهِ.»[۴۹]
فيض در هنگام شرح، دو احتمال براى اين حديث طرح كرده است:
ج- در شرح سخن معصوم عليه السلام كه فرمود:
«اعْرِفُوا مَنازِلَ النَّاسِ عَلى قَدْرِ رِوايَتِهِمْ عَنَّا؛
ارزش و رتبه مردم (راويان حديث) را بر حسب روايت آنها از ما (اهل بيت) بسنجيد.» فيض دو احتمال مىآورد:
د- امام كاظم عليه السلام مىفرمايد:
تَواضَعْ لِلْحَقّ .... انَّ الْكَيسَ لَدىَ الْحَقِّ يَسيرٌ.
فيض در شرح جمله اوّل دو احتمال داده است:
«مَنْ تَواضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ.»[۵۲]
همچنين فيض در شرح جمله دوّم از روايت سه احتمال آورده است:
نمونههاى ديگرى از ذكر احتمالهاى مختلف در شرح يك حديث را مىتوان در جاهاى ديگر «وافى» مشاهده كرد:
وافى، ج ۱، ص ۹۴ و ۱۱۴ و ۱۷۰ و ۱۸۱ و ۲۷۹ و ۲۵۳ و ۳۰۰ و ۳۱۲ و ۳۱۷ و ۳۴۱ و ۴۲۴ و ۴۵۶ و ۴۸۳ و ۵۵۷؛ ج ۳، ص ۵۰۰ و ۶۱۴؛ ج ۴، ص ۳۶۶- ۳۶۷؛ ج ۶، ص ۵۴۵.
البته فيض به صرف آوردن احتمالها بسنده نمىكند، بلكه در بسيارى از موارد با استفاده از روايات ديگر يا شواهد داخلى خود روايات، به انتخاب يكى از احتمالها مىپردازد. [۵۵]
علماى حديث كتب روايى را به چند دسته تقسيم كردهاند:
۱- اصل: كتابى كه نويسنده آن، راوى بلاواسطه از معصوم مىباشد كه سخنان معصوم را از زبان حضرت شنيده و ضبط نموده است.
۲- كتاب: مجموعههاى حديثى كه از روى اصول تدوين يافته است و مؤلف ممكن است سخنانى از خود هم بر آن افزوده باشد. گاهى نيز بر كتابهايى كه از اصلهاى حديثى تدوين شده و يا سعى شده است كه حاوى مجموعه احاديث باشد، اطلاق گرديده است.
۳- جامع: كتاب حديثى كه شامل جميع ابواب حديث باشد.
۴- مسند: كتاب حديثى كه درآن روايات به ترتيب اسامى صحابه تنظيم گشته است.
۵- معجم: كتاب حديثى كه احاديث آن به ترتيب حروف تهجى آورده شده است.
۶- مستدرك: كتاب حديثى كه به عنوان متمم كتابى ديگر و با همان شرايط، احاديثى را كه از كتاب سلف، فوت شده گردآورى نموده است.
۷- امالى: كتاب حديثىكه شيخ حديث، آن را در مجالس متعدد املا فرموده باشد.
۸- مستخرج: كتابى كه نويسنده آن روايات يك كتاب حديثى را به غير از اسناد صاحب كتاب، يعنى با اسناد ديگرى نقل مىكند.
۹- جزء: مجموعهاى از احاديث كه فقط از يك شيخ حديث نقل شده، يا پيرامون يك مطلب جمعآورى شده باشد.
۱۰- نوادر: كتابى كه در آن احاديث متفرقى كه به جهت تعداد كم، تحت عنوان بابى قرار نمىگيرد، جمعآورى شده است.
از تعريفهاى فوق روشن گرديد كه «وافى» يك جامع حديثى است و لذا در اصطلاح اماميه، منظور از جوامع متأخره، سه كتاب گران سنگ «وافى»، «بحارالانوار» و «وسائلالشيعه» مىباشد، همچنان كه به كتب اربعه، جوامع حديث (بدون قيد) اطلاق مىكنند. [۵۶]
مرحوم فيض در مقدّمهاى كه بر «وافى» نگاشته است انگيزه خود را در تأليف اين كتاب به شرح ذيل بيان مىدارد: [۵۷]
۱- هيچ يك از كتب اربعه به تنهايى براى مراجعه كننده كافى نيست؛ زيرا برخى از روايات مهم را نياوردهاند.
۲- مراجعه به اين كتب و به دست آوردن روايات مورد نظر بسيار مشكل است؛ زيرا عناوين ابواب دچار اختلاف و ناهمگونى است.
اين سخن فيض اشاره به نحوه ترتيب و تبويب روايات در كتب اربعه دارد. ضمن قدردانى از تلاشهاى فراوان نويسندگان اين كتابها، باز مىبينيم كه برخى از احاديث را در باب خود نياوردهاند و آن را در غير باب خود ذكر كردهاند.
گاهى بين رواياتى كه تفريق بين آنها بهتر بود جمع كردهاند و يا بالعكس، رواياتى كه در مورد يك موضوع واحد هستند و قاعدتاً مىبايست در يك باب ذكر شوند، در چند باب آوردهاند. اين امر سبب شده است كه براى يك محقق پيدا كردن روايت مورد نظر دشوار گردد.
اين مشكل در كتاب «تهذيب» بيش از ساير كتب اربعه وجود دارد؛ زيرا «تهذيب» شرح «مقنعه» است و ترتيب آن بر طبق اين كتاب تنظيم شده است و در درجه اول، هدف مؤلف، آوردن روايات مخصوص ابواب «مقنعه» بوده است. بعدها از آن عدول كرده و ابوابى كه در «مقنعه» نيامده است در «تهذيب» اضافه نموده و نام آن را زيادات گذاشته است و همين مسئله موجب تشويش در ترتيب روايات «تهذيب» شده است.
همين امر سبب شده كه برخى از علما ورود روايتى را در يك حكم انكار كنند با آنكه وجود داشته است. علت اين انكار آن بوده كه اين روايت را در باب مناسب آن در «تهذيب» نيافتهاند. [۵۸]
۳- سومين انگيزه كه فيض را به نوشتن «وافى» واداشته است، تكرار روايات در كتب اربعه است كه سبب ضخامت و حجم فراوان آنها گشته است. اين اشكالها در تمام كتب اربعه وجود دارد.
سپس مرحوم فيض به سراغ تك تك اين كتب مىرود و كمبودهاى هر يك را يادآورى مىكند و مىگويد:
كتاب «كافى» هر چند شريفترين اين كتب است، لكن باز هم بسيارى از روايات احكام را نياورده است. در مواردى كه روايات متعارض وجود دارد، گاهى يك طرف را ذكر كرده است و طرف ديگر را متذكر نشده است. در برخى از كتب و ابواب و روايات، ترتيب نيكويى نداشته و به شرح جملههاى مبهم روايات همت نگمارده است.
كتاب «الفقيه» نيز همان مشكلات «كافى» را دارد. علاوه بر آن، روايات اصول را نياورده و بسيارى از ابواب و فصول فرعى را متذكر نشده و برخى از احاديث را به صورت مرسل [۵۹] نقل كرده است. گاهى نيز جملاتى آورده است كه خواننده نمىفهمد آيا دنباله روايت است يا كلام صدوق، مؤلف بزرگوار اين كتاب مىباشد.
«تهذيب» نيز از اصول خالى است. علاوه بر آن، همان مشكلات «الفقيه» را در بر دارد. مرحوم طوسى در اين كتاب گاهى در مقام جمع روايات، توجيههايى مىآورد كه بسيار بعيد به نظر مىرسد. گاه به تقطيع روايات مىپردازد، حال آنكه مناسب بود در كنار هم ذكر شود.
«استبصار» نيز گوشهاى از «تهذيب» است (و همان كمبودها را داراست.)
سپس مرحوم فيض با تقدير از تلاش مؤلفان كتب اربعه، يادآور مىشود كه كسى تاكنون در نوشتن كتابى كه جامع اصول و فروع بوده و از نقايص فوق مبرا باشد سعى ننموده است. از اين رو من به اين كار دست يازيدم.
كتاب «وافى» داراى يك مقدّمه و چهارده كتاب و يك خاتمه است.
در هر كتاب، خطبه، ديباچه و خاتمهاى وجود دارد.
چهارده كتاب «وافى» عبارت است از:
هر يك از اين كتابها، يك جزء مستقل به شمار مىرود. [۶۰]
خاتمه «وافى» نيز دربيان مشيخه شيخ صدوق و شيخ طوسى است.
تعداد بابهاى كتاب «وافى» بر طبق شمارش مرحوم آقا بزرگ ۲۷۳ باب و شماره احاديث آن به حدود پنجاه هزار حديث مىرسد. [۶۱]
فيض «وافى» را در صد و پنجاه هزار بيت تدوين نموده[۶۲] و درسال ۱۰۶۸ ه. ق. آن را به اتمام رسانده است. مؤلف براى نوشتن اين اثر سترگ، نه سال و يك ماه وقت گذاشته است. [۶۳]
مرحوم فيض نام اين كتاب بزرگ را «وافى» گذاشته است. خود در علت انتخاب اين اسم فرمودهاست:
سميته بالوافى لوفائه بالمهمات و كشف المبهمات؛ [۶۴]
من آن را «وافى» ناميدم زيرا در زمينه آوردن روايات و مباحث مهم و نيز تبيين جملههاى مبهم احاديث، حقّ مطلب را به طور كامل وفا نموده و به جا آورده است.
در آغاز كتاب وافى، فيض سه مقدّمه را آورده است كه مىتواند ما را به روش او در اين كتاب آشنا سازد. گرچه بخشى از اين مقدّمه پس از اتمام كتاب نگارش يافته، [۶۵] لكن قسمت زيادى از آن كه مشتمل بر مباحث اساسى و تبيين روش مؤلف در تأليف مىباشد قبل از آغاز كتاب به رشته تحرير در آمده است. [۶۶] ازاينرو مناسب است اول مرورى بر مقدّمه نماييم.
فيض علوم دينى را به دو قسم تقسيم مىنمايد:
آنگاه ضمن آنكه بخشى از راه رسيدن به علم اول را در صفاى باطن و تخليه آن از رذايل مىشمرد، راه ديگر براى رسيدن به علم اول را توجه به سخنان شرع و معصومين و متابعت از دين و ملازمت تقوى مىشمرد.
ولى راه رسيدن به علم دوم را شناخت آثار اهل بيت و يادگيرى احاديث آنها مىشمرد و آنها را مصداق «اهل الذكر» در آيه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» [۶۷]
مىداند.
وى در اين مقدّمه روش متكلمين و نيز اجتهاد مجتهدين را راه خوبى براى تصحيح اعتقاد يا پايهاى براى عبادت بندگان ندانسته، بلكه اين دو روش را مايه قساوت قلب و دورى از خداوند مىشمرد.
وى ترخيص اهل بيت عليهم السلام نسبت به روش اهل كلام را تنها براى دفع شبهه معاندين مىداند و با استناد به حديث «انَّ اثْمَهُ اكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِ» بر آن خطّ بطلان مىكشد. همچنين تنها راه رسيدن به احكام الهى را پيروى از احاديث معصومين مىشمرد و به تقبيح روش اجتهاد پرداخته و معتقد است اول كسى كه راه استنباط احكام از طريق رأى و تخمين را تجويز نمود ائمه ضلالت (خلفاء ثلاثه و امثالهم) بودهاند. آنگاه علماى عامه به همان روش به استنباط احكام پرداختند، سپس گروهى از علماى شيعه نيز از روى خطا و جهالت همان روش را در پيش گرفتند.
تنها مستند شيعه در اصول اعتقادى و احكام شرعى همانا سخنان ائمه بوده است و هيچگاه از رأى خود و از «اصول مخترعه» [۶۸] و از اجماع كمك نمىگرفتند.
مرحوم فيض راهيافتن اجتهاد در بين شيعه را ناشى از اهل سنّت مىداند و معتقد است كه چون مذهب غالب و مورد نظر سلاطين تسنن بوده است و در مدارس، كتب آنها تدريس مىشد، كم كم اصول فقه در بين شيعيان راه پيدا كرد و گروهى از آنها گمان كردند كه اجتهاد در احكام و عمل به رأى و اجماع جايز است.
سپس مرحوم فيض اجماع صحيح را به معناى حديثى مىداند كه تمام اصحاب در نقل و عمل به آن اتفاق دارند، نه به معناى اجماع اصحاب در فتوى.
فيض سخن امام صادق:
«خُذْ بِالْمُجْمَعِ عَلَيْهِ بَيْنَ اصْحابِكَ فَانَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لارَيْبَ فيهِ»
را اجماع به معناى درست آن (شهرت روايى) مىشمرد و معتقد است قدماى شيعه هرگاه سخن از اجماع آوردهاند مرادشان همين بوده است. در آخر مرحوم فيض بحث كامل در اين زمينه را به كتابهاى ديگرش نظير «سفينةالنجاه» و «الاصول الاصيلة» حواله مىدهد. توضيح بيشترى در اين زمينه خواهد آمد.
در اين مقدّمه مرحوم فيض ضمن چندين «توقيف» مباحثى رامطرح كرده است:
نخستين توقيف؛ در مورد شناسايى راويانى است كه داراى اسمى مشترك هستند.
مرحوم فيض فرموده است با ممارست زياد با اسناد روايات و توجه به طبقه راوى و راويان و مشايخ او مىتوان فرد مورد نظر را تشخيص داد. آنگاه برخى از آنها را نام برده و تعيين كرده است.
توقيف دوم؛ تبيين اصطلاح رايج «صحيح، حسن، موثق و ضعيف» «۱» است. ايشان معتقد است كه اين اصطلاح از زمان علامه حلى رايج شد، لكن قدماى اصحاب روايتى را صحيح مىدانستند كه قرائنى به همراه دارد كه موجب اعتماد و ركون به آن مىشود و آن قرائن عبارت بودند از وجود روايت دربسيارى از اصول اربعماه يا تكرار آن در يك اصل يا دو اصل با چند سند يا وجود آن در اصل منسوب به يكى از اصحاب اجماع، مثل زراره و محمّد بن مسلم و ... يا وجود آن در اصل يا كتابى كه بر يكى از ائمه عرضه شده و حضرت آن را تصديق كردهاند و غير ذلك.
سپس اضافه مىكند كه شيخ صدوق و كلينى و طوسى به همين روش (روش قدما) نظر داشتهاند و به همين جهت حكم به صحّت روايات كتب اربعه نمودهاند. مرحوم فيض شهادت آنها را معتبر مىداند و لذا روايات كتب اربعه را صحيح (به اصطلاح قدما) مىشمرد.
سپس مرحوم فيض روش قدما را در حكم به صحّت روايات بر روش متأخرين [۶۹] ترجيح مىدهد و شواهدى بر آن ذكر مىنمايد و چون روايات كتب اربعه را صحيح مىشمرد تنها درمواردى به كلام رجاليون اعتماد مىكند كه بين دو دسته از روايات تعارض و تنافى باشد. در اينجا براى ترجيح، به صفات راوى توجه مىكند و صفات راوى از كلمات رجاليون استفاده مىشود و سرّ آوردن اسناد روايات را همين امر (ترجيح در موارد لزوم) مىداند.
توقيف سوم؛ در بيان معناى سخن كشّى درباره اصحاب اجماع مىباشد. فيض معتقد است كه مراد از «ما يصح عنهم» [۷۰] روايت است نه مروى. از اينرو اصحاب اجماع در نقل روايت راستگو هستند، امّا صحّت خود روايت و انتصاب آن به معصوم از سخن كشّى استفاده نمىشود. سپس احتمال مىدهد كه مراد كشى اين باشد كه اين چند نفر (اصحاب اجماع) همه اصحاب بر عدالت و صدق آنها اجماع دارند، ولى در مورد غير آنها اجماعى برعدالت و صدق آنها نقل نشده است.
توقيف چهارم؛ در مورد اضمار و قطع و ارسال در روايت است. مرحوم فيض معتقد است كه اضمار اگر از اصحاب مشهور و موثق ائمه (نظير زراره، محمّد بن مسلم ...) باشد ضررى به اعتبار آن نمىزند؛ زيرا اينگونه اضمارها يا ناشى از تقيه بوده است، يا بر اثر تقطيع اخبار پيش آمده است.
البته قطع سند (عدم اتصال سند به معصوم و انتهاى آن به يكى از وسائط) و نيز ارسال، سبب ضعف روايت است.
توقيف پنجم؛ در مورد القاب و عناوينى است كه اصحاب ائمه به جهت تقيه در مورد آنها به كار مىبردند؛ مانند: العالم، الفقيه، الشيخ، العبد الصالح، الرجل و الماضى ... و بيان مراد از آنها.
در توقيف ششم مرحوم فيض سند خود را به كتب اربعه بيان مىكند.
مقدّمه سوم، در تبيين روش مؤلفان كتب اربعه در آوردن اسناد روايات و نيز روش خود مرحوم فيض در «وافى» در همين زمينه است.
مرحوم كلينى در بيشتر موارد تمام سند را بين خود و معصوم ذكر مىكند.
مرحوم صدوق غالباً تمام سند را حذف كرده و تنها به ذكر راوى آخر (كه از امام نقل مىكند) و يا حداكثر دو راوى آخر مىپردازد. آنگاه در مشيخه، سند خود را به آن راوى ذكر مىكند. امّا مرحوم شيخ در دو كتاب خود گاهى به روش كلينى عمل كرده و گاهى به روش مرحوم صدوق. البته هر جا كه اوايل سند را حذف كرده، سند را به نام كسى كه روايت را از كتاب او اخذ كرده است شروع مىكند.
مرحوم فيض مىفرمايد:
من هر روايتى را از هر يك از كتب اربعه نقل نمايم، روش مؤلف آن را در نقل آن حفظ مىكنم يعنى آن را با همان روش مؤلف در «وافى» آوردهام.
سپس مرحوم فيض به توضيح اصطلاح «عدّة من اصحابنا» در اوايل سند كافى مىپردازد و به نقل از «خلاصه» علامه حلى مقصود از «عدّه» را بيان مىكند. آنگاه برخى از اصطلاحاتى كه خود در «وافى» در اسناد به كار برده است، نظيرِ النيشابوريان، القميان، الثلاثه ... را توضيح مىدهد.
فيض در اين تمهيد از برخى از نارسايىهاى كتاب خود سخن مىگويد و عذر خود را در وجود آنها بيان داشته است:
من در آغاز تأليف «وافى» تصميم داشتم كه اين كتاب را به نحو بسيار شايستهاى مرتب سازم، هر كتابى را در جايگاه مناسب خود و هر حديثى را در باب ويژه آن بياورم، ولى به دلايل مختلف انجام اين امر برايم ممكن نگرديد و نتوانستم آنطور كه سزاوار آن و مورد نظر من بود، به پايان ببرم.
لحن اين عبارت مىرساند كه فيض آن را بعد از اتمام وافى نگاشته است.
سپس مرحوم فيض عواملى كه مانع از تحقق قصد وى شده است به طور اشاره ذكر كرده تصريح مىكند كه در عين حال، تمام توان خود را مبذول داشتم تا حد امكان، آن را به مطلوب نزديكتر سازم.
سپس به بيان تقطيع روايت و سرّ آن مىپردازد و مىفرمايد: اگر يك روايت داراى چند حكم مختلف باشد آن را در چند مورد با ذكر سند آوردهام.
مرحوم فيض در مورد شرح و توضيح روايت خاطر نشان مىكند:
اگر روايتى احتياج به شرح داشت، چنانچه شرح آن را در روايت ديگرى ديدم، آن را آوردهام، هر چند آن روايت از غير كتب اربعه باشد، و گرنه چنانچه يكى از مشايخ ثلاثه (كلينى، صدوق و طوسى) آن را شرح كرده باشند يا يكى ديگر از علما و ائمه لغت به توضيح آن پرداخته باشند، آن شرح را از آنها نقل كردهام. در غير اين صورت خودم آن روايت را توضيح داده و مراد از آن را تبيين نمودهام.
فيض در مورد جمع بين اخبارى كه در ظاهر با هم اختلاف دارند مىفرمايد:
هر جمعى كه در كتاب «فقيه» يا «تهذيب» يا «استبصار» آمده و شايسته پذيرش بود آوردهام. امّا هر جمعى كه در يكى از اين كتب آمده، لكن بعيد به نظر مىرسيد، يا آن را ذكر نكردهام و يا تنها متعرض استبعاد آن شده از نقل آن خوددارى ورزيدم. در اين صورت چنانچه راه جمعى به نظر خودم رسيد ذكر كردم و گرنه به سراغ مرجحات رفتهام (ترجيح با سند يا موافقت قرآن و سنّت يا مخالفت با عامه) و چنانچه مرجحى براى يك طرف نيافتم، آن دو دسته روايت را به حال خود واگذاردم. البته نتيجه آن تخيير خواهد بود.» [۷۱]
اين بود خلاصهاى از سه مقدّمه فيض كه در آن روش خود را توضيح داده است.
كتاب «وافى» از زمان تأليف مورد توجه علما و بزرگان قرار گرفته است.
نسخههاى خطى فراوانى كه از اين كتاب به جاى مانده، شروح و حواشى و مستدركهايى كه بر اين كتاب نوشته شده است، همه نمايانگر عنايت دانشمندان شيعى به اين كتاب بزرگ مىباشد كه ما به برخى از آنها اشاره مىكنيم.
صدها نسخه خطى از «وافى» در كتابخانههاى مختلف وجود دارد. محقق محترم آقاى محسن ناجى نصرآبادى در كتاب «فهرستهاى خود نوشت فيض» بخشى [۷۲] را به كتابشناسى آثار فيض اختصاص داده و نسخههاى فراوانى از «وافى» را شناسايى نموده است. به جهت رعايت اختصار، خوانندگان محترم را به اين كتاب ارجاع مىدهيم و تنها به عنوان نمونه، چند نسخه خطى را متذكر مىشويم:
۱- نسخهاى كه در زمان مؤلف از روى نسخه علم الهدى فرزند فيض نوشته شده است و حاشيههايى از خود مرحوم فيض و علمالهدى دارد، گرچه هر دو به خطّ علم الهدى نوشته شده است؛ و علم الهدى اين نسخه را تصحيح كرده است. اين اثر گرانبها از جزء اول تا جزء نهم «وافى» را شامل مىشود و در آخر جزء هشتم صورت اجازه مرحوم فيض به پسرش علم الهدى وجود دارد. اين نسخه هم اكنون در كاشان در كتابخانه مدرسه سلطانى موجود است. [۷۳]
۲- نسخهاى كه به خطّ ابوالولى الحسينى القمى، در زمان مؤلف و يك سال بعد از تأليف «وافى» در سال ۱۰۶۹ ه. ق. نگارش يافته و اكنون در كتابخانه تويسركانى دراصفهان وجود دارد. [۷۴]
۳- نسخهاى ديگرى كه تاريخ آن به سال ۱۱۱۰ ه. ق. است و در كتابخانه مذكور موجود است.[۷۵]
۴- نسخهاى از «وافى» كه تاريخ نوشتن آن ۱۰۷۵ ه. ق. و تاريخ تصحيح آن ۱۱۰۳ ه. ق. است و در كتابخانه عمومى «الزهراء» در اصفهان نگهدارى مىشود. [۷۶]
۵- نسخهاى كه به خطّ محمّد ابراهيم بن محمّد رضا (كه ظاهرآ از بستگان فيض است) در زمان مؤلف نوشته شده و سپس به تملك عبدالحىّ رضوى كاشانى (م بعداز ۱۱۵۲ ق.) در آمده و وى اين نسخه را دوبار با نسخه اصل مقابله كرده است. اين نسخه اكنون در مدرسه فيضيه قم وجود دارد.[۷۷] مرحوم آغا بزرگ نيز از عبدالحى و تصحيح وى ياد كرده است.[۷۸]
۶- نسخهاى از برخى از اجزاء «وافى» به خطّ نورالدين اخبارى (م ۱۱۱۵ ق.) از برادر زادگان و شاگردان فيض كه مرحوم فيض، اجازهاى در سال ۱۰۷۹ ق. براى او نوشته است و اين اجازه به خطّ خود فيض بر اين نسخه موجود مىباشد. مرحوم آغابزرگ آن را در كتابخانه حاج شيخ عبدالحسين تهرانى در كربلا ديده است. [۷۹]
۷- نسخهاى از «وافى» به خطّ ابراهيم بن محمّد قاسم بن يوسف عاملى كه تاريخ تحريرآن سال ۱۱۲۴ ه. ق. است و امروزه در كتابخانه رضويه موجود مىباشد و دو اجازه مرحوم فيض به برادر زادهاش محمّد هادى كاشانى به خطّ ابراهيم بر اين كتاب به آن زينت داده است.[۸۰]
۸- نسخه خطى به خطّ خود فيض، جزء هشتم «وافى» (كتاب الحج و العمره و الزيارات[۸۱]) و جزء دهم (كتاب المعايش و المعاملات). [۸۲]
۹- نسخههاى خطى از محمّد محسن بن علم الهدى بن الفيض (نوه مؤلف) كه در اوايل قرن ۱۲ (۲۸- ۱۰۲۵ ه. ق.) نوشته شده است. اين نسخه را از روى نسخه پدرش علم الهدى كه بارها بر فيض خوانده شده و مورد تأييد فيض قرار گرفته، استنساخ كرده است.[۸۳]
۱۰- نسخهاى كه به خطّ محمّد حسين بن جمال الدين خطيب به سال ۱۰۶۹ ه. ق.
(يك سال بعد از اتمام «وافى») نوشته شده است.[۸۴]
نسخههاى خطى «وافى» محدود به تعدادى كه ما شمرديم نيست. صدها نسخه از اين كتاب كه برخى مزين به اجازه مؤلف يا فرزندش علم الهدى يا تصحيح مؤلف مىباشد وجود دارد كه براى مطالعه بيشتر خوانندگان را به كتاب «فهرستهاى خود نوشت فيض» ارجاع مىدهيم.
«وافى» بارها به چاپ رسيده است:
۱- چهار جزء اول، طبع سنگى، تهران، ۱۳۱۱ و ۱۳۲۲ ق. ۵۳۲ صفحه.
۲- جزء پنجم، طبع سنگى، تهران، ۱۳۱۴ ق. ۵۷۲ صفحه.
۳- تمام «وافى»، طبع سنگى، تهران، ۴- ۱۳۲۲ ق. به سعى مهدى سمسار اصفهانى.
۴- جزء دوم، طبع سنگى، تهران، ۱۳۲۵ ق. ۵۷۲ صفحه.
۵- تمام «وافى»، طبع سنگى، تهران، اسلاميه، ۱۳۲۳ ق. به سعى محمّد رضا رضوى خوانسارى.
۶- تمام «وافى»، طبع سنگى، تهران، اسلاميه، ۱۳۷۵ ق. به سعى علامه، ابوالحسن شعرانى. همراه با حواشى رفيع الدين نايينى، مراد بن عليخانى تفريشى و سلطان العلماء.
۷- تمام «وافى»، طبع سنگى، قم، كتابخانه آيت اللّه نجفى مرعشى، ۱۴۰۴ ق. سه جلد.
۸- تمام «وافى»، طبع جديد، اصفهان، كتابخانه امام اميرالمؤمنين على ۱۴۰۶ ق.
نوزده جلد. [۸۵]
۹- تمام «وافى»، طبع جديد، اصفهان، كتابخانه امام اميرالمؤمنين، ۱۴۱۲ ق. ۲۶ جلد.
بر كتاب «وافى» شرحهاى متعددى نوشته شده است كه تا آنجا كه ما اطّلاع يافتيم عبارتاند از:
۱- «شرح الوافى» از محمّد رضى بن محمّد نبى قزوينى (م سده ۱۲ ه. ق.). نسخه اصل به خطّ مؤلف از اين شرح كه بر كتاب «الطهارة و التزين» از «وافى» است، در كتابخانه فيضيه قم به ش ۱۶۷۴ موجود است و تاريخ كتابت آن ۱۱۳۴ ه. ق است.[۸۶]
۲- «شرح الوافى» از محمّد جواد بن محمّد حسينى عاملى (م ۱۲۲۶ ه. ق.) صاحب «مفتاح الكرامه».
مؤلف اين شرح را با استفاده از سخنان استادش سيد مهدى بحر العلوم نجفى و به دستور او به عنوان تقرير درس استاد نگاشته است.[۸۷] نسخه خطى آن در كتابخانه مرعشى قم به شماره (۱) ۷۵۶۹ موجود است [۸۸] و نسخه اصل به خطّ مؤلف در كتابخانه جزائرى نجف موجود مىباشد [۸۹]. اين شرح تنها بر كتاب الطهاره از «وافى» است.
۳- «شرح الوافى» از محمّد تقى بن عبدالرحيم تهرانى (م ۱۲۴۸ ه. ق.). اين شرح نيز بر كتابالطهارة از «وافى» است و تقريرات درس استادش سيد مهدى بحر العلوم مىباشد. اين دو شرح هر دو از تقريرات مرحوم بحر العلوم است.[۸۷]
۴- «شرح الوافى» از شاه فضلاللّه بن محمّد شريف. شاه فضل اللّه خواهرزاده فيض و در قمصر كاشان مدفون است. شرح وى بر «وافى» به خطّ مؤلف در كتابخانه آيت اللّه نجفى در قم موجود مىباشد.[۹۱]
نامبرده حاشيه بر «وافى» هم دارد كه از آن ياد خواهيم كرد.
۵- «شرح الوافى» از علامه آيت اللّه فانى اصفهانى.[۹۲]
۱- حاشيه از خود مرحوم فيض. مرحوم ميرزاحسن لاهيجى در نسخهاى از «وافى» كه در سال ۱۰۷۰ ه. ق. به نگارش در آورده، از اين حاشيه استفاده كرده است.[۹۳]
۲- حاشيه از ملّا فضل اللّه بن شريف (از علماى قرن ۱۲ ه. ق.)[۷۵] نسخه اصل به خطّ مؤلف در كتابخانه سپهسالار، ش ۱۹۲۸ موجود مىباشد.[۹۵]
۳- حاشيه از ميرزا حسن بن ملّا عبدالرزاق لاهيجى قمى (م ۱۱۲۱ ه. ق.).
نسخهاى از اين حاشيه به خطّ مؤلف به تاريخ كتابت ۱۰۷۰ ه. ق. در كتابخانه التستريه موجود مىباشد.[۹۶] مؤلف فرزند باجناق فيض است.
۴- حاشيه از ميرزا عبداللّه افندى فرزند صاحب «رياض العلماء» (م حدود ۱۱۳۱ ق.).[۹۷]
۵- حاشيه از سيد عبداللّه بن نورالدين جزائرى (م ۱۱۷۳ ه. ق.).[۷۵]
۶- حاشيه از سيد ابراهيم بن سيد محمّد باقر رضوى قمى نجفى (زنده در سال ۱۱۶۸ ه. ق.). از اين حاشيه با نام شرح نيز ياد مىشود.[۹۹]
۷- حاشيه از عالم بزرگ آقا محمّد باقر معروف به وحيد بهبهانى (م ۱۲۰۶ ق.).
مرحوم بهبهانى در آخر حاشيه خود بر ديباچه «المفاتيح» از اين حاشيه نام برده است.[۱۰۰] از اين حاشيه نيز با نام شرح ياد مىشود.
۸- حاشيه رفيع الدين نايينى.
۹- حاشيه مراد بن على خان تفريشى.
۱۰- حاشيه سلطان العلماء.[۱۰۱]
۱۱- حاشيه از فرزند فيض مرحوم علم الهدى.[۱۰۲] اين حاشيه به همراه «وافى» چاپ اصفهان به طبع رسيده است.
۱۲- حاشيه از نوه مرحوم فيض به نام ادريس بن احمد بن الفيض.[۱۰۳]
۱۳- حاشيه از سيد محسن بن حسن مقدس اعرجى كاظمى (م ۱۲۲۷ ه. ق.). اين حاشيه بر اوايل «وافى» است.[۱۰۴]
۱۴- حاشيه از ملّا محمّد رضا بن محمّد مؤمن قمى. نسخه اصل به خطّ مؤلف به ش (۲) ۳۳۷۴ در كتابخانه مرعشى قم موجود است.[۱۰۵]
۱۵- حاشيه از عالم بزرگ مرحوم علامه ميرزا ابوالحسن شعرانى كه به همراه «وافى» چاپ اصفهان به طبع رسيده است.
بر كتاب «وافى» مستدركهايى نيز نوشته شده است. مرحوم فيض در «وافى» به جمعآورى روايات كتب اربعه پرداخته، ولى مرحوم مجلسى در «بحارالانوار» روايات كتب اربعه را نياورده است، بلكه روايات غير كتب اربعه را آورده است.
بنابراين مىتوان «بحارالانوار» را به ترتيب «وافى» مرتب ساخت و آن را مستدرك وافى ناميد.
يكى از برادرزادگان و شاگردان فيض به نام محمّد هادى [۱۰۶] بن مرتضى اين كار را انجام داده است. او «بحارالانوار» را به ترتيب «وافى» مرتب ساخته و آن را «مستدرك الوافى» ناميده است. [۱۰۷] مرحوم آغا بزرگ برخى از نسخههاى اين كتاب را ديده است.
هم اكنون نسخههايى از اين مستدرك در كتابخانه آيتاللّه مرعشى به ش ۹۷۹۲ [۱۰۸] و در كتابخانه آستان قدس به ش ۲۲۰۳ [۱۰۹] موجود مىباشد.
علاوه بر آن، دو مستدرك ديگر نگاشته شده كه يكى از علمالهدى فرزند فيض[۱۱۰] و ديگرى از مولى نورالدين اخبارى برادرزاده فيض مىباشد.[۱۱۱]
برخى نيز به اختصار كتاب «وافى» پرداختهاند. مرحوم ابراهيم بن محمّد على طبسى (قرن ۱۲ ق.) كتابى بنام «منتخب الوافى» نگاشته است كه در كتابخانه مجلس به ش ۳۸۰۶ موجود مىباشد.[۱۱۲]
فرد ديگرى كه عمداً اسم خود ذكر نكرده است، بيانهاى فيض در «وافى» را درخصوص روايات «اصول كافى» جمعآورى كرده و بر حسب ترتيب ابواب «كافى» منظم ساخته و آن را «بيانات الوافى لاحاديث اصول الكافى» ناميده است.[۱۱۳]
علم الهدى فرزند فيض كتاب «فهرست الوافى» را تنظيم كرده است كه شامل اخبار و رجال «وافى» مىباشد.[۱۱۴]
بر كتاب «وافى» رديهاى نيز نوشته شده است. يكى از برادرزادگان فيض به نام شاه افضل كاشانى كتابى به نام «الرد على الوافى» در چهارده جلد نگاشته است. [۱۱۵] وى مخالف مشرب فلسفى و عرفانى فيض بوده است.
مرحوم آقا بزرگ در اصل وجود چنين شخص و چنين كتابى تشكيك مىكنند، به ويژه آنكه نامبرده با آنكه مخالف مشرب فلسفى و عرفانى فيض است، رديهاى بر كتاب روايى وى به نام «وافى» نوشته است با آنكه جا داشت بر يكى از كتب فلسفى و عرفانى فيض رديهاى بنگارد. [۱۱۶]
لكن مرحوم آيت اللّه مرعشى نجفى در «هدية ذوىالفضل والنهى» به وجود وى و كتابهاى او تصريح دارند و اضافه مىكنند كه خود شاه افضل در اجازهاى كه براى يكى از شاگردان خود به نام مولى محمّد كاشانى نوشته است به كتاب خود اشاره كرده است. [۱۱۷]
با آنكه مرحوم فيض در راه تبويب و شرح اخبار زحمتهاى فراوانى را متحمل شده است، لكن باز نتوانسته است به ترتيب و تبويب احاديث به نحو كامل بپردازد.
فيض خود به اين نكته اعتراف دارد:
كنت اردت ان ارتب هذا الكتاب اولا على ما هو به خليق فتعسر ذلك علىّ على ما هو حقه لتشابه بعض الاخبار و ...؛ من در آغاز تصميم داشتم كه اين كتاب را به نحوى كه شايسته و سزاوار آن است مرتب و منظم نمايم، لكن به دليل تشابه برخى از اخبار به بعض ديگر و ... اين كار براى من ممكن نشد. [۱۱۸]
علاوه بر آن مرحوم فيض براى اختصار سند، اصطلاحهاى خاصى براى راويان قرار داده و در هنگام ذكر اسانيد به جاى ذكر نام راوى آنها را به كار مىبرد. اين امر براى فردى كه با اين اصطلاحات آشنا نباشد مشكلساز است..[۱۱۹]
عنوانهاى بابها را بيشتر از «كافى» گرفته است و لكن برخى از عنوانها را بر طبق برداشت خود از روايات مطرح كرده است، گرچه با مضمون آنها چندان مناسب نيست.
اين امور گاهى سبب مىشود كه پيدا كردن روايت در «وافى» براى فرد محقق آسان نباشد.
مرحوم سيد محسن امين عاملى به دليل همين امور [۱۲۰]، تصميم بر نوشتن يك جامع حديثى ديگرى به نام «البحر الزخار» مىنمايد كه برخى از مجلدات آن نوشته شده و به طبع رسيده است.
از مبانى مرحوم فيض كه در تفسير برخى از آيات به آن اشاره كرده آن است كه اكثر قرآن در شأن اهل بيت و در وجوب تمسك به ولايت و پيروى از آنها نازل شده باشد.[۱۲۱] اين سخن بسيار مستبعد به نظر مىرسد، حتى خود مرحوم فيض در تفسير «صافى»، چنين مطلبى را به ما نشان نمىدهد.
گاهى نيز به جهت تماس فراوان با روايات، روايتى را به عنوان آيه قرآن نقل مىكند با آنكه چنين آيهاى در قرآن وجود ندارد،[۱۲۲] آيه
«لا تتخذوا من دون اللّه وليجة»
را به قرآن نسبت مىدهد، حال آنكه لفظ «وليجه» تنها يك بار در قرآن با اين تعبير آمده است:
«لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً.» [۱۲۳]
البته در حديثى از ابىجعفر آمده است كه فرمود:
«لا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَليجَةً فَلا تَكُونُوا مُؤْمِنينَ.» [۱۲۴]
انتقاد ديگرى كه بر «وافى» وارد است، عدم استيفاى موارد روايت است. با آنكه مبناى مرحوم فيض نقل از كتب اربعه است، گاهى روايتى را از يكى از اين كتب نقل مىكند، حال آنكه دركتاب ديگر هم وجود دارد، لكن نامى از مصدر دوم نمىبرد. در مواردى كه سند اين روايات در هر دو كتاب يكى است، مىتوان چنين توجيه كرد كه چون در واقع يك روايت مىباشد، مرحوم فيض به يك مصدر اكتفا نموده است، لكن در مواردى كه سند روايت در دو كتاب متفاوت باشد اين اشكال بيشتر موجه مىنمايد؛ زيرا مرحوم فيض در موارد مشابه هر دو سند را ذكر كرده است. به چند نمونه بنگريد:
مواردى كه روايت در «كافى» و «تهذيب» هر دو آمده است، ولى مرحوم فيض تنها از «كافى» نقل مىكند و نامى از «تهذيب» نبرده است:
وافى، ج ۸، ص ۶۵۴ و ۶۵۸ و ۶۶۵ و ۶۷۹ و ۶۹۰ و ۶۹۲ و ۷۰۱ و ۷۱۱ و ۷۴۸ و ۷۵۳ و ۷۵۴ و ۷۵۶ و ۷۵۸ و ۷۶۴ و ۷۶۵ و ۷۶۶؛ ج ۱۰، ص ۱۳۱ و ۱۹۳ و ۱۹۴ و ۱۹۵ و ۲۰۵ و ۲۰۶ و ۲۰۸ و ۲۰۹ و ۲۱۳ و ۲۱۴.
ممكن است كسى بگويد:
در مواردى كه يك روايت در دو كتاب از كتب اربعه آمده است عدم ذكر هر دو مصدر توسط فيض، نه از باب عدم تتبع فيض است و نه از روى سهو و نديدن مصدر دوم، بلكه فيض نيازى به ذكر مصدر دوم احساس نمىكند.گواه مطلب روايتى است كه از «كافى» با سند ذيل از «ابن بزيع» نقل كرده است:
(الكافى): محمّد عن بنان عن اخيه عبدالرحمن بن محمّد عن ابن بزيع.
سپس سند «فقيه» را به صورت ذيل آورده است: ابن بزيع قال ... لكن سند «تهذيب» را ذكر نمىكند، ولى اضافه مىكند كه در نسخههاى «تهذيب» به جاى «عبدالرحمن» نام «عبداللّه» آمده و اين اشتباه است؛ زيرا عبداللّه همان بنان است و عبدالرحمن برادر اوست.[۱۲۵]
معلوم مىشود كه مرحوم فيض اين روايت را در «تهذيب» ديده است، هر چند از آن ياد نمىكند.
در جواب مىگوييم:
بر فرض از اين اشكال صرف نظر كنيم باز انتقاد عدم استيفا به قوت خود باقى است؛ زيرا مرحوم فيض گاهى روايتى را از غير كتب اربعه نقل مىكند با آنكه همين روايت در كتب اربعه آمده است، لكن اشارهاى به مصدر آن از كتب اربعه نمىنمايد، با آنكه هدف از تأليف «وافى» جمع بين روايات كتب اربعه است. به عنوان نمونه روايتى را از ابنطاووس در «فلاح السائل» نقل مىكند با آنكه در «تهذيب» هم وجود دارد ولى نامى از «تهذيب» نمىبرد.[۱۲۶]
۱. فيض در اين زمينه فرموده است: من در «بيان» ها سعى كردهام كه به زبان ساده متدينين سخن بگويم، نه به زبان اصطلاحى اهل سرّ كه درك آن براى توده مردم ممكن نيست. (الوافى: ج ۱، ص ۴۳.)
۲. ر. ك. به: همين كتاب، فصل سوّم، بخش دوّم.
۳. ر. ك. به: فصل چهارم، بحث تمسك به ظهور.
۴. ر. ك. به: فصل سوّم، بخش دوم و فصل ششم، منابع شرح احاديث در «الوافى».
۵. ر. ك. به: فصل سوم، بخش اول.
۶. ر. ك. به: فصل سوم، بخش دوم.
۷. به فصل چهارم و پنجم مراجعه شود.
۸. ر. ك. به: فصل چهارم، بحث استفاده از سبب و فضاى صدور روايات.
۹. ر. ك. به: فصل سوم، بخش دوم.
۱۰. ر. ك. به: الوافى، ج ۴، ص ۳۶۵- ۳۶۶.
۱۱. ر. ك. به: الوافى، ج ۱، ص ۴۷۳ و ۴۷۴. روايت مرفوعه «كافى» را با استفاده از «توحيد صدوق» مسند كرده است. و ر. ك. به: همين كتاب، فصل سوم، بخش اول.
۱۲. ر. ك. به: الوافى، ج ۳، ص ۳۹۳ و ج ۱، ص ۲۵۸ و ۲۶۲.
۱۳. ر. ك. به: الوافى، ج ۱، ص ۱۴۷. يك روايت با سه سند نقل مىكند: دو سند از «كافى» و يك سند از «فقيه» صدوق. در «كافى» چنين آمده است:
«مامِنْ احَدٍ يَمُوتُ مِنَ الْمُؤمِنينَ احَبُّ الى ابْليسَ مِنْ مَوْتِ فَقيهٍ.»در «من لا يحضره الفقيه»، لفظ «من المؤمنين» وجود ندارد. فيض اين تذكر را مىدهد، حال آنكه در معنا چندان تغييرى ايجاد نمىكند.
۱۴. ر. ك. به: فصل ششم از همين كتاب.
۱۵. به عنوان نمونه: در الوافى، ج ۱، ص ۹۷ و ۹۸ و ۱۰۵ و ۱۱۴ و ۱۲۰ و ۲۶۶ و ۳۱۲ و ۳۶۳ مطالبى از ملّا صدرا با انتساب به اونقل مىكند. در ج ۱، ص ۹۴- ۱۰۶ دوازده صفحه در شرح روايتى قلم زده است. سپس مىگويد:
«اكثر ماكتبناه فى شرح هذه الفقرة استفدناه من كلامه (صدر المتألهين).» (ج ۱، ص ۱۰۳.)
۱۶. در روز قيامت خون شهداء با مركب (قلم) علما مقايسه مىشود. آن گاه مركب علما بر خون شهداء رجحان و برترى مىيابد.
۱۷. الوافى، ج ۱، ص ۱۴۵.
۱۸. الوافى، ج ۶، ص ۵۱۷.
۱۹. توجه به استحباب يا وجوب عمل در هنگام نيّت و شروع آن را قصد وجه مىنامند.
۲۰. الوافى، ج ۶، ص ۳۲۹ و ۳۳۰. براى مطالعه بيشتر در اين بحث به فصل پنجم از همين كتاب (روشهاى فقه الحديثى فيض، روش فقهى) مراجعه شود و نيز ر. ك. به: الوافى، ج ۸، ص ۶۳۸.
۲۱. الوافى، ج ۷، ص ۱۳۴ و ۱۳۵.
۲۲. هنگام فوت انسان مؤمن، شياطين فراوانى كه سعى در گمراه كردن او داشتند به سراغ همسايههاى او مىروند.
۲۳. الوافى، ج ۵، ص ۷۵۸ و ۷۵۹.
۲۴. برترى عالم بر عابد مانند برترى نور ماه در شب چهادرهم، بر نور ساير ستارگان است.
۲۵. الوافى، ج ۱، ص ۱۵۵- ۱۵۷.
۲۶. اى كسى كه به دنبال تحصيل علم هستى! بدان كه علم داراى فضائل زيادى است. (بايد آنها را در خود ايجاد كنى.): سرآن تواضع، چشم آن دورى از حسد، گوش آن فهم و شعور، زبان آن راستگويى، پشتيبان آن دقّت و تتبّع، قلب آن سرشت ونيّت پاك، عقل آن شناخت دقيق از اشياء و امور (سياسى و اجتماعى و ...)، دست آن مهربانى (به مردم)، پاى آن ديدار با دانشمندان (و كسب فيض از آنان) ... و مركب آن وفادار بودن، سلاح آن به نرمى سخن گفتن، شمشير آن رضايت (به تقديرالهى)، كمان آن مدارا كردن با مردم، لشكر آن در كنار عالمان بودن و مال آن ادب داشتن است.
۲۷. الوافى، ج ۱، ص ۱۷۱ و ۱۷۲.
۲۸. اى گروه شيعه و اى پيروان اهل بيت پيامبر! متّكا و پشتى متوسطى باشيد تا افراطيون به شما باز گشته وتفريطىها خود را به شما برسانند.
۲۹. الوافى، ج ۴، ص ۳۰۲ و ۳۰۳. به نمونههاى ديگرى از شرح تشبيهها در الوافى، ج ۱، ص ۲۰۵ و ج ۳، ص ۶۸۶ و ج ۱۰، ص ۱۳۴ بنگريد.
۳۰. (در شبهاى ماه رمضان) مىتوانيد با همسران خود آميزش كنيد و آنچه را خداوند براى شما مقرر داشته طلب نماييد و بخوريد و بياشاميد تا هنگام طلوع سپيده صبح، آن گاه روزه را تا فرا رسيدن شب تكميل كنيد. بقره/ ۱۸۷.
۳۱. الوافى، ج ۱، ص ۲۶۷ و ۲۶۸.
۳۲. همان، ص ۱۰.
۳۳. الوافى، ج ۷، ص ۲۰۶.
۳۴. «لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ.» تحريم/ ۶.
۳۵. الوافى، ج ۱، ص ۵۰۹.
۳۶. ر. ك. به: ده رساله از محقق بزرگ، فيض كاشانى.
۳۷. آن كسى كه علم را در اختيار جاهلان قرار دهد علم را ضايع و نابود ساخته است و هركس علم را از كسانى كه اهليّت آن رادارند، دريغ دارد، (در حقّ آنان) ستم كرده است. الوافى، ج ۱، ص ۱۸۷
۳۸. من جواهر علم خود (مطالب ناب علمى) را مخفى مىكنم كه به دست افراد نااهل نيفتد تا باعث درد سر براى ما نشوند. الوافى، ج ۱، ص ۲۲۴ و ۲۲۵
۳۹. مردم از نظر جسم و هيكل نظير هماند. پدرهمه آنها آدم و مادر آنها حوّاست. تنها دانشمندان بر ساير مردم برترى دارند؛ زيرا آنان كسانى را كه جوياى حقيقت و هدايت باشند، راهنمايند. و ارزش هر فرد به ميزان دانش اوست و جاهلان همواره دشمن دانشمنداناند. ما عهده دار دانشيم و آن را با هيچ چيز عوض نخواهيم كرد؛ زيرا مردم مردهاند ولى دانشمندان زندهاند. الوافى، ج ۱، ص ۳۰۴ و ۳۰۵.
۴۰. مرد شرافتمند كسى است كه خود داراى صفات كمال باشد، نه كسى كه به پدرش افتخار مىكند و مىگويد: پدرم چنين و چنان بود. الوافى، ج ۵، ص ۸۷۶ و ۸۷۷.
۴۱. آيا انسان را نمىبينى كه در طول زندگانى خود بر طنيدن در اطراف خود حرص مىورزد. مانند كرم ابريشم كه دائماً در اطراف خود مىطند و سر انجام در وسط پيلهاى كه خود بافته است، از غصه مىميرد. الوافى، ج ۵، ص ۸۹۱ و ۸۹۲.
۴۲. «وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ». المائدة/ ۴۴.
۴۳. الوافى، ج ۲، ص ۳۱۵.
۴۴. دواى (درد) تو در وجود توست، ولى از آن خبر ندارى و درد و گرفتارى تو نيز ناشى از خود توست، هر چند درك نمىكنى. گمان مىكنى جسم كوچكى هستى، (ولى چنين نيست؛ زيرا) جهان بزرگى در تو وجود دارد. و تو كتاب روشنى مىباشى كه با حروف و خطّهاى آن، حقايق غيرِ آشكار نمايان مىگردد. الوافى، ج ۲، ص ۳۱۹. نمونههاى ديگر از آوردن اشعار در شرح روايات را در الوافى، ج ۲، ص ۲۴۷؛ ج ۵، ص ۱۰۲۲ بنگريد.
۴۵. «كَانَّ الْمُرادَ بِاْلحَديثِ وَ اللّهُ ثُمَّ قائِلُهُ اعْلَم.» وافى، ج ۱، ص ۱۷۰. «هَذا ما خَطَر بِالْبالِ فى مَعْنىَ الحَديثِ وَاللّهُاعْلَمُ ثُمَّ قائِلُهُ.» الوافى، ج ۵، ص ۴۹۶.
۴۶. فيض اين معنا را از «احياء العلوم» غزالى نقل كرده است.
۴۷. فيض اين احتمال را از ابن دريد نقل كرده است.
۴۸. الوافى، ج ۴، ص ۳۶۶ و ۳۶۷.
۴۹. همان، ج ۱، ص ۹۴ و ۱۰۵.
۵۰. همان، ص ۱۰۵.
۵۱. الوافى، ج ۱، ص ۲۲۵.
۵۲. آنكه براى خدا فروتن باشد، خداوند او را (در نظر مردم) بزرگ خواهد كرد.
۵۳. فيض احتمال اوّل را به ملاصدرا نسبت مىدهد.
۵۴. احتمال دوّم و سوّم از خود فيض است. البته احتمال چهارمى نيز در حاشيه آورده است. الوافى، ج ۱، ص ۹۷.
۵۵. براى نمونه، ر. ك. به: الوافى، ج ۱، ص ۹۴ و ۹۷ و ۱۷۰.
۵۶. دراية الحديث، ص ۲۶- ۳۰.
۵۷. الوافى، ج ۱، ص ۴- ۷.
۵۸. مرحوم شهيد ثانى به همين علت وجود روايتى را در كتاب الارث انكار مىكند، با آنكه وارد شده است. (البحر الزخار، ج ۱، ص ۹.)
۵۹. مرسل به حديثى گفته مىشود كه بيش از يك نفر از سلسله سند حذف گرديده باشد و يا نام آخرين راوى (صحابى معصوم) در سند آن ذكر نشود. (دراية الحديث، ص ۸۰.)
۶۰. مرحوم فيض خود در اين باره مىگويد: كل جزء كتاب على حدة. (الوافى، ج ۱، ص ۴۲.)
۶۱. الذريعه، ج ۲۵، ص ۱۳.
۶۲. فهرستهاى خود نوشت فيض كاشانى، ص ۷۴ و ۱۱۲.
۶۳. فيض در اشعارى كه درباره تاريخ «وافى» سروده است مىگويد:
وفيت بوافيكم اخوتى
و اوفيت مارمت ايراده
و فى تسع الفته ثم شهر
لما ابطأ الدهر اسعاده
و وافى الحرم ختمه كابتداه
عطاء حبى اللّه ارفاده
فذو قعدة صرت ذا قعدة
لبدو له كان ميعاده
و ذو حجة صار ذا حجة
لختم وفى اللّه امداده
«جمعت الاحاديث» (۱۰۶۸ ه) تاريخه
اذا انت احسنت تعداده
(وافى، طبع كتابخانه آيت اللّه مرعشى، ج ۳، خاتمه، ص ۱۵۳.)
۶۴. الوافى، ج ۱، ص ۷.
۶۵. همان، ص ۳۹ و ۴۰.
۶۶. همان، ص ۱۲.
۶۷. النحل/ ۴۳.
۶۸. مراد فيض از اصول مخترعه، علم اصول است كه همواره بر آن مىتازد.
۶۹. متأخرين روايات را به چهار دسته تقسيم نمودهاند:
الف: صحيح: روايتى كه سند آن متصل و تمام افراد سندامامى ممدوح و توثيق شده باشد.
ب: حسن: روايتى كه تمام افراد سند امامى ممدوح هستند، لكن همه يا برخى توثيق ندارند.
ج: موثق: روايتى كه در سلسله سند آن برخى از افراد غير امامى وجود دارند، گرچه همه توثيق شدهاند.
د: ضعيف: روايتى كه يكى از اقسام فوق نباشد. دراية الحديث، ص ۳۸- ۴۵.
۷۰. كشى در مورد اصحاب اجماع سه كلام آورده است كه يكى ار آنها چنين است: «اجمعت العصابة على تصحيحما يصح عن هؤلاء و تصديقهم لما يقولون و اقروا لهم بالفقه ...» (ر. ك. به: اختيار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۶۷۳، ش ۷۰۵، ط مؤسسة آل البيت، قم، ۱۴۰۴ ق و كليات فى علم الرجال، ص ۱۶۵ و ۱۶۲.)
۷۱. الوافى، ج ۱، ص ۴۰ و ۴۱.
۷۲. فهرستهاى خود نوشت فيض، ص ۲۸۵- ۲۹۶.
۷۳. فيوضات الفيض، ص ۶۴- ۶۶.
۷۴. همان، ص ۶۶ و ۶۷.
۷۵. همان.
۷۶. همان، ص ۶۷.
۷۷. فهرست نسخههاى خطى كتابخانه فيضيه، ج ۱، ص ۲۹۳.
۷۸. طبقات اعلام الشيعه، ج ۶، ص ۴۲۴.
۷۹. همان، ص ۷۹۲؛ الذريعه، ج ۱، ص ۲۲۸.
۸۰. طبقات اعلام الشيعه، ج ۶، ص ۸۰۴
۸۱. فهرست نسخههاى خطّى كتابخانه آيت اللّه مرعشى، ج ۱۰، ص ۲۶۱ و ۱۶۲.
۸۲. فهرست كتب اهدايى آقاى مشكوة به دانشگاه تهران، ش ۶۶۴.
۸۳. فهرست كتب خطى كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى، ج ۱۴، ص ۶۰۸ و ۶۱۰ و ۶۱۵ و ۶۱۹ و ۶۲۱؛ فهرست نسخههاى خطّى كتابخانه ملى، ج ۸، ص ۴۱
۸۴. فهرست كتب خطّى آستان قدس، ص ۶۱۳. آقاى براتعلى غلامى مقدم در اين جلد از فهرست آستان قدس از ص ۶۰۵ تا ۶۲۲. نسخههاى با ارزشى را معرفى كرده است كه غالباً مربوط به عصر حيات مؤلف است.
۸۵. فهرستهاى خود نوشت فيض، ص ۲۹۸ و ۲۹۹.
۸۶. فهرست نسخههاى خطى كتابخانه فيضيه، ص ۱۶۴.
۸۷. الذريعه، ج ۴، ص ۳۷۴ و ج ۱۳، ص ۳۶۶ و ج ۱۴، ص ۱۶۵.
۸۸. فهرست نسخههاى خطى كتابخانه آيت اللّه مرعشى، ج ۱۹، ص ۳۷۳.
۸۹. الذريعه، ج ۴، ص ۳۷۴. مرحوم سيد محسن امين در البحر الزخار، ج ۱، ص ۱۵ تصريح مىكند كه نسخه اصل آن را ديده است.
۹۰. الذريعه، ج ۴، ص ۳۷۴ و ج ۱۳، ص ۳۶۶ و ج ۱۴، ص ۱۶۵.
۹۱. مقدّمه فيضى بر ديوان فيض، ص ۷۰.
۹۲. همان، ص ۹۹.
۹۳. الذريعه، ج ۶، ص ۲۳۰.
۹۴. همان.
۹۵. فهرست نسخههاى خطى كتابخانه سپهسالار، ج ۱، ص ۲۴۸- ۲۴۷.
۹۶. فهرستهاى خود نوشت فيض، ص ۲۹۶؛ الذريعه، ج ۶، ص ۲۲۹.
۹۷. الذريعه، ج ۶، ص ۲۲۹.
۹۸. همان.
۹۹. همان، ج ۶، ص ۲۲۹ و ج ۱۴، ص ۱۶۵.
۱۰۰. همان، ج ۶، ص ۲۲۹.
۱۰۱. اين سه حاشيه به كوشش مرحوم علامه شعرانى در سال ۱۳۷۵ ه. ق. به همراه «وافى» طبع اسلاميه به چاپ رسيده است.
۱۰۲. فيوضات الفيض، ص ۲۲.
۱۰۳. هدية ذوى الفضل، ص ۳۶.
۱۰۴. الذريعه، ج ۶، ص ۲۳۰؛ ريحانة الادب، ج ۵، ص ۲۳۷.
۱۰۵. فهرست نسخههاى خطى كتابخانه آيت اللّه مرعشى، ج ۹، ص ۱۴۹.
۱۰۶. نامبرده نوه برادر فيض است. محمّد هادى بن شاه مرتضى الثانى بن محمّد مؤمن برادر فيض است.
۱۰۷. الذريعه، ج ۲۱، ص ۶؛ طبقات اعلام الشيعه، ج ۶، ص ۸۰۴؛ فيوضات الفيض، ص ۲۲.
۱۰۸. فهرست نسخههاى خطى كتابخانه آيت اللّه مرعشى، ج ۲۵، ص ۱۲۵.
۱۰۹. فهرست نسخههاى خطى آستان قدس، ج ۵، ص ۱۶۵.
۱۱۰. هدية ذوى الفضل، ص ۷۸؛ فيوضات الفيض، ص ۲۲.
۱۱۱. هدية ذوى الفضل، ص ۳۳ و ۷۸؛ فيوضات الفيض، ص ۲۲.
۱۱۲. فهرستهاى خودنوشت فيض، ص ۲۹۸.
۱۱۳. الذريعه، ج ۳، ص ۱۸۴.
۱۱۴. همان، ج ۱۶، ص ۳۹۹.
۱۱۵. الذريعه، ج ۱۰، ص ۲۳۴.
۱۱۶. طبقات اعلام الشيعه، ج ۶، ص ۷۲.
۱۱۷. هدية ذوى الفضل، ص ۲۷.
۱۱۸. الوافى، ج ۱، ص ۳۹.
۱۱۹. اصرار مرحوم فيض بر اختصار سند گاهى چنان سند را پيچيده كرده كه برخى از تعليقه نويسان مجبور شدهاند توضيحهايى براى رفع ابهام از سند بياورند. براى نمونه به ج ۱، ص ۱۸۹ و تعليقه مرحوم شعرانى «ره» در اين صفحه مراجعه شود.
۱۲۰. ر. ك. به: البحر الزخار، ج ۱، ص ۱۰.
۱۲۱. مرحوم فيض در اين زمينه فرموده است: «ان عامة القرآن نزلت فيهم (اهل البيت) و فى التمسك بهم.» (الوافى، ج ۱، ص ۲۶۲.)
۱۲۲. الوافى، ج ۱، ص ۲۶۲.
۱۲۳. التوبة/ ۱۶.
۱۲۴. الكافى، ج ۱، ص ۵۹؛ الوافى، ج ۱، ص ۲۶۱.
۱۲۵. الوافى، ج ۱۰، ص ۲۶۳ و ۲۶۴.
۱۲۶. الوافى، ج ۸، ص ۶۳۹.