اطرافيان مرحوم آية الله سيّد أبو الحسن اصفهانى (قدّه) به ايشان رساندند كه اگر آقا سيّد حسن مسقطى به دروس خود ادامه دهد، حوزه علميّه را منقلب به حوزه توحيدى مىنمايد؛ و همه طلّاب را به عالم ربوبى حقّ و به حقّ عبوديّت خود مىرساند. لهذا او تدريس علم حكمت الهى و عرفان را در نجف تحريم كرد؛ و به آقا سيّد حسن هم امر كرد تا به مسقط براى تبليغ و ترويج برود.
آقا سيّد حسن مسقطى همانند آقا سيّد أحمد كربلائى فقيه و حكيم و عارف بود و از خصّصين تلامذه مرحوم قاضى و از أعلام آنها به شمار مىرفت. در صحن مطهّر حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام مىنشست و به شاگردان خود درس حكمت مىداد؛ و چون داراى بيانى قوى و برهانى بود، و نيز فلسفه و حكمت را با شهود وجدانى و ذوق عرفانى خويش تازگى و طراوت مىبخشيد؛ شاگردان از اطراف به سوى وى گرد آمدند؛ و در صحن مطهّر غوغائى از تدريس توحيد و حكمت إلى بر پا بود و شورى و نشورى در دعوت طلّاب حوزه مقدسه علميّه نجف اشرف براى سالكين و مريدين راه قرب و لقاء حضرت أحديّت بر پا نموده؛ و علناً و بدون پرده از راه و روش مخالفين تنقيد مىنمود؛ و آنان را به گرفتارى به أهواء و آراء و محجوب بودن از حقايق منتسب مىساخت؛ و مستدّلًا آن را بيان مىكرد. شكايت او را به نزد مرجع تقليد نجف مرحوم آية الله آقا سيّد أبو الحسن اصفهانى رحمة الله عليه بردند و ايشان حكم كردند تا از نجف خارج شود و به شهر خود مَسْقَطْ برود. مرحوم آقا سيّد حسن خدمت استاد خود مرحوم قاضى آمد و جريان را گفت؛ مرحوم قاضى هم دستوراتى به او دادند؛ و فرمودند به مسقط برود. سيد حسن رهسپار مسقط گشت و در آنجا به ترويج و تدريس حكمت و عرفان و فقه پرداخت و چندين سال زندگى كرد. گويند در سالهاى آخر عمر هميشه إحرام مىپوشيد؛ يعنى پيوسته در شب و روز ازارى بر كمر بسته و ردائى بر دوش داشت تا با همين حال بدرود حيات عاريت گفت. رحمة الله عليه رحمة واسعة.
آقاى حاج سيّد هاشم بسيار از آقا سيّد حسن مسقطى ياد مىنمودند؛ و ميفرمودند: آتش قوىّ داشت، و توحيدش عالى بود، و در بحث و تدريس حكمت استاد بود؛ و در مجادله چيره و تردست بود، كسى با او جرأت منازعه و بحث را نداشت؛ طرف را محكوم ميكرد.
وى در صحن مطهّر أمير المؤمنين عليه السّلام در نجف اشرف مىنشست و طلّاب را درس حكمت و عرفان ميداد و چنان شور و هيجانى بر پا نموده بود كه با دروس متين و استوار خود، روح توحيد و خلوص و طهارت را در طلّاب ميدميد، و آنان را از دنيا إعراض داده و به سوى عقبى و عالم توحيد حقّ سوق مىداد. اطرافيان مرحوم آية الله سيّد أبو الحسن اصفهانى (قدّه) به ايشان رساندند كه اگر او به دروس خود ادامه دهد، حوزه علميّه را منقلب به حوزه توحيدى مىنمايد؛ و همه طلّاب را به عالم ربوبى حقّ و به حقّ عبوديّت خود مىرساند. لهذا او تدريس علم حكمت الهى و عرفان را در نجف تحريم كرد؛ و به آقا سيّد حسن هم امر كرد تا به مسقط براى تبليغ و ترويج برود.
آقا سيّد حسن ابداً ميل نداشت از نجف اشرف خارج شود، و فراق مرحوم قاضى براى وى از أشكل مشكلات بود. بنابراين به خدمت استاد خود آقاى قاضى عرض كرد: اجازه مىفرمائيد به درس ادامه دهم و اعتنائى به تحريم سيّد ننمايم، و در اين راه توحيد مبارزه كنم؟!
مرحوم آية الله قاضى به او فرمودند: طبق فرمان سيّد از نجف به سوى مَسقط رهسپار شو! خداوند با تست، و تو را در هر جا كه باشى رهبرى ميكند، و به مطلوب غائى و نهايت راه سلوك و اعلى ذِروه از قلّه توحيد و معرفت مىرساند.
سيّد حسن كه اصفهانىُّ الاصل بوده و به اصفهانى مشهور بود، به سوى مَسقط به راه افتاد؛ و لهذا وى را مسقطى گويند. و در راه در ميهمانخانه و مسافرخانه وارد نمىشد، در مسجد وارد مىشد. چون به مسقط رسيد، چنان ترويج و تبليغى نموده كه تمام اهل مسقط را مؤمن و موحّد ساخته، و به راستى و صداقت و بى اعتنائى به زخارف مادّى و تعيّنات صورى و اعتبارى دعوت كرد؛ و همه وى را به مرشد كلّ و هادى سبل شناختند، و در برابر عظمت او عالم و جاهل، و مردم عامى و خواصّ، سر تسليم فرود آوردند.
او در آخر عمر، پيوسته با دو لباس احرام زندگى مىنمود. تا وى را از هند خواستند؛ او هم دعوت آنانرا اجابت نموده و در راه مقصود رهسپار آن ديار گشت؛ و باز در ميان راهها در مسافرخانهها مسكن نمىگزيد، بلكه در مساجد ميرفت و بيتوته مىنمود. در ميان راه كه بين دو شهر بود چون ميخواست از اين شهر به آن شهر برود با همان دو جامه احرام در مسجدى وى را يافتند كه در حال سجده جان داده است.
حضرت آقاى حاج سيّد محمّد حسن قاضى أدامَ الله ايّام بركاته آقازاده مرحوم قاضى أعلى اللهُ درجتَه فرمودند: خبر رحلت مرحوم مسقطى را به آقا سيّد أبوالحسن اصفهانى تلگراف نموده بودند، و ايشان هم پيام رحلت را توسّط واسطه اى به مرحوم قاضى كه در مدرسه هندى حجره داشتند اعلام كردند. من داخل صحن مدرسه بودم و علّامه آقاى سيّد محمّد حسين طباطبائى و آقا شيخ محمّد تقى آملى و غيرهما از شاگردان مرحوم قاضى نيز در صحن بودند. هيچيك از آنها جرأت ننمود خبر ارتحال مسقطى را به حجره بالا به مرحوم قاضى برساند. زيرا ميدانستند اين خبر براى مرحوم قاضى با آن فرط علاقه به مسقطى غير قابل تحمّل است. لهذا حضرت آقاى حدّاد را اختيار نمودند كه وى اين خبر را برساند. و چون آقاى حدّاد اين خبر را رسانيد، مرحوم قاضى فرمودند: ميدانم!