صورت برزخی یا همان صورت ملکوتی، صورت باطن انسان و سائر موجودات است که در عالم برزخ به آن شکل تجلی پیدا میکنند. در حقیقت هر چیزی در این عالم از اعمال و اخلاق انسان گرفته تا حیوانات و گیاهان هر یک علاوه بر شکل ظاهری خود دارای باطنی هستند که صورت برزخی آن ها را شکل می دهد به عنوان مثال باطن انسان سخن چین به شکل بوزینه و باطن انسانی که حرام خور است به شکل خوک میباشد و یا صورت برزخی ظلم، تاریکی و صورت برزخی غضب، آتش است. بر این اساس اولیاء الهی که چشم برزخی آنها باز شده و باطن موجودات را می بینند با ملاحظه و مشاهده هر فرد میتوانند اخلاقیّات و ملکات او را تشخیص دهند.
هنگامی که انسان از دنیا میرود، عالم و نشأه او عوض میشود این عالَم، عالمی است که در آن سعادت و شقاوت، حقّ و باطل، دروغ و راست، و خلوص و آلودگی در هم آمیخته است؛ امّا آن عالم، عالم صدق محض است، واقعیّت محضه است.
تدلیس و تلبیسی که احیاناً در این جهان میشود، در آنجا راه ندارد و حقیقت اشیاء آنطور که هست در آنجا ظهور پیدا میکند؛ کسی نمیتواند خود را به غیر از آنچه که هست معرّفی کند و جلوه دهد.
ذوات و ملکات و اخلاق و أعمالی که انسان در دنیا انجام داده است آنجا به صورت واقعی خود جلوه میکنند و ظاهر با باطن در آنجا اختلافی ندارد؛ تو گوئی همه ظاهر است و باطنی نیست یا باطن است و ظاهری ندارد؛ یعنی یک حقیقت واحده است.
راه سعادت و راه شقاوت برای کسی در این دنیا تا هنگام موت مشخّص نیست ولی به مجرّد مردن راه انسان یکسره میشود؛ یا بهشت و یا جهنّم، یا سعادت است و یا شقاوت.
بنابراین، موجوداتی که در آن عالم مشهود انسان میگردند، با صورتهای واقعیّه خود جلوه دارند.
اعمالی که انسان انجام داده، به صورتهای واقعی ملکوتی برزخی برای انسان جلوه میکنند و مجسّم میشوند؛ ملکاتی را که انسان در دنیا کسب کرده و اخلاقی را که واجد شده است، در آنجا به صورت واقعیّه ملکوتیّه مشهودند.
افراد انسان به صورتهای واقعیّه خود متصوّر میگردند و شکل میگیرند و به قالب صوری و مثالی خود در میآیند.
بر اساس آنچه در روایات آمده انسان اعمال خود را به صورت برزخی آن می بیند مثلا برای انسان صورتی مجسّم میگردد زیبا و با قدی رعنا و سخنی دلربا؛ انسان به او میگوید: تو کیستی که من تا به حال صورتی از تو زیباتر، با لباسی عالیتر و بوئی خوشتر نیافتهام؟ در پاسخ میگوید: من همان عمل تو هستم، عمل صالحی که در دنیا انجام دادی و با تو هستم تا روز بازپسین.
و یا صورتی مجسّم میگردد قبیح و زشت، زننده و مشمئز کننده و خسته کننده با تعفّن خاصّ خود؛ انسان به او میگوید: تو کیستی که من تا به حال صورتی مانند تو، بدین زنندگی و زشتی ندیدهام و بوئی را چون بوی تو عَفن نیافتهام؟ در پاسخ میگوید: من همان عمل تو هستم، عمل زشت و قبیحی که در دنیا انجام دادی و با تو هستم تا روز قیامت.
انسان در این دنیا میتواند بخوبی بفهمد که اعمالی که از او سر میزند دو وجهه دارد: اوّل، وجهه ظاهر که همان پیکره و جسد عمل است. دوّم، وجهه باطن که همان روح و جان عمل است.
جان عمل، همان اختیار و خلوص و نیّت پاک و تقرّب به خدای متعال، یا خدای ناکرده سُمعه و ریا و خودنمائی و تظاهر غلط و تعدّی است که انسان عمل را با آن نیّت انجام میدهد.
انسان ممکن است در این دنیا نماز بخواند، ولی گاه ممکن است برای خدا بخواند و گاه ممکن است برای خودنمائی، و به دو نیّت مختلف ممکن است انجام داده شود، پس روح نماز دو تا شد درحالیکه پیکره نماز که همان عمل ظاهری است واحد است.
از روح و باطن اعمال، غیر از عالم الغیب کسی خبر ندارد؛ ممکن است کسی نماز بخواند و رفیق پهلوی او هم نتواند بفهمد که آیا این نماز را خالصاً لِوَجه اللهِ الکریم انجام داده و یا به جهت انگیزه و داعیه دیگری بجای آورده است.
روزه میگیرد، زکات میدهد، پل میسازد، مسجد بنا میکند، نشر کتاب مینماید؛ اعمالی که ظاهرش بسیار چشمگیر است ولی از باطن آنها کسی خبر ندارد، زیرا ممکن است این اعمال را برای رضای خدا انجام داده باشد، و ممکن است برای حبّ جاه و شهرت بجا آورده باشد.
ظاهر عمل خوب است، ولی دو باطن متضادّ و متفاوت دارد.
اگر برای خدا انجام داده باشد، این عمل مقرِّب است و باطنش نیکو و دل انگیز است و آن باطن پسندیده، روح او را سبک میکند و نفس او را راحتی میبخشد و رفع حجابهای ظلمانی و نورانی از او میکند و رفته رفته او را به حریم امن و امان خدا میرساند.
و اگر برای غیر خدا انجام داده باشد باطن این عمل، متعفّن و خراب و فاسد است و به عوض اینکه او را به بهشت کشاند به جهنّم نزدیک میکند چون ریا است و ریا حرام است؛ ریا، بتپرستی و انسانپرستی و شرک است و این عمل روح او را افسرده و نفس او را خسته و سنگین میکند و از قدرت طیران او در فضای عالم قدس میکاهد و رفته رفته او را از حریم قرب دورتر نموده و بالنّتیجه به جهنّم که مظهر عالَم بُعد است میکشاند.
و به همان درجهای که انسان در دنیا از عمل زشت خسته و ملول میشود و از عمل پسندیده مبتهج میشود و لذّت میبرد، در عالم برزخ -که مخفیّات ظهور بیشتری یافته و سرائر بیشتر منکشف میگردد - بواطن اعمال هزاران مرتبه اثرش قویتر خواهد شد و انسان دست به گریبان با این آثار قویّه و شدیده خواهد شد. و بنابراین از ظاهر گناه و پیکره عمل که بگذریم، باطن و جان دروغ و زنا و غِشّ در معامله و غضب و شهوت بی مورد و بخل و حسد و کینهتوزی و عبودیّت در مقابل غیر حقّ، با حقائق و واقعیّات خود موجودیّت خود را إعلام میدارند؛ همچنان که اعمال صالحه از نماز و زکات و دستگیری از مستمندان و تواضع در برابر حقّ و عزّت و شرف و حیا و عصمت و عبودیّت معبود مطلق، با حقائق و واقعیّات خود موجودند.
و مثل آنکه عالم عوض میشود و پیکره دگرگون میگردد؛ و کأنّه آن ستونهائی که آن عالم را بر آن ستونها بنا کردهاند، غیر از ستونهای این عالم است؛ آن ستونها ستونهای عجیبی است، فضای آن عالم هم فضای دیگری است.
افرادی که در این دنیا زندگی میکنند همه به صورت انسانند ولی اخلاق آنان متفاوت است؛ آن اختلاف اخلاق و ملکات و تفاوت غرائز، موجب اختلاف شکلها و صورتها گردیده است؛ و این مسأله از دقیقترین مسائل علوم الهیّه و کیفیّت نزول وحدت در عالم کثرت است.
بطوری که اگر فرض کنیم علوم مادّیّه به سرحدّی ترقّی یابد که بتواند روابط مادّه با معنی را کشف کند، در این صورت از أشکال مختلفه انبیاء و ائمّه و اولیاء خدا پی به حقیقت مقام باطن آنها خواهد برد، و از اشکال و سیمای متفاوت هر فردی از افراد پی به غرائز و ملکات و اخلاقیّات او خواهد برد؛ همچنان که برای انبیاء و ائمّه و اولیای خدا این معنی ثابت است که با ملاحظه و مشاهده هر فرد یکباره اخلاقیّات و ملکات او را در مییابند؛ و حقّاً میتوان گفت که این معجزه قرآن کریم است آنجا که میفرماید:
وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ.[۱]
«و بگو ای پیغمبر! که شما هر چه عمل کنید به زودی خدا و رسول خدا و مؤمنان عمل شما را خواهند دید.»
اختلاف شکل و صور حیوانات نیز مبنی بر اختلاف غرائز و ملکات و صفات آنهاست؛ یک حیوان به صورت گربه است، یکی به شکل سگ، یکی به شکل روباه، یکی به شکل گرگ، یکی به شکل شیر، یکی به شکل فیل و هکذا سائر اصناف حیوان از درندگان و خزندگان و حشرات و مرغان هوا و ماهیهای دریا و حتّی مگس و پشه و أمثالها این اختلاف در اثر اختلاف کمّیّت و کیفیّت غرائز و صفات آنهاست.
اختلاف کیفیّت سازمان روحی و ملکوتی آنها، موجب اختلاف کیفیّت صور و اشکال و کمّ و کیف بدن مادّی و جسم طبیعی آنها شده است و بدن طبیعی هر حیوان- که یک نوع اتّحاد با نفس آن حیوان دارد- متشکّل به شکل نازلِ نفس آن حیوان شده است، بطوری که اگر با نردبان معرفت از بدن یک حیوان بالا رویم به نفس ملکوتی او خواهیم رسید و آن نفس را کما هی حقّها ملاحظه و مشاهده خواهیم نمود؛ و نیز اگر نفس ملکوتی حیوانی را که ابداً شکل ظاهری و بدن جسمانی و طبیعی او را ندیدهایم به ما ارائه دهند، میتوانیم در صورت وجدان نیروی معرفت، شکل ظاهری آن حیوان را کما هو حقّه ترسیم نموده و توصیف کنیم. و شاید أشعار قصیده معروف فیلسوف و عارف بزرگوار، مرحوم میر فندرسک إفاده معنای عامّی را دهد که شامل این مسأله مبحوث عنها نیز گردد، آنجا که میفرماید:
چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر بر نردبان معرفت
بر رود بالا، همان با اصل خود یکتاستی
این سخن را در نیابد هیچ وهم ظاهری
گر أبو نصرستی و گر بو علی سیناستی
جان اگر نه عارض استی زیر این چرخ کبود
این بدنها نیز دائم زنده و بر پاستی
هر چه عارض باشد او را، جوهری باید نخست
عقل بر این دعوی ما شاهد گویاستی
هر که فانی شد به او، یابد حیاتی جاودان
ور به خود افتاد کارش بی شکّ از مو تاستی
این گهر در رمز دانایان پیشین سفته اند
پی برد بر رمزها هر کس که او داناستی
زین سخن بگذر که این مهجور اهل عالم است
راستی پیدا کن و این راه رو، گر راستی
هر چه بیرونست از ذاتت، نیاید سودمند
خویش را کن ساز اگر امروز اگر فرداستی
نفس را چون بندها بگسیخت، یابد نام عقل
چون به بیبندی رسد بند دگر برجاستی
گفت دانا، نفس ما را بعدِ ما حشر است
و نشر هر عمل کامروز کرد، او را جزا فرداستی
گفت دانا، نفس ما را بعد ما باشد وجود
در جزا و در عمل آزاد و بیهمتاستی
گفت دانا، نفس را آغاز و انجامی بود
گفت دانا، نفس بی انجام و بی مَبداستی
نفس را این آرزو در بند دارد در جهان
تا به بند آرزوئی بند اندر پاستی
خواهشی اندر جهان هر خواهشی را در پی است
خواهشی باید که بعد از وی نباشد خواستی[۲]
گربهای را که ملاحظه میکنید با این شکل و قیافه، به علّت آنست که دارای یک صورت ملکوتی خاصّی است که اگر آن صورت ملکوتی را بخواهیم به لباس مادّی ملبّس کنیم غیر از این شکل و قیافه گربه نخواهد شد.
صورت ملکوتی سگ، درندگی و غضب و وفا و نیز احترام به غنیّ گذاردن و فقیر را دندان گرفتن است و لذا لباس مادّی و جسمی طبیعی او بدین شکل است.
خرس را چون از آن عالم نزول دادهاند طبعاً دارای چنین شکل و صورتی شده است.
گوسفند را ببینید، در چشم این حیوان نگاه کنید، یک دنیا حکایت از سلامت نفس او میکند؛ و لذا خوردن گوشتش در اسلام
جائز است.
خوک که حیوانی است شهوت ران و بی عفّت و بی عصمت، صورت روحانیش چنین است، و بنابراین چون بواسطه خوردن گوشت او، از آن ملکات و اخلاق به شخص خورنده و آکل انتقال مییابد لذا در شریعت اسلام استفاده از گوشت آن حرام است.
بر اساس همین معیار و مناط، نمیتوان محرّمات در اسلام را فقط منوط به اشیائی دانست که ضرر جسمی داشته باشند بلکه بالاتر از ضرر جسمانی ضرر روحی است و انتقال خواصّ معنوی مأکول است که به آکل متوجّه میگردد.
اسب روحاً با صفا و باوفا و ذاتاً نجیب است و بدین شکل متشکّل شده، در چشمانش بنگرید یک دنیائی از معنی و آرامش و صبر و تحمّل مییابید.
سوسمار و بزمجّه را نیز شاید در بیابانها دیده باشید، از چشمانش حِقد و حسد و کینه نمودار است و آن سرسختی که در او ملاحظه میشود کاملًا از دیدگانش مشهود است.
امّا انسان طُرفه معجونی است که از تمام این غرائز و صفات در او به ودیعت نهاده شده است؛ اگر به دنبال عقل رود و تمام غرائز و ملکات خود را مقهور و مغمور این ملکه قدسیّه سازد، به صورت حقیقی انسان در عالم برزخ متصوِّر میگردد.
و امّا اگر عقل را مقهور و منکوب نمود و طبق تمایلات نفسانیّه دنبال غضب و شهوت و قوای واهمه رفت، به صورت همان حیوانی محشور میگردد که آن صفت فصل ممیّز آن حیوان بوده است؛ چون انسانیّت انسان به عقل و قوّه ناطقه است و فصل ممیّز انسان همان ملکه الهیّه عاقله است و اگر انسان خود را بدین مقام نرسانید، خود را به مقام واقعی خود که انسانیّت است نرسانیده و خواهی نخواهی در صفّ و رتبه پائینتر از انسان- که شیاطین یا حیواناتند- در خواهد آمد و در عالم برزخ به صورت برزخیِ آن شیطان یا آن حیوان، موجودیّت خود را احراز میکند.
محمّد بن حسن صفّار در کتاب «بصائر الدَّرجات» روایت کرده است از محمّد بن حسین از عبد الله بن جَبَله از علیّ بن أبی حمزه از أبو بصیر که گفت: در خدمت حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام به حجّ مشرّف شدیم و در هنگامی که در حال طواف بودیم عرض کردم: فدایت شوم ای فرزند رسول الله! یَغْفِرُ اللهُ لِهَذَا الْخَلْقِ؟ «آیا خداوند تمام این خلق را میآمرزد؟»
حضرت فرمود: ای أبو بصیر اکثر افرادی را که میبینی از میمونها و خوکها هستند!
أبو بصیر میگوید: به محضرش عرض کردم: به من نیز نشان بده.
أبو بصیر میگوید: حضرت به کلماتی تکلّم نمود و پس از آن دست خود را بر روی چشمان من کشید، من دیدم آنها را که به صورت خوک و میمون بودند، و این امر موجب دهشت من شد و لذا آن حضرت دوباره دست بر چشم من کشید و من آنها را به همان صورتهای اوّلیّه مشاهده کردم. و سپس فرمود:
یَا أَبَا مُحَمَّدٍ! أَنْتُمْ فِی الْجَنَّةِ تُحْبَرُونَ وَ بَیْنَ أَطْبَاقِ النَّارِ تُطْلَبُونَ فَلَا تُوجَدُونَ، وَ اللهِ لَا یَجْتَمِعُ فِی النَّارِ مِنْکُمْ ثَلَاثَةٌ لَا وَ اللهِ وَ لَا اثْنَانِ لَا وَ اللهِ وَ لَا وَاحِدٌ[۳].
«ای أبا محمّد! شما در میان بهشت خوشحال و مسرور خواهید بود و در بین طبقههای آتش شما را میجویند و یافت نخواهید شد؛ سوگند به خدا که سه نفر از شما در آتش با هم نخواهید بود، و سوگند به خدا دو نفر از شما هم نخواهید بود، و سوگند به خدا یک نفر هم نخواهد بود.»[۴]
یکی از دوستان روشن ضمیر ما نقل کرد که: شخصی از اهل تفکّر و مراقبه در گوشهای از صحن حضرت رضا علیه السّلام نشسته و در دریائی از تفکّر فرو رفته بود، یکمرتبه حالی به او دست داد و صورت ملکوتی افرادی را که در صحن مطهّر بودند مشاهده کرد؛ دید خیلی عجیب و غریب است.
صورتهای مختلف زننده و ناراحت کننده از اقسام صور حیوانات، و بعضی از آنها صورتهائی بود که از صورت چند حیوان حکایت میکرد. درست مردم را تماشا کرد؛ در بین این جمعیّت کسی نیست که صورتش سیمای انسان باشد، مگر یک نفر سلمانی که در گوشه صحن کیف خود را باز کرده و مشغول اصلاح و تراشیدن سر کسی است؛ دید فقط او به شکل و صورت انسان است.
از بین جمعیّت با عجله خود را به او که نزدیک در صحن بود رسانید و سلام کرد و گفت: آقا میدانید چه خبر است؟
سلمانی خندید و گفت: آقا تعجّب مکن، آئینه را بگیر و خودت را نگاه کن!
خودش را در آئینه نگاه کرد؛ دید صورت خود او هم به شکل حیوانی است؛ عصبانی شده آئینه را بر زمین زد.
سلمانی گفت: آقا برو خودت را اصلاح کن، آئینه که گناهی ندارد.
روایت کرده است با سلسله سند صحیح، فخر شیعه در علم تفسیر و حدیث «علیّ بن إبراهیم قمّی» در تفسیر شریف خود در اوّل سوره إسرآء- که در مقام بیان کیفیّت معراج است- از پدرش إبراهیم[۵]
بن هاشم از محمّد بن أبی عُمَیر از هِشام بن سالم از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روایت مفصّلی را که قریب ده صفحه است و حاوی مطالب عالی و آموزنده، و ما به مناسبت بحث خود چند فقره از آن را در اینجا ترجمه میکنیم:
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که من در شب معراج در حال معراج به جماعتی برخورد کردم که در جلوی آنها سفرههائی از گوشتهای پاکیزه و طیّب و سفرههائی از گوشتهای خبیث بود و آنها گوشتهای طیّب را رها کرده و از گوشتهای خبیث میخوردند.
از جبرئیل سؤال کردم: اینها چه کسانی هستند؟
جبرائیل گفت: جماعتی از امّت تو هستند که غذای حلال را رها نموده و از غذای حرام میخورند.
رسول خدا فرمود: از آنجا عبور کردم به جماعتی برخورد کردم که لبهای کلفتی مانند لبهای شتر داشتند و گوشتهای بدنهای آنها را قیچی کرده و در دهانهایشان قرار میدادند.
من گفتم: اینان چه دستهای هستند، ای جبرئیل؟
جبرائیل گفت: افرادی که پیوسته در صدد عیبجوئی از مردم برآمده و با زبان و اشاره به عیب ظاهر و باطن مردم میپردازند. رسول خدا فرمود: و از آنجا مرور کردم به گروهی که صورتهای آنان و سرهای آنان با سنگ کوبیده میشد.
گفتم: ای جبرئیل! این گروه چه کسانند؟ گفت: افرادی که نماز عشاء را ترک میکنند.
سپس گذشتیم از آنجا تا رسیدیم به جماعتی که آتش در دهانهای آنها فرو میرفت و از دُبُرهای آنان خارج میشد؛ پس گفتم: ای جبرئیل: اینان کیانند؟
گفت: اینان افرادی هستند که اموال یتیمان را از روی ظلم و ستم میخورند، اینان در حقیقت در شکمهای خود آتش میخورند و بزودی به آتش سَعیر، آتش گرفته و در آن سوخته خواهند شد.
از آنجا عبور کرده رسیدیم به اقوامی که از بزرگی شکم هر چه میخواستند از زمین برخیزند نمیتوانستند.
گفتم: ای جبرئیل! اینان چه دستهای هستند؟
جبرئیل گفت: اینها کسانی هستند که ربا میخورند و نمیتوانند از جای خود برخیزند مگر مانند برخاستن کسی که شیطان زده شده و عقل خود را بکلّی از دست داده است؛ و اینها در راه و روش آل فرعونند و هر صبحگاه و شبانگاه بر آتش عرضه میشوند، و پیوسته درخواست میکنند که ای پروردگار ما! ساعت قیامت چه موقع میرسد و دیگر نمیدانند که آن ساعت تلختر و دهشتناکتر است.
و از آن محلّ عبور کردیم به زنانی که به پستانهای خود آویخته شده بودند.
پرسیدم: ای جبرئیل! اینان چه گروهی از زنانند؟
جبرئیل گفت: اینان زنانی هستند که اموالی را که از شوهرهایشان باقی مانده و متعلّق به فرزندان آن شوهران است به
فرزندان غیر آن شوهرها میدهند، و در حقیقت ارثیّه یتیمهای آنها را صرف غیر آنها مینمایند. [۶]
آیاتی که در قرآن کریم به روشنی دلالت بر تجسّم أعمال به صورتهای ملکوتیّه خود دارد، یکی این آیه مبارکه است:
إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً[۷].
«آن کسانی که اموال یتیمان را از روی ظلم و ستم میخورند حقیقةً در شکمهای خود آتش میخورند، و بزودی در سعیر و آتش جهنّم خواهند سوخت.»
در این آیه مبارکه خوردن مال یتیم را از روی ستم، خوردن آتش تعبیر نموده است و بطور حصر میفرماید: فقط و فقط آتش میخورند و شکمهای خود را از آتش انباشته میکنند.
و دیگر آیه:
وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ* یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ. [۸]
«آن کسانی که طلا و نقره را اندوخته و ذخیره مینمایند و در راه خدا انفاق نمیکنند، ای پیغمبر آنان را از عذاب سخت و دردناک خدا بترسان. روزی خواهد رسید که آن طلاها و نقرهها را در آتش دوزخ گرم کنند و با آنها پیشانیها و پهلوها و پشتهای آنان را داغ کنند، و ملائکه به آنها گویند که این طلاها و نقرههای آتشین را بچشید اینها همان چیزهائی است که شما برای خود ذخیره نمودهاید.»
و چنانکه ملاحظه میشود در این آیه مبارکه طلا و نقره داغ شده و داغ کننده را عین ذخائر و گنجهائی شمرده است که در دنیا ذخیره میکردهاند.
و روایاتی که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و أئمّه علیهم السّلام راجع به ظهور و بروز حقیقت اعمال چه در عالم برزخ و چه در عالم قیامت رسیده است، بسیار است و ما برای نمونه به ذکر چند روایت کوتاه- علاوه بر آنچه ذکر شد- اکتفا میکنیم:
غزالی در «إحیآء العلوم» از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده است:
إیَّاکُمْ وَ الظُّلْمَ فَإنَّ الظُّلْمَ ظُلُمَاتُ یَوْمِ الْقِیَمَةِ- الحدیث. [۹]
«از ظلم اجتناب کنید زیرا که ستم، تاریکیهای روز قیامت است.»
الْجَنَّةُ قِیعَانٌ وَ إنَّ غِرَاسَهَا لَا إلَهَ إلَّا اللهُ.[۱۰]
«بهشت زمینهائی است و نهالهائی که در آن نهاده میشود لا إله إلّا الله است.»
و نیز غزالی روایت میکند از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم:
الْغَضَبُ قِطْعَةٌ مِنَ النَّار[۱۱].
«غضب پارهای از آتش است.»
و نیز روایت میکند از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم:
مَنْ شَرِبَ فِی ءَانِیَةٍ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ فَکَأَنَّمَا یُجَرْجِرُ فِی بَطْنِهِ نَارُ جَهَنَّمَ؛ [۱۱] و ظاهر عبارت، روایت است.
«هر کس در ظروف طلا و نقره چیزی بیاشامد مانند آنست که در شکم او آتش جهنّم به غلیان و صدا درآید.»
و در تعلیقه گوید: این حدیث صدورش از امِّ سلمه از رسول الله متّفقٌ علیه است، و لیکن مصنّف تصریح به حدیث بودنش ننموده است. (کتاب «المُغْنی عن حَملِ الاسفارِ فی الاسفارِ فی تخریجِ ما فی الإحیآءِ من الاخبار» لِلحافِظ زَینِ الدّین عبدِ الرّحیمِ بن الحسینِ العراقی).
و نیز از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت میکند:
إذَا مَرَرْتُمْ بِرِیَاضِ الْجَنَّةِ فَارْتَعُوا! قِیلَ وَ مَا رِیَاضُ الْجَنَّةِ! قَالَ: مَجَالِسُ الذِّکْرِ. [۱۳]
«زمانی که مرور کردید به باغهای بهشت، در آن بگردید و استفاده کنید از میوههای آن! عرض کردند: مراد از باغهای بهشت چیست؟ فرمود: مجالس ذکر خداوند عزّ و جلّ.»
و نیز از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده است که در وقتیکه عَبادة بن صامت را برای جمعآوری صدقات فرستادند به او گفتند:
اتَّقِ اللهَ یَا أَبَا الْوَلِیدِ، لَا تَجِئْ یَوْمَ الْقِیَمَةِ بِبَعِیرٍ تَحْمِلُهُ عَلَی رَقَبَتِکَ لَهُ رُغَآءٌ، أَوْ بَقَرَةٍ لَهَا خُوَارٌ، أَوْ شَاةٍ لَهَا تُؤَاجٌ!
فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَ هَکَذَا یَکُونُ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إلَّا مَنْ رَحِمَ اللهُ.
قَالَ: فَوَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَا أَعْمَلُ عَلَی شَیْءٍ أَبَدًا[۱۴].
«رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به عبادة بن صامت گفتند: ای أبو ولید از خدا بترس! در روز قیامت بر گردن خود شتری را حمل نکنی که پیوسته نعره کشد، یا گاوی را که صدای خود را بلند کند، یا گوسپندی را که فریاد برآورد!
عباده گفت: ای رسول خدا آیا چنین هم میشود؟
رسول خدا فرمود: آری سوگند به آن خدائی که جان من در دست قدرت اوست، مگر آن کسی که مورد رحمت خدا واقع شود.
عباده گفت: پس سوگند به آن کسی که تو را به حقّ مبعوث گردانیده است من دیگر ابداً اخذ صدقات نخواهم نمود.»
رسول خدا میخواهند به عبادة بفهمانند که اگر کسی در اخذ صدقات به مردم ظلم کند و بیشتر از مقدار معیّن بستاند یا از افرادی که صدقه بر آنان تعلّق نمیگیرد صدقه بستاند، این عمل او در روز بازپسین به صورت شتر یا گاو و گوسفند نعره زنندهای است که به دوش خود حمل مینماید. [۱۵]
و نیز از رسول الله روایت میکند که:
رِیْحُ الْوَلَدِ مِنْ رِیحِ الْجَنَّةِ. [۱۶]
«بوی فرزند متولّد شده، از بوی بهشت است».
و از همه این روایات روشنتر و واضحتر، روایتی است که علیّ بن إبراهیم قمّی در مقدّمه تفسیرش از پدرش از حمّاد از حضرت صادق علیه السّلام روایت میکند که قال النّبیّ صلّی الله علیه و آله و سلّم:
لَمَّا أُسْرِیَ بِی إلَی السَّمَاءِ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَیْتُ فِیهَا قِیعَاناً یَقَقًا، [۱۷] وَ رَأَیْتُ فِیهَا مَلَائِکَةً یَبْنُونَ، لِبْنَةٌ مِنْ ذَهَبٍ وَ لِبْنَةٌ مِنْ فِضَّةٍ وَ رُبَمَا أَمْسَکُوا فَقُلْتُ لَهُمْ: مَا لَکُمْ رُبَمَا بَنَیْتُمْ وَ رُبَمَا أَمْسَکْتُمْ؟
فَقَالُوا: حَتَّی تَجِیئَنَا النَّفَقَةُ.
قُلْتُ: وَ مَا نَفَقَتُکُمْ؟
قَالُوا: قَوْلُ الْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا سُبْحَانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إلَهَ إلَّا اللهُ وَ اللهُ أَکْبَرُ.
فَإذَا قَالَ، بَنَیْنَا؛ وَ إذَا أَمْسَکَ، أَمْسَکْنَا. [۱۸]
«رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: در آن هنگامی که مرا در آسمان معراج دادند من داخل بهشت شدم، دیدم در آنجا زمینهای بسیاری را که سفید و روشن افتاده و هیچ در آنها نیست، و لیکن فرشتگانی را دیدم که بناء میسازند، یک خشت از طلا و یک خشت از نقره، و چه بسا دست از ساختن بر میدارند.
من به آن فرشتگان گفتم: به چه علّت شما گاهی مشغول ساختن میشوید و گاهی دست بر میدارید؟
فرشتگان گفتند: وقتیکه نفقه ما برسد ما میسازیم و وقتیکه نفقهای نمیرسد دست بر میداریم و صبر میکنیم تا آنکه نفقه برسد.
رسول خدا به آن فرشتگان گفتند: نفقه شما چیست؟
گفتند: نفقه ما گفتار مؤمن است در دنیا، که بگوید: سُبْحَانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إلَهَ إلَّا اللهُ وَ اللهُ أَکْبَرُ.
پس چون مؤمن بگوید، ما بنا میکنیم؛ و زمانی که از گفتن دست بردارد ما نیز باز میایستیم.»
و در تفسیر آیه: یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً[۱۹].
از بَراءِ بن عازب روایتی است که میگوید:
مُعاذ بن جبل در خانه أبو أیّوب انصاری نزدیک رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نشسته بود. معاذ از رسول خدا درباره آیه: یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً و آیات بعد از آن سؤال کرد.
حضرت در پاسخ گفتند: ای معاذ از امر عظیمی پرسش کردی! آنگاه رسول خدا بگریست و فرمود: ده صنف از امّت من متفرّق محشور میشوند بطوری که خداوند آنها را از مسلمانان متمایز، و صورتهای آنها را متبدّل میگرداند. گروهی از آنان به صورت بوزینه و گروهی به صورت خوک محشور میشوند، و بعضی صورتهایشان به طرف پائین و پاهایشان به طرف بالا، بعکس قرار دارند و بدین کیفیّت در محشر کشیده میشوند.
و بعضی نابینا هستند و در حال کوری به این طرف و آن طرف متحیّرانه میدوند، و بعضی کرانند و لالانند و ابداً تعقّل و ادراک ندارند، و برخی زبانهای خود را درحالیکه به روی سینههایشان افتاده است میجوند و چرک و خون از دهانهای آنها جاری است بطوری که اهل محشر از این منظره نفرت کنند، و برخی دستها و پاهایشان بریده است، و برخی از آنان به شاخههائی از آتش به دارگلو آویز شدهاند، و گروهی بوی گندشان از بوی جیفه و مردار بیشتر است، و گروهی به لباسهائی از زِفْت و قیر که به بدنشان چسبیده است ملبّسند.
امّا آنان که به صورت بوزینه هستند، آنان سخنچینان از مردمانند. و آنان که به صورت خوک هستند، آنان اهل خوردن مال حرامند. و آن کسانی که واژگونه به روی زمین کشیده میشوند، آنان رباخوارانند. و آنان که نابینا هستند، افرادی هستند که در وقت حکم مراعات عدالت را ننموده و در بین مردم جور و ستم روا میدارند. و آنان که لالان و کرانند، آنانند که به کردار خود، خودپسندانه مینگرند. و آنان که زبانهای خود را میجوند، علما و خطبائی هستند که گفتار آنها با کردارشان مطابقت ندارد. و آنان که دستها و پاهایشان بریده است افرادی هستند که همسایگان خود را آزار میدهند. و آنان که به دارهای آتشین آویختهاند جاسوسان و نمّامانی هستند که در نزد سلطان سعایت میکنند. و آنان که بوی گندشان از جیفه و مردار بیشتر است افرادی هستند که از لذّات و شهوات پیروی نموده و از اموال خود حقّ خدا را نمیدهند. و آنان که از لباسهای قِطْران و قیرِ چسبیده به بدن در بر دارند، آنان اهل کبر و خودپسندی و تفاخر هستند. [۲۰]
در این روایت شریفه خصوصیّات صور ملکوتی اهل کبائر بیان شده است بالاخصّ آنان که به صورتهای میمون و خوک در محشر حضور پیدا میکنند.
غیبت مؤمن را کردن گوشت مرده او را خوردن است:
وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ.[۲۱]
«و نبایستی کسی از شما غیبت دیگری را بنماید، آیا دوست دارد یکی از شما که گوشت مرده برادر خود را بخورد؟ پس این عمل برای شما ناپسند است.»
۱. صدر آيه ۱۰۵، از سوره ۹: التّوبة
۲. «تحفه المراد» شرح قصیده میر فندرسکی، ص ۲۱
۳. «بصائر الدّرجات» طبع سنگی، ص ۷۵؛ و «بحار الانوار» طبع کمپانی، حالات حضرت صادق علیه السّلام، جلد یازدهم، ص ۱۲۶؛ و از طبع حروفی ج ۴۷، ص ۷۹ از «بصائر الدّرجات»
۴. و نظیر همین واقعه را از أبو بصیر و حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام در «مناقب» ابن شهرآشوب، طبع سنگی، جلد دوّم، ص ۲۷۶ آورده است: قالَ أبو بَصیرٍ لِلْباقِرِ عَلَیْهِ السَّلامُ: ما أکْثَرَ الْحَجیجَ وَ أعْظَمَ الضَّجیجَ! فَقالَ: بَلْ ما أکْثَرَ الضَّجیجَ وَ أقَلَّ الْحَجیجَ! أ تُحِبُّ أنْ تَعْلَمَ صِدْقَ ما أقولهُ وَ تَراهُ عَیانًا؟ فَمَسَحَ عَلَی عَیْنَیْهِ وَ دَعا بِدَعَواتٍ فَعادَ بَصیرًا. فَقالَ: انْظُرْ یا أبا بَصیرٍ إلَی الْحَجیجِ. قالَ: فَنَظَرْتُ فَإذا أکْثَرُ النّاسِ قِرَدَةٌ وَ خَنازیرُ، وَ الْمُؤْمِنُ بَیْنَهُمْ کَالْکَوْکَبِ اللامِعِ فی الظَّلْماءِ، فَقالَ أبو بَصیرٍ: صَدَقْتَ یا مَوْلایَ، ما أقَلَّ الْحَجیجَ وَ أکْثَرَ الضَّجیجَ! ثُمَّ دَعا بِدَعَواتٍ فَعادَ ضَریرًا.
فَقالَ أبو بَصیرٍ فی ذَلِکَ. فَقالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: ما بَخِلْنا عَلَیْکَ یا أبا بَصیرٍ، وَ إنْ کانَ اللهُ تَعالَی ما ظَلَمَکَ وَ إنَّما خارَ لَکَ، وَ خَشینا فِتْنَةَ النّاسِ بِنا وَ أن یَجْهَلوا فَضْلَ اللهِ عَلَیْنا، وَ یَجْعَلونا أرْباباً مِنْ دونِ اللهِ وَ نَحْنُ لَهُ عَبیدٌ لا نَسْتَکْبِرُ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا نَسْأَمُ- مِنْ طاعَتِهِ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمونَ. و این روایت را مجلسی در «بحار» ج ۴۶، ص ۲۶۱ از طبع حروفی از «مناقب» نقل کرده است.
«أبو بصیر به حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام عرض کرد: چقدر حاجی زیاد است و چقدر ناله و فریاد بسیار است! حضرت فرمود: بلکه چقدر ناله و فریاد بسیار است و چقدر حاجی کم است! آیا دوست داری که راستی گفتار مرا دریابی و آنچه را که گفتم با دیدگان خود ببینی؟
حضرت دست به چشمان او مالیدند و دعائی خواندند، چشمان أبو بصیر که سابقاً نابینا بود بینا شد. حضرت فرمودند: ای أبو بصیر نگاه کن بسوی حاجیها!
أبو بصیر میگوید:
من نگاه کردم و دیدم که اکثر مردم از میمونها و خوکها هستند و مؤمن در میان آنها همچون ستاره تابان در شب تاریک میدرخشید. أبو بصیر گفت: راست گفتی ای مولای من چقدر حاجی کم است و چقدر ناله و فریاد بسیار است! و پس از آن حضرت دعائی خواندند و چشمان أبو بصیر به حالت اوّلیه درآمد و نابینا شد. أبو بصیر از علّت نابینائی خود سؤال کرد. حضرت فرمودند:
ما بر تو بخیل نیستیم و خدا به تو ستم ننموده است، و اینطور درباره تو پسندیده است و ما ترسیدیم که مردم در فتنه بیفتند و فضل خدا را بر ما نادیده گیرند و ما را ارباب خود شمرند و خدا را فراموش کنند؛ و حال آنکه ما بندگان خدا هستیم و از عبادت او استکبار نداریم و از اطاعت او ملول نمیشویم و سر تسلیم فرود آوردهایم.»
۵. ؟ سابقین، روایاتی را که به إبراهیم بن هاشم منتهی میشد، حسن کالصّحیح میدانستند. و علّت آن را اینطور ذکر میکردند که قمّیّین او را توثیق نکردهاند ولی متأخّرین با شواهد و ادلّهای اثبات میکنند که او ثقه است و روایتش صحیح است. و برای این مطلب به «قِصص العلماء» تنکابنی، احوالات شیخ بهائی، ص ۱۷۷، از طبع سنگی مراجعه شود.
۶. «تفسیر علیّ بن إبراهیم» طبع سنگی (سنه ۱۳۱۳)، ص ۳۷۰ و ۳۷۱
۷. آیه ۱۰، از سوره ۴: النّسآء
۸. ذیل آیه ۳۴ و آیه ۳۵، از سوره ۹: التّوبة
۹. «إحیآء العلوم» جلد ۳، ص ۲۱۹
۱۰. مرحوم مجلسی در «بحار» طبع آخوندی، ج ۷، ص ۲۲۹ در ضمن- بیان خود، از شیخ بهائی نقل کرده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: الْجَنَّةُ قیعانٌ وَ إنَّ غِراسَها سُبْحانَ اللهِ وَ بِحَمْدِهِ.
۱۱. «إحیآء العلوم» ج ۴، ص ۲۲ و ص ۷۹
۱۲. «إحیآء العلوم» ج ۴، ص ۲۲ و ص ۷۹
۱۳. «إحیآء العلوم» ج ۱، ص ۳۰
۱۴. « إحيآء العلوم» ج ۲، ص ۱۲۱
۱۵. ممکن است مراد از شتر یا گاو یا گوسفند نعره زننده در این روایت، اموالی باشد که برای حکّام یا جمعآوری کنندگان صدقات، مردم به عنوان هدیه میآورند که بدینوسیله استمالت دل آنها را نموده و در اخذ صدقات آنطور که باید دقّت به عمل نیاورند؛ و شاهد بر این روایتی است که در «إحیآء العلوم» ج ۲، ص ۱۳۷ آمده است:
رَوَی أبو حُمَیدِ السّاعدیّ أنَّ رَسولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ بَعَثَ والیاً عَلَی صَدَقاتِ الازْدِ، فَلَمّا جاءَ إلَی رَسولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ أمْسَکَ بَعْضَ ما مَعَهُ وَ قالَ: هَذا لَکُمْ وَ هَذا لی هَدیَّةٌ، فَقالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: أ لا جَلَسْتَ فی بَیْتِ أبیکَ وَ بَیْتِ امِّکَ حَتَّی تَأْتیَکَ هَدیَّتُکَ إنْ کُنْتَ صادِقًا؟ ثُمَّ قالَ: ما لی أسْتَعْمِلُ الرَّجُلَ مِنْکُمْ فَیَقولَ هَذا لَکُمْ وَ هَذا لی هَدیَّةٌ؟ ألا جَلَسَ فی بَیْتِ امِّهِ لِیُهْدَی لَهُ؟
وَ الَّذی نَفْسی بِیَدِهِ لَا یَأْخُذُ مِنْکُمْ أحَدٌ شَیْئاً بِغَیْرِ حَقِّهِ إلّا أتَی اللهَ یَحْمِلُهُ، فَلا یَأْتیَنَّ أحَدُکُمْ یَوْمَ الْقِیَمَةِ بِبَعیرٍ لَهُ رُغآءٌ أوْ بَقَرَةٍ لَها خُوارٌ أوْ شاةٍ تَیْعِرُ؛ ثُمَّ رَفَعَ یَدَیْهِ حَتَّی رَأَیْتُ بَیاضَ إبْطَیْهِ ثُمَّ قالَ: اللَهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ؟
۱۶. «إحیآء العلوم» ج ۲، ص ۱۹۴
۱۷. يَقَق به معناى سپيدى روشن است.
۱۸. « تفسير علىّ بن إبراهيم» طبع سنگى( ۱۳۱۳)، ص ۲۰
۱۹. آيه ۱۸، از سوره ۷۸: النّبأ
۲۰. این روایت را غالب مفسّرین در تفسیر آیه فَتَأْتُونَ أَفْواجاً آوردهاند: از جمله زمخشری در «کشّاف» ج ۲، ص ۵۱۸؛ و در «مجمع البیان» ج ۵، ص ۴۲۳؛ و أبو الفتوح رازی، طبع مظفّری، ج ۵، ص ۴۶۲؛ و امام فخر رازی، در ج ۸، ص ۴۳۳ و ۴۳۴؛ و «الدّرّ المنثور» ج ۶، ص ۳۰۷؛ و تفسیر «صافی» ص ۵۵۵؛ و تفسیر «برهان» ج ۲، ص ۱۱۶۹؛ و تفسیر «روح البیان» ج ۱۰، ص ۲۹۹؛ و مرحوم مجلسی در «بحار» ج ۷، از طبع حروفی، در باب صفت محشر، ص ۸۹ از «مجمع البیان» آورده است.
۲۱. قسمتى از آيه ۱۲، از سوره ۴۹: الحجرات