موجود زنده به موجودی میگویند که آثاری که از آن توقع میرود را داشته باشد. انسان زنده نیز آن موجودی است که آثار انسان را داشته باشد.
«وَ مَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» [۱] «و این زندگانی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و همانا حیات واقعی عالم آخرت است؛ ای کاش می دانستند.»
موجود زنده به موجودی میگویند که آثاری که از آن توقع میرود را داشته باشد. گیاه زنده باید آثار گیاه را داشته باشد، لازم نیست مثل حیوانات حرکت بکند. حیوان زنده باید آثار حیوانات را داشته و نیازی نیست آثار انسان را داشته باشد. انسان زنده نیز آن موجودی است که آثار انسان را داشته باشد.
از نظر قرآن کریم حقیقت انسان صرفا به راه رفتن و فکر کردنهای دنیوی نیست؛ بلکه حقیقت انسان یک چیزی فراتر از اینهاست؛ حقیقت انسان ارتباط خاص با خدا، تعلق به او و آن جهات معنوی خاص است. لذا در روایات یک روح الحیاة و روح الشهوة داریم و یک روح الإیمان که مؤمن روح الإیمان دارد و کافر از آن بیبهره است. روح ایمان برای خودش یک روحی است که موجب یک نوع حیات خاصی می شود. شاهد بر این که روح الإیمان واقعا یک نوع حیات است این است که خداوند متعال می فرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً» [۲] «هر کس از مرد و زن عمل صالحی انجام دهد در حالی که مؤمن باشد، قطعا او را با زندگانی پاکیزه ای حیات میبخشیم.».
پس حیات می تواند مراتب داشته باشد. به یک معنا مسلما همۀ ما در دنیا هم حیات داریم. دنیا مردۀ مرده نیست. دنیا برای خودش مرتبه ای از زندگانی و حیات را دارد. اما به یک معنای دیگری، عالم دنیا، عالم لهو و لعب و پوچی هست، عالم آخرت است که عالم حیات است. یعنی اگر انسان آن زندگی را ببیند و بچشد، بودن در دنیا را یک امر پوچ تلقی می کند. این قدر عالم دنیا نسبت به عالم آخرت آثار وجودی اش ضعیف است و تنگ و تاریک است که وقتی این جا را با آن جا می سنجند، در مقایسه می گوید این جا مرده است و آن آثار حیاتی را ندارد.