یکی از ادعیه وارده در روز عرفه دعای امام حسین علیه السلام است که روايت شده: امام حسين بن علىّ بن أبى طالب عليهم السّلام در عصر روز عرفه با حالت تذلّل و تخشّع، و آرام آرام از چادر خود در سرزمين عرفات بيرون آمد تا اينكه وى و جماعتى از اهل بيت وى و پسرانش و غلامانش در حاشيه چپ كوه عرفات جبلُ الرّحمه رو به بيت الله الحرام وقوف نمودند. سپس دو دست خود را مانند مسكينى كه طعام طلبد در برابر صورتش بلند كرده اين دعا را خواندند:
خداى را سپاس كه براى حكمش برگردانندهاى،و براى بخشش بازدارندهاى و همانند ساختهاى ساخته هيچ سازندهاى نيست،و او سخاوتمند وسعتبخش است،انواع مخلوقات را پديد آورد،و ساختهها را با حكمتش محكم نمود،طليعهها بر او پوشيده نمىماند،و وديعهها نزد او ضايع نمىشود پاداشدهنده هر سازنده،و بىنيازكننده هر قناعتگر،و رحمكننده بر هر نالان،و فرو فرستنده سودها،و نازلكننده كتاب جامع با نور درخشان است،او شنونده دعاها،و دوركننده بلاها،و بالابرنده درجات،
و كوبنده گردنكشان است،پس معبودى جز او نيست،و چيزى با او برابرى نمىكند،و چيزى همانندش نيست،و اوست شنوا و بينا،و لطيف و آگاه،و بر هرچيز تواناست.خدايا به سوى تو رغبت مىنمايم،و به پروردگارى تو گواهى مىدهم،اقراركنندهام كه تو پروردگار منى،و بازگشت من به سوى تو است،وجودم را با نعمتت آغاز كردى پيش از انكه موجودى قابل ذكر باشم،و مرا از خاك پديد آوردى،سپس در ميان صلبها جايم دادى،درحالىكه از حوادث زمانه و رفتوآمد روزگار و سالها،
ايمنى بخشيدى همواره كوچكننده بودم از صلبى به رحمى،درگذشته از ايام و قرنهاى پيشين،از باب رأفت و لطف و احسانى كه به من داشتى، مرا در حكومت پيشوايان كفر،آنانكه پيمانت را شكستند،و پيامبرانت را تكذيب كردند،به دنيا نياوردى،ولى زمانى به دنيا آوردى به خاطر آنچه در علمت برايم رقم خورده بود و آن عبارت بود از هدايتى كه مرا براى پذيرفتن آن آماده ساختى،و در عرصه گاهش نشود و نمايم دادى،و پيش از آن هم با رفتار زيبايت،و نعمتهاى كاملت بر من مهر ورزيدى،در نتيجه وجودم را پديد آوردى از نطفه ريخته شده و در تاريكيهاى سهگانه ميان گوشت و خون و پوست جايم دادى،
و مرا در آفرينش وجودم گواه نگرفتى، و چيزى از كار خلقتم را به من واگذار ننمودى،سپس براى آنچه در علمت از هدايتم گذشته بود مرا كامل ميانه به دنيا آوردى،و در حال كودكى و خردسالى در ميان گهواره محافظت نمودى،و از بين غذاها شير گوارا نصيبم كردى،و دل دايهها را بر من مهربان نمودى،و مادران پرمهر را به پرستارىام گماشتى،و از آسيبهاى پريان نگهدارى فرمودى،و از زيادى و كمى سالمم داشتى،پس تو برترى اى مهربان،اى بخشنده،تا آنگاه كه آغاز به سخن كردم.
نعمتهاى كاملت را بر من تمام كردى،و مرا در هر سال با افزوده شدن به وجودم پرورش دادى،تا آفرينشم كامل شد،و تاب و توانم معتدل گشت،حجّت را بر من واجب نمودى،چنانكه معرفتت را به من الهام فرمودى و با شگفتيهاى حكمتت به هراسم افكندى،و به آنچه در آسمان و زمينت از پديده هاى خلقت پديد آوردى بيدارم نمودى،به سپاسگذارى و يادت آگاهىام دادى،و طاعت و عبادتت را بر من واجب نمودى،و آنچه را پيامبرانت آوردند به من فهماندى،و پذيرفتن خشنودىات را بر من آسان كردى،و در تمام اين امور به يارى و لطفت بر من منّت نهادى،سپس وقتى كه مرا از بهترين خاك آفريدى،
برايم نپسنديدى اى معبود من نعمتى را بدون نعمتى ديگر،و از انواع وسايل زندگى،و اقسام بهرهها نصيب من فرمودى،و اين بخاطر نعمتبخشى بزرگ و بزرگتر و احسان ديرينهات بر من بود،تا جايى كه همه نعمتها را بر من كامل نمودى،و تمام بلاها را از من بازگرداندى،نادانى و گستاخىام بر تو،بازت نداشت،از اين كه مرا به آنچه به تو نزديك مىكند راهنمايى كردى، و به آنچه مرا به پيشگاهت مقرّب مىنمايد توفيق دادى،پس اگر بخوانمت،اجابتم نمايى،و اگر از تو درخواست نمايم،عطايم كنى،و اگر اطاعتت كنم قدردانى فرمايى،و اگر به شكرت برخيزم بر نعمتم بيفزايى،
همه اينها كامل كردن نعمتهايت بر من و احسانت به سوى من است،پس منزّهى تو،منزّهى تو،كه آفرينندهاى،و بازگردانندهاى،و ستودهاى و بزرگوارى،نامهايت مقدس است،و نعمتهايت بزرگ،خدايا كداميك از نعمتهايت را به شماره آورم و ياد كنم،يا براى كدميك از عطاهايت به سپاسگذارى برخيزم درحالىكه پروردگارا، بيش از آن است كه شمارهگران برشمارند،يا اينكه ياد دارندگان در دانش به آنها برسند،آنگاه اى خدا،آنچه از بدحالى و پريشانى از من بازگرداندى و دور كردى،از آنچه از سلامتى كامل و خوشحالى برايم نمايان شد،بيشتر است،معبودا،من گواهيى مىدهم به حقيقت ايمانم،
و باور تصميمات يقينم،و يكتاپرستى بىشائبه صريحم و درون پوشيده نهادم،و آويزههاى راههاى نور چششم،و چينهاى صفحه پيشانىام،و روزنههاى راههاى نفسم،و پرّههاى نرمه تيغه بينىام،و حفرههاى پرده شنوايىام،و آنچه كه ضميمه شده و بر ان بر هم نهاده دو لبم،و حركتهاى سخن زبانم،و جاى فرو رفتگى سقف دهان و آروارهام،و محل روييدن دندانهايم،
و جاى گوارايى خوراك و آشاميدنىام،و بار بر مغز سرم و رسايى رگهايى طولانى گردنم،و آنچه را قفسه سينهام در برگرفته،و بندهاى پى شاهرگم،و آويختههاى پرده دلم،و قطعات كنارههاى كبدم،و آنچه را در برگرفته غضروفهاى دندههايم،و جايگاههاى مفاصلم،و پيوستگى پاهايم،و اطراف انگشتانم،و گوشتم،و خونم، و مويم،و پوستم،و عصبم،و نايم،و استخوانم،و مغزم،و رگهايم۷و تمام اعضايم، و آنچه در ايام شيرخوارگى بر آنها بافته شد،و آنچه زمين از سنگينى من برداشته،و خوابم و بيدارىام و سكونم،و حركات ركوع و سجودم،
خلاصه با تمام اين امور گواهى مىدهم بر اينكه اگر به حركت مىآمدم و طول روزگاران،و زمانهاى بس دراز مىكوشيدم،بر فرض كه آن همه زمان را عمر مىكردم،كه شكر يكى از نعمتهايت را بجا آورم نخواهم توانست،جز با منتّت كه به سبب آن شكرت بر من واجب مىشود،شكرى دايم و نو،و ثنايى تازه و فراهم.آرى اگر من و همه شمارشگران از آفريدگانت،حرص ورزيم كه نهايت نعمتهايت،از نعمتهاى سابقهدار و بىسابقهات را برشماريم،هرگز نمىتوانيم به شماره آوريم،و نه اندازه آن را حصا كنيم،چه دور است چنين چيزى چگونه ممكن است؟و حال آنكه تو در كتاب گويايت،
و خبر صادقانهات اعلام كردهاى:اگر نعمتهاى خدا را برشماريد،قدرت شمارش آن را نداريد.خدايا كتابت راست گفته، و اخبارت صادقانه است،و پيامبرانت و رسولانت به مردم رساندند،آنچه را از وحيت بر آنان نازل كردى.و براى آنان و به وسيله آنان از دينت شريعت ساختى،معبودا من گواهى مىدهم به تلاش و كوششم،و به قدر رسايى طاعت و ظرفيتم،و از باب ايمان و يقين مىگويم:سپاس خداى را كه فرزندى نگرفته،تا از او ارث برند،و براى او در فرمانروايىاش شريكى نبوده تا با او در آنچه پديد آورده مخالفت كند،
و سرپرستى از خوارى برايش نبوده،تا او را در آنچه ساخته يارى دهد،پس منزّه است او،منزّه است او،اگر در آسمان و زمين معبودهايى جز خدا بود،هر آينه هر دو تباه مىشدند و متلاشى مىگشتند،منزّه است خداى يگانه يكتا،و بىنياز،كه نزاده،و زاده نشده و احدى همتايش نبوده است.سپاس خداى را،سپاسى كه برابرى كند با سپاس فرشتگان مقرّب،و انبياى مرسلش را،و درود و سلام خدا بر بهترين برگزيده از خلقش محمّد خاتم پيامبران،و اهل بيت پاك و پاكيزه و ناب گشته او باد.
آنگاه آن حضرت،شروع به درخواست از خدا كرد،و در دعا اهتمام ورزيد،و درحالىكه اشك از ديدههاى مباركش جارى بود،دعا را به اين صورت ادامه داد:
خدايا چنانم كن كه از تو بترسم گويا كه تو را مىبينم،و با پرهيزگارى مرا خوشبخت گردان،و به نافرمانىات بدبختم مكن،و خير در قضايت را برايم اختيار كن،و به من در تقديرت بركت ده،تا تعجيل آنچه را تو به تأخير انداختى نخواهم،و تأخير آنچه را تو پيش انداختى ميل نكنم.خدايا قرار ده،بىنيازى را در ذاتم،و يقين را در دلم،و اخلاص را در عملم، و نور را در ديدهام،و بصيرت را در دينم و مرا به اعضايم بهرهمند كن،و گوش و چشمم را دو وارث من گردان،و مرا بر آنكه به من ستم روا داشته پيروز فرما،و در رابطه با او انتقام و هدفم را نشانم ده،و چشمم را بدينسبب روشن گردان.خدايا گرفتارىام را برطرف كن،و زشتىام را بپوشان،و خطايم را بيامرز و شيطانم را بران و دينم را ادا كن،
و برايم معبودا در آخرت و دنيا درجهاى برتر قرار ده،خدايا تو را سپاس،مرا آفريدى،و شنواوبينا قرار دادى،و تو را سپاس كه مرا پديد آوردى،و از روى رحمت،آفريدهاى متناسب قرار دادى،درحالىكه از آفرينش من بىنياز بودى،پروردگارا به اينكه مرا پديد آوردى.پس در خلقتم تناسب نهادى،پروردگارا به اينكه آفرينشم را آغاز نمودى،و صورتم را نيكو نمودى،پروردگارا به اينكه به من احسان كردى و در خويشتنم عافيت نهادى،پروردگارا به اينكه محافظتم تمودى و موّفقم داشتى،پروردگارا به اينكه بر من نعمت بخشيدى و راهنمايىام نمودى،پروردگارا به اينكه سزاوار احسانم كردى،و از هر خيرى عطايم كردى،پروردگارا به اينكه مرا خوراندى و نوشاندى،پروردگارا به اينكه بىنيازم ساختى و اندوختهام بخشيدى،پروردگارا به اينكه يارىام نمودى و عزّتم بخشيدى،
پروردگارا به اينكه به من پوشاندى،از پوشش با صفايت و بر من آسان نمودى،از رفتار كفايتكنندهات،بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر بلاهاى روزگار،و حوادث شبها و روزها يارى ده،و از هراسهاى دنيا،و گرفتاريهاى آخرت نجات ده،و مرا از شرّ آنچه ستمگران در زمين انجام مىدهند كفايت كن،خدايا از آنچه مىترسم مرا بس باش و از آنچه حذر مىكنم نگهدارى كن،و در نفسم و دينم از من نگهبانى فرما و مرا در سفرم نگهدار،و در خاندان و مالم جانشين باش،و مرا در آنچه نصيبم فرمودى بركت ده،و در نزد خويش خوارم ساز،و در ديدگان مردم بزرگم كن،و از شرّ جن و انس سالمم بدار و به گناهانم رسوايم مساز،و به باطنم سبكم منما،و به عملم دچارم مكن،و مرا از نعمتايت محروم مفرما،و به غير خود واگذارم مكن.خدايا،مرا به كه واگذار مىكنى؟
به نزديك تا با من به دشمنى برخيزد،يا به بيگانه تا با من با ترشرويى برخورد كند يا به آنانكه خوارم مىشمرند؟،و حال اينكه تو خداى من،و زمامدار كار منى.من به تو شكايت مىكنم،از غربتم،و دورى خانه آخرتم،و سبكىام نزد كسىكه اختيار كارم را به او دادى.خدايا غضبت را بر من فرود نياور،اگر در مقام خشم كردن بر من نباشى،از غير تو باك ندارم،منزّهى تو،جز اينكه عافيتت بر من گستردهتر است،از تو درخواست مىكنم پروردگارا به نور جمالت،كه زمين و آسمانها به آن روشن گشت،و تاريكيها به آن برطرف شد،
و كار گذشتگان و آيندگان به وسيله آن به اصلاح رسيد،كه مرا بر خشمت نميرانى،و ناخشنودىات را بر من فرود نياورى، خشنودى حق توست،خشنودى حق توست،تا پيش از ان راضى شوى،معبودى جز تو نيست،پروردگار خانه محترم، و مشعر الحرام،و خانه كعبه كه بركت را در آن نازل فرمودى،و آن را براى مردم ايمن ساختى،اى آنكه با بردبارىاش از گناهان بزرگ گذشت،اى آنكه با فضلش نعمتها را كامل ساخت،اى آنكه با كرمش گسترده و فراوان عطا كرد،اى توشهام در سختيها،اى همراهم در تنهايى،اى فريادرسم در گرفتاريها،اى سرپرستم در نعمتها،اى خداى من و خداى پردانم ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب،و پروردگار جبراييل و ميكاييل و اسرافيل و پروردگار محمّد خاتم پيامبران و اهل بيت برگزيدهاش و نازلكننده تورات و انجيل و زبور و قرآن و فروفرستنده كهيعص و طه و يس و قرآن حكيم
تو پناهگاه منى زمانى كه راهها با همه وسعتشان درماندهام كنند،و زمين با همه پهناورىاش بر من تنگ گيرد و اگر رحمت تو نبود،هر آينه من از هلاك شدگان بودم،و ناديده گيرنده لغزشم تويى،و اگر پردهپوشىات بر من نبود،هرآينه من از رسواشدگان بودم،و تويى كه مرا با پيروزى بر دشمنانم تأييد مىكنى،و اگر يارى تو نبود هر آينه من از شكستخوردگان بودم،اى كه وجودش را به بلندى و برترى اختصاص داده،در نتيجه اوليايش به عزّت او عزيز مىشوند،اى آنكه پادشاهان در برابرش يوغ ذلّت بر گردنهايشان گذاشتهاند،در نتيجه از حملاتش ترسانند،
خيانت چشمها را،و آنچه سينهها پنهان مىكنند مىداند،و به پنهانيهايى كه زمانها و روزگاران مىآورد آگاهى دارد،اى آنكه جز او نمىداند او چگونه است،اى آنكه جز او نمىداند او چيست،اى آنكه جز او او را نمىشناسد،اى آنكه زمين را بر آب انباشت،و هوا را به آسمان بست،اى آنكه او راست گرامىترين نامها اى صاحب احسانى كه هرگز قطع نگردد،اى آمادهكننده كاروان براى نجات يوسف در سرزمين بىآب و گياه،و خارجكنندهاش از چاه،و قراردهندهاش بر تخت پادشاهى پس از دوره بندگى اى برگرداننده يوسف به نزد يعقوب،پس از انكه دو چشمش از اندوه نابينا شد،و دلش آكنده از غم بود،اى برطرفكننده بدحالى و گرفتارى از ايوب،اى گيرنده دستهاى ابراهيم
از بريدن سر فرزندش،پس از سنّ پيرى،و به پايان آمدن عمرش اى كه دعاى زكرّيا را اجابت كرد و يحيى را به او بخشيد و او را يگانه و تنها وا نگذاشت،اى كه يونس را از دل ماهى به در آورد،اى كه دريا را براى بنى اسراييل شكافت و آنان را نجات داد،و فرعون و لشگريانش را از غرق شدگان قرار داد اى كه بادها را مژده دهندگانى پيشاپيش باران رحمتش فرستاد،اى كه بر عذاب نافرمانان از بندگانش شتاب نورزد،اى آنكه ساحران روزگار موسى را از ورطه هلاكت رهانيد،پس از ساليان طولانى كه در انكار حق بودند،و در عين حال تنعمّ به نعمت او رزقش را مىخوردند،
و براى غير او بندگى مىكردند،با او مخالفت داشتند و براى او شبيه قرار داده بودند،و پيامبرانش را تكذيب كردند،اى خدا،اى خدا، اى آغازگر،اى پديدآور،براى تو همتايى نيست،اى جاودانگى كه پايانى برايت نمىباشد،اى زنده وقتى كه زندهايى نبود،اى زندهكننده مردگان، اى مراقب بر هركس به آنچه كه انجام داده،اى كه شكرم براى او اندك است ولى محرومم نساخت،خطايم بزرگ شد،پس رسوايم نكرد،و مرا بر نافرمانيها ديد،ولى در بين مردم رسوايم ننمود،اى كه در خردسالى حفظم نمود،و در بزرگسالى رزقم داد،اى كه عطاهايش نزد من شماره نشود،و نعمتهايش تلافى نگردد، اى كه با من به خير و احسان روبرو شد،و من با بدى و نافرمانى با او روبرو گشتم،اى كه به ايمان هدايتم نمود،پيش از آنكه سپاس نعمتهايش را بشناسم،اى كه در بيمارى خواندمش،پس شفايم داد،
و در حال برهنگى پوشاند مرا،و در حال گرسنگى سيرم كرد و در حال تشنگى سيرابم نمود،و در حال خوارى،عزّتم بخشيد،و در حال نادانى معرفتم بخشيد،و در حال تنهايى افزونم نمود،و در حال غربت،بازم گرداند،و رد حال ندارى،دارايم كرد،و در يارىخواهى،يارىام فرمود،و در ثروتمندى محرومم نكرد،و از درخواست همه اينها باز ايستادم،پس او شروع به عنايت بر من نمود،حمد و سپاس توراست،اى كه لغزشم را ناديده گرفت و اندوهم را زدود،و عايم را اجابت نمود،و عيبم را پوشاند،و گناهم را آمرزيد،و مرا به خواستهام رساند و بر دشمنم پيروز گرداند،اگر نعمتها و عطاها و بخششهاى باارزشت را برشمارم هرگز نمىتوانم به شماره آرم،اى سرور من،
تويى كه عطا كردى،تويى كه نعمت دادى،تويى كه نيكى كردى،تويى كه زيبا نمودى،تويى كه افزون نمودى،تويى كه كامل كردى،تويى كه روزى دادى،تويى كه موّفق نمودى،تويى كه عطا فرمودى،تويى كه بىنياز نمودى،تويى كه ثروت بخشيدى،تويى كه پناه دادى،تويى كه كفايت نمودى،تويى كه راهنمايى فرمودى،تويى كه حفظ كردى،تويى كه پردهپوشى نمودى،تويى كه آمرزيدى تويى كه ناديده گرفتى،تويى كه قدرت دادى،تويى كه عزّت بخشيدى،تويى كه كمك كردى،تويى كه مساعدت فرمودى،تويى كه تأييد نمودى،تويى كه نصرت دادى،تويى كه شفا بخشيدى،تويى كه سلامت كامل دادى،تويى كه گرامى داشتى،
بزرگ و برترى،حمد و شكر هميشگى توراست، سپس من معبودا اعترافكننده به گناهانم هستم،پس مرا بيامرز،منم كه بد كردم،منم كه خطا كردم،منم كه قصد گناه كردم،منم كه نادانى نمودم،منم كه غفلت ورزيدم،منم كه اشتباه كردم،منم كه به غير تو اعتماد كردم،منم كه در گناه تعمّد داشتم،منم كه وعده كردم،منم كه وعده شكستم، منم كه پيمانشكنى نمودم،منم كه اقرار كردم،منم كه به نعمتت بر خود و پيش خود اعتراف كردم،و به گناهانم اقرار مىكنم،پس مرا بيامر،اى آنكه گناهان بندگانش به او زيانى نرساند،و او بىنياز از طاعت آنان است،و توفيقدهنده كسى كه از آنان به كمك و رحمتش عمل شايسته بجا آورد،تو را سپاس اى معبود من و آقاى من،و خداى من،فرمان دادى فرمانت نخواندم،نهيم نمودى،مرتكب نهيت شدم،
اكنون چنانم،كه نه دارنده زمينه برائتم تا عذرخواهى كنم،و نه داراى قدرتم،تا يارى ستانم،اى مولاى من با چه وسيلهاى با تو روبرو شوم؟،آيا با گوشم،يا با ديدهام،يا با زبانم،يا با دستم،يا با پايم، آيا اين همه نعمتهاى تو نزد من نيست؟و من به همه اينها تو را معصيت كردم،اى مولاى من،تو را بر من حجّت و راه است، اى آنكه مرا از پدران و مادران پوشاند،از اينكه مرا از خود برانند،و از خويشان و برادران،از اينكه مرا سرزنش كنند،و از پادشاهان از اينكه مجازاتم نمايند،مولاى من اگر اينان آگاه مىشدند،بر آنچه تو بر آن از من مىدانى،در اين صورت مهلتم نمىدانند،و مرا تنها مىگذاردند،و از من مىبريدند،هم اينك اى خداى من در برابرت هستم،اى آقاى من،
فروتن و خوار،درمانده و كوچك،نه دارنده زمينه برائتم،تا عذرخواهى كنم،و نه نيروى كه يارى بطلبم،و نه دليلى كه با آن احتجاج نمايم،و نه گويندهاى هستم كه گناه و كار بد نكرده باشم،انكار گناه كجا؟بر فرض اگر انكار مىكردم، چه سود مىداد،چگونه؟و چسان اين معنا ممكن شود،و حال آنكه همه اعضايم بر آنچه عمل كردم بر من گواهند به يقين دانستم بدون ترديد.كه تو از كارهاى بزرگ من پرسندهاى،و تو حاكم عدالتپيشهاى هستى كه در حكم و داورى ستم نمىكنى،و عدالت تو هلاككننده من است،و من از همه عدالت تو گريزانم،معبودا اگر مرا عذاب كنى،به خاطر گناهان من است پس از حجّتى كه بر من دارى،و اگر از من درگذرى،به سب بردبارى و جود و كرم توست،معبودى جز تو نيست من از ستمكارانم،
معبودى جز تو نيست من از آمرزشخواهانم،معبودى جز تو نيست من از يكتاپرستانم،معبودى جز تو نيست من از هراسندگانم معبودى جز تو نيست،من از بيمناكانم،معبودى جز تو نيست من از اميدوارانم،معبودى جز تو نيست من از مشتاقانم،معبودى جز تو نيست من از «لا اله الّه اللّه»گويانم،معبودى جز تو نيست من از درخواستكنندگانم،معبودى جز تو نيست من از تسبيحكنندگانم،معبودى جز تو نيست منزّهى تو،من از تكبيرگويانم،معبودى جز تو نيست منزّهى تو پروردگار من و پروردگار پدران نخستين من،
خدايا اين است ثناى من بر تو براى تعظيم تو،و اخلاصم براى ياد تو.براى يكتاپرستى،و اقرارم به نعمتهايت،در شمارش آنان،اگرچه اعتراف دارم نتوانستم آنها را شماره كنم به خاطر كثرت و كمالش و نمايائى و پيشى جستنش تاكنون،آنچه همواره مرا با آن همراه آنها سرپرستى مىكردى، از هنگامى كه مرا آفريدى و پديد آوردى،از آغاز عمر،و همه آنچه بر من بخشيدى از:بىنياز گرداندنم از تهيدستى،و برطرف كردن بدحالى و فراهم كردن اسباب راحتى و دفع دشوارى و گشودن گره اندوه،و تندرستى در بدن،و سلامت در دين،اگر همه جهانيان از گذشتگان و آيندگان به اندازهاى كه نعمتت را ذكر كنم يارىام دهند،نه من قدرت ذكر آن را دارم نه آنها،مقدّسى و برترى،از اينكه پروردگار كريم،بزرگ،مهربانى،عطاهايت به عدد نيابد،
ه ثنايت نتوان رسيد.نعمتهايت تلافى نگردد،بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و نعمتهايت را بر ما تمام كن و به طاعتت خوشبختان فرما،منزّهى تو،معبودى جز تو نيست.خدايا بيچارگان را پاسخ مىدهى،و بدى را برطرف مىكنى،و به فرياد گرفتاران مىرسى،و بيماران را درمان مىكنى،و تهيدست را بىنياز مىگردانى،و شكست را جبران مىنمايى،و به خردسالان رحم مىكنى،و به بزرگسالان كمك مىدهى،جز تو پشتيبانى نيست،و فوق تو قدرتمندى وجود ندارد،و تو برتر و بزرگى اى رهاكننده اسير در بند،اى روزىدهنده كودك خردسال،اى پناه هراسنده پناهخواه،اى كه برايت شريك و وزيرى نيست،
بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،و د راين شب به من عطا كن برترين چيزى كه عطا كردى و نائل نمودى يكى از بندگانت را،از نعمتى كه مىبخشى،و عطاهايى كه تجديد مىنمايى،و بلايى كه برمىگردانى و رنجى كه برطرف مىكنى،و دعايى كه مىشنوى،و عمل نيكى كه مىپذيرى،و بدى كه مىپوشانى،همانا به هرچه خواهى مهربان و آگاهى،و بر هرچيز توانايى.خدايا تو نزديكترين كسى هستى كه خوانده شود،و سريعترين كسىكه جواب دهد، و بزرگوارترين كسىكه گذشت كند،و وسيعترين كسىكه عطا كند،و شنواترين كسىكه سؤال شود،اى مهربان دنيا و آخرت،و بخشنده دنياوآخرت،همانند تو سؤال شدهاى نيست،و غير تو آرزو شدهاى وجود ندارد،خواندمت،پاسخم دادى،از تو درخواست كردم عطايم نمودى،و به سويت ميل كردم،به من رحم فرمودى،
ه تو اطمينان كردم،نجاتم دادى،و به تو پناهنده شدم،كفايتم نمودى، خدايا درود فرست بر محمّد بنده و فرستادهات و پيامبرت،و بر همگى اهل بيت پاك و پاكيزهاش، و نعمتهايت را بر ما تمام كن،و عطاهايت را بر ما گوارا گردان،و ما را نسبت به خود از سپاسگذاران،و در نعمتهايت از يادكنندگان ثبت فرما،آمين آمين اى پروردگار جهانيان،خدايا اى كه مالك شد و توانست،و توانست و چيره شد،نافرمانى شد و پوشاند،از او آمرزش خواسته شد و آمرزيد،اى هدف خواستاران مشتاق،و نهايت آرزوى اميدواران اى آنكه در دانش بر هرچيز احاطه دارد،و در مهربانى و رحمت و بردبارى،جويندگان گذشت از گناه را فرا مىگيرد،
خدايا در اين شب به تو رو مىآوريم،شبى كه آن را شرافت و عظمت دادى به محمّد پيامبرت و فرستادهات و برگزيده از خلقت،و امين وحيت،آن مژدهدهنده و ترساننده،و چراغ نوربخش،آنكه به سبب او بر مسلمانان نعمت بخشيدى،و او را رحمت براى جهانيان قرار دادى.خدايا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،آنچنانكه محمّد از جانب تو شايسته آن است،اى بزرگ،بر او بر همه خاندان نجيب و پاك و پاكيزهاش درود فرست، و ما را به گذشت از ما بپوشان،كه صداها با انواع لغات به جانب تو بلند است،خدايا در اين شب براى ما قرار ده،از هر خيرى نصيبى كه ميان بندگانت تقسيم مىكنى،و نورى كه با آن هدايت مىنمايى،و رحمتى كه مىگسترانى،
و بركتى كه فرو مىفرستى،و عافيتى كه بر اندام حيات بندگان مىپوشانى،و رزقى كه مىگسترى،اى مهربانترين مهربانان.خدايا ما را در اين وقت از پيشگاه رحمتت پيروز و رستگار و پذيرفته و بهرهمند بازگردان،و ما را از نااميدان قرار مده، و از رحمتت با دست خالى مگذار،و از آنچه از فضلت اميدواريم مبتلاى به حرمان مكن،و از رحمتت محروممان منما،و از افزونى آنچه از عطايت آرزو داريم نااميد مساز،و ناكام باز مگردان،و از درگاهت مران،اى بخشندهترين بخشندگان،و كريمترين كريمان،يقينكنان به درگاهت رو نموديم،و آهنگكنان و قصدكنان به زيارت خانهات آمدهايم،بر اداى مناسك حج يارىمان ده،و حجّمان را كامل نما،و از ما درگذر و به ما سلامت كامل بده،چرا كه دستهاى خود را به جانب تو دراز كردهايم،و آن دستها به خوارى اعتراف علامتدار است.خدايا آنچه را در اين شب از تو خواستيم به ما عطا كن،
و كفايت آنچه را از تو خواستين عهدهدار باش،كه ما را كفايتكنندهاى جز تو نيست،و براى ما پروردگارى جز تو نمىباشد،قانونت بر ما نافذ است،دانشت ما را فراگير است،قضايت درباره ما عادلانه است،خير را براى ما حكم كن و ما را اهل خير قرار بده.خدايا پاداش بزرگ و ذخيره كريمانه و دوام آسايش را به حق جودت بر ما لازم گردان،و گناهان همه ما را بيامرز،و با هلاكشدگان هلاكمان مكن،و مهربانى و رحمتت را از ما باز مگردان،اى مهربانترين مهربانان،
خدايا در اين وقت ما را از كسانى قرار ده كه از تو درخواست كردند،و تو به آنان عطا فرمودى و تو را شكر نمودند پس بر آنان افزودى و به سويت بازگشتند و آنان را پذيرفتى،و به سوى تو از همه گناهانشان بيزاى جستند پس همه گناهانشان را آمرزيدى اى داراى بزرگى و بزرگوارى.خدايا ما را پاك كن،و به جانب راست و درستى توجّه ده،و زارى ما را بپذير،اى بهترين كسىكه درخواست شد،و رحمكنندهترين كسىكه از او رحمت خواسته شد،اى آنكه بر هم نهادن پلكها،و دقت نظر چشمها بر او پوشيده نيست،و آنچه در نهان مستقرّ شده،و آنچه را پنهانيهاى قلوب در برگرفته از او مخفى نيست،آرى همه اينها را دانشت شماره كرده،و بردبارىات فرا گرفته،تو منزّهى و برترى،از آنچه ستمگران دربارهات مىگويند،پس برترى آسمانهاى هفتگانه و زمينها و هركه در آنهاست تو را تسبيح مىگويند،و هيچ موجودى نيست مگر اينكه با سپاست تسبيح مىگويد،
پس تو را سپاس و بزرگوارى و بلندى مقام،اى دارنده بزرگى و كرامت و فضل و نعمت، و عطاهاى بزرگ،و تويى بخشنده كريم رئوف و مهربان،خديا از روزى عدالت بر من وسعت ده،و در تن دينم سلامت كامل بخش،و ترسم را امان ده،و وجودم را از آتش آزاد كن، خدايا بلايت را به جريمه گناهانم بر من قرار مده،و مرا به تدريج بر بديهايم مؤاخذه مكن،و مرا در خيالات باطلم رها مساز،و شر بدكاران جن و انس را از من دور كن.
در اين قسمت از دعا سر و ديده خود را به جانب آسمان برداشت،و از ديدههاى مباركش مانند ريزش آب از دو مشك،اشك مىريخت،و با صداى بلند به محضر حق عرضه داشت:
اى شنواترين شنوايان،اى بيناترين بينايان،و اى سريعترين حسابرسان،و اى مهربانترين مهربانان،بر محمّد و خاندان محمّد آن سروران با ميمنت درود فرست،و از تو درخواست مىكنم خدايا حاجتم را كه اگر آن را به من عطا كنى،بىشك هرچه را از من دريغ ورزى به من ضررى نرساند،و اگر قضاى حاجتم را از من دريغ نمايى،آنچه را عطايم كنى سودى نبخشد،آزادى عهدهام را از آتش از تو درخواست مىكنم،معبودى جز تو نيست،يگانهاى،برايت شريك نيست،فرمانروايى و سپاس خاص توست،و تو بر هرچيز توانايى،پروردگارا پروردگارا.
پيوسته«يا ربّ»مىگفت،و همه آنانكه اطراف حضرت بودند به دعاى حضرت گوش فرا دادند و به آمين گفتن اكتفا نمودند،در نتيجه صداهايشان با آن حضرت به گريستن بلند شد،تا آفتاب غروب كرد،سپس زادوتوشه خود را بار كرده،به سوى مشعر الحرام حركت كردند.
خدايا،در عين توانگرى تهيدستم،پس چگونه در تهيدستى تهيدست نباشم،خدايا در عين دانايى نادانم،پس چگونه در عين نادانى نادان نباشم.خدايا همانا اختلاف تدبيرت،و سرعت تغيير تقديراتت،بندگان عارف به تو را، از اطمينان به بخشش و نااميدى از تو در گرفتارى باز داشته است.خدايا از من است آنچه سزاوار پستى من است،و از توست آنچه شايسته بزرگوارى توست.
خدايا تو خود را با لطف و مهربانى به من توصيف كردهاى پيش از پيدايش ناتوانى من، آيا آن دو را از من دريغ ورزى پس از پديد آمدن ناتوانىام،خدايا اگر زيبايىهايى از من نمايان شود،به فضل توست،و تو را بر من منت بسيار است،و اگر زشتيهايى از من ظاهر گردد،به عدل توست و تو را بر من حجت كامل است.خدايا چگونه مرا وا مىنهى در صورتى كه عهدهدار من شدهاى؟و چگونه مورد ستم واقع شوم و حال آنكه تو يار منى؟يا چگونه نااميد گردم،درحالىكه نسبت به من سخت مهربانى اينك به نيازم به تو،متوسل به توام،و چگونه متوسل به تو شوم به آنچه كه محال است به تو برسد، يا چگونه از حالم به تو شكايت كنم و حال آنكه بر تو پوشيده نيست؟يا چگونه با گفتارم ترجمه حال نمايم،
درحالىكه از تو براى تو واضح است؟يا چگونه آرزوهايم را به عرصه نوميدى برى،در صورتىكه به آستان تو وارد گشته؟يا چگونه احوالم را نيكو نگردانى، درحالىكه احوال من استوار به توست؟خدايا چه اندازه به من لطف دارى.با اين نادانى فوق العاده من،و چهقدر به من مهربانى،با اين عمل زشت من؟ خدايا چقدر به من نزديكى،و من چقدر از تو دورم،و چه اندازه به من مهر مىورزى پس چيست.آنچه مرا از تو در پرده مىكند؟خدايا از اختلاف آثار،و تغييرات احوال دانستم كه خواستهات از من اين است كه خود را در هرچيز به من بشناسانى تا در هيچچيز نسبت به تو جاهل نباشم،خدايا هر زمان فرومايگىام از سخن مرا بازداشت،كرم تو گويايم نمود،و هروقت اوصافم نااميدم كرد،نعمتهايت به طمعم انداخت.
خدايا كسىكه زيباييهايش زشتى بوده،پس چگونه زشتيهايش زشتى نباشد،و كسىكه حقيقتگوييهايش ادعاى خالى بوده،چگونه ادعاهايش ادعا نباشد؟خدايا دستور نافذت،و مشيت چيرهات،براى صاحب سخن سخنى،و براى صاحب حال حالى نگذشته،خدايا چه بسيار طاعتى كه بنا كردم،و چه بسيار حالتى كه استوار نمودم.عدالتت اعتمادم را بر آنها ويران كرد،ولى فضل تو عذر مرا از آنها پذيراست.خدايا همانا مىدانى هرچند طاعت از جانب من،به صورت كار جدّى ادامه نداشته،ولى به صورت محبّت و اراده ادامه داشته.خدايا چگونه تصميم بگيرم و حال آنكه تو چيرهاى؛و چگونه تصميم نگيرم درحالىكه تودستوردهندهاى،
خدايا مردّد شدن من در آثار موجب دورى ديدار است،پس مرا با وجودت گرد آور،به وسيله عبادتى كه مرا به تو رساند، چگونه بر وجود تو استدلال شود،به موجودى كه در وجودش نيازمند به توست؟آيا براى غير تو ظهورى هست كه براى تو نيست،تا آنان غير وسيله ظهور تو باشد؟!!كى پنهان بودهاى،تا نيازمند به دليلى باشى كه بر تو دلالت كند و كى دور بودهاى،تا آثار واصل كننده به تو باشند؟كور باد ديدهاى كه تو را بر آن ديدهبان نبيند و زيانكار باد تجارت بندهاى كه از محبّتت براى او سهمى قرار ندادهاى،
خدايا مرا به رجوع به آثار فرمان دادى،پس مرا به پوششى از انوار و هدايتى بصيرتجو به سوى خود بازگردان،تا از آنها به سويت بازگردم همانطور كه از آنها به بارگاهت بار يافتم،با نگاهدارى نهادم از نگاه به آنها و برگرفتن همّتم از اعتماد بر آنها،همانا تو بر هرچيز توانايى.خدايا اين خوارى من است كه در برابرت عيان است،و اين حال من است كه بر تو پوشيده نيست،از تو رسيدن به تو را مىخواهم،و بر تو استدلال مىكنم،پس به نورت مرا به وجودت راهنمايى كن،و در برابرت به صدق بندگى بر پا دار.خدايا از علم مخزونت به من بياموز،و به پرده نگاهداريت حفظم كن.
خدايا مرا به حقايق اهل قرب محقق كن،و به راه و روش اهل جذب ببر، خدايا به تدبيرت نسبت به من مرا از تدبيرم،و به اختيارت از اختيارم بىنياز گردان،و مرا به مواضع بيچارگىام آگاه كن،خدايا مرا از خوارى نفسم نجات ده،و از شك شركم پاك كن و پيش از آنكه وارد قبر شوم، از تو يارى مىجويم،پس مرا يارى ده،و بر تو توّكل مىكنم،پس مرا وامگذار،و از تو درخواست مىكنم.پس نااميدم مكن،و در فضل تو رغبت مىنمايم،پس محرومم مگردان،و خود را به تو منسوب مىكنم،پس دورم مكن،و در آستانه تو مىايستم پس مرانم،
خدايا خشنودى تو منزّه است از اينكه علّتى از جانب تو داشته باشد،پس چگونه ممكن است براى آن علّتى از ناحيه من بوده باشد؟خدايا تو بىنيازى از اينكه نفعى از جانب خويش به حضرتت رسد،پس چگونه بىنياز از من نباشى؟خدايا قضا و قدر مرا به آرزو انداخت،و هواى نفس مرا در بندهاى شهوت اسير كرد،پس تو ياور من باش تا پيروزم نمايى و بينايم كنى،و به فضل خود بىنيازم فرما،تا به وسيله تو از خواستهام بىنياز كردم،تويى كه انوار را در قلوب دوستانت تاباندى،تا تو را شناختند و يگانهات دانستند،و تويى كه بيگانگان را از قلوب عاشقانت راندى تا غير تو را دوست نداشتند،و به غير تو پناه نبردند،تو مونس آنانى آنجا كه عوالم آنان را به وحشت اندازد،تويى كه آنان را هدايت نمودى،هرجا كه نشانههايى براى آنان آشكار شد،كسىكه تو را گم كرده چه يافته؟ و چه گم كرده،
كسىكه تو را يافته،همانا محروم شد كسىكه به جاى تو بهديگرى راضى گشت،و زيانكار شد كسىكه از تو به ديگرى روى آورد،چگونه به غير تو اميد بست،و حال آنكه احاسنت را بريده نساختى،و چگونه از غير تو خواسته شود در صورتى كه تو شيوه نعمتبخشىات را تغيير ندادهاى،اى كه به عاشقانش شيرينى همديم خود را چشاند،در نتيجه گويا نه در برابرش ايستادند،اى كه اوليايش را جامههاى هيبت پوشاند،پس آمرزشجويانه در مقابلش قرار گرفتند،تويى ياد كننده پيش از يادكنندگان،و تويى شروع كننده به احسان،پيش از توجّه بندگان،و تويى جودكننده به عطا،پيش از خواستن خواهندگان،و تويى بخشنده،
و سپس آنچه را كه به ما بخشيدى از ما به قرض خواهى، خدايا مرا به رحمتت بخواه تا به تو رسم،و مرا به عطايت جذ كن تا به جانب تو رو كنم.خدايا اميدم از تو قطع نشود،گرچه نافرمانىات كردم،چنانكه ترسم از تو زايل نشود،گرچه اطاعتت نمودم،همانا جهانيان مرا به جانب تو راندهاند،و دانشم به كرمت مرا به آستانه تو انداخته.خدايا من چگونه نااميد شوم و حال آنكه تو آرزوى منى،يا چگونه خوار گردم درصورتىكه اعتمادم بر توست.خدايا چگونه عزّت خواهم،درحالى كه در خوارى ثابتم كردهاى،و چگونه عزّت نخواهم با آن كه به خود نسبتم دادهاى؟
خدايا چگونه نيازمند نباشم،و حال آنكه مرا در نيازمندان نشاندى،يا چگونه نيازمند باشم در صورتى كه تو به جودت بىنيازم كردهاى،و تويى كه معبودى جز تو نيست،خود را به هرچيز شناساندى،پس چيزى جاهل به تو نيست،و تويى كه خود را در هرچيز به من شناساندى،پس تو را در هرچيز نمايان ديدم،و تويى نمايان براى هرچيز،اى كه به رحمانيّتش چيره شد،در نتيجه عرش در ذاتش پنهان شد،آثار را با آثار نابود كردى،و اغيار را به احاطهكنندگان افلاك انوار محو نمودى،اى كه در سراپردههاى عرشش پردهنشين از اين شد كه ديدهها او را دريابد،اى آنكه به كمال زيبايىاش تجلّى كرد،پس تحقق يافت عظمتش از روى استيلا و برترى چگونه پنهان شوى و حال آنكه نمايانى،يا چگونه غايب شوى و حال آنكه ديدهبانى و حاضرى،همانا تو بر هرچيز توانايى،و سپاس تنها از آن خداست،خداى يگانه.[۱]
معلّم و متحقّق به حقيقت قرآن حضرت أبا عبد الله الحسين سيّد الشّهداء عليه السّلام در دعاى عرفه در سرزمين عرفات عرضه ميدارد:
پروردگارا! منظور و هدف تو از آفرينش من اينستكه تو را در هر موجودى بشناسم؛ و در هيچيك از آنها تو از ديدگان من پنهان نباشى!
إلَهِى! عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الأثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الاطْوَارِ، أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّى أَنْ تَتَعَرَّفَ إلَىَّ فِى كُلِّ شَىْءٍ حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِى شَىْءٍ!«خداوندا! من بواسطه اختلاف آثار و پديدههاى جهان، و تغييرات و دگرگونيهاى حالات آن، دانستم و يقين كردم كه مراد و مقصود تو از من اينست كه: تو خودت را در هر چيزى به من بنمايانى و نشان دهى بطورى كه چيزى پيدا نشود كه من تو را در آن نيابم»!
تا آنكه ميگويد:
عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيبًا! وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيبًا!
إلَهِى! أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إلَى الأثَارِ؛ فَارْجِعْنِى إلَيْكَ بِكِسْوَةِ الانْوَارِ وَ هِدَايَةِ الاسْتِبْصَارِ، حَتَّى أَرْجِعَ إلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إلَيْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إلَيْهَا، وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاعْتِمَادِ عَلَيْهَا؛ إنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ.«خداوندا! رفت و آمد و گردش و تماشاى من در آثار تو، موجب شد كه ميعاد و ميقات لقاء و زيارتت دير بپايد؛ بنابراين از تو ميخواهم كه مرا با خدمتى كه بتو برساند، در عالم جمع و اتّفاق با خودت بر آورى و با حقيقت مجتمع نمائى!
چگونه ميتوان از راه آثار و موجوداتى كه در وجودشان نيازمند به تو هستند، تو را شناخت؟!
آيا موجودى غير از تو، ظهور و نمايشى كه در تو نباشد، ميتواند داشته باشد تا نشان دهنده تو باشد؟!
كى غائب و پنهان شدى تا نيازمند باشى دليل و راهنمائى به سوى تو دلالت كند؟! و چه وقت دور شدى تا آنكه آثارت ما را به تو برساند و نزديك كند؟! كور است آن چشمى كه تو را نگهبان و پاسدار بر خود نمىبيند! و زيانكار است دست معامله بندهاى كه در بازار تجارت دنيا و مدّت عمر، تو از محبّت خودت چيزى را نصيب وى ننموده باشى!
خداوندا! مرا امر فرمودى تا از مقام عزّ قدس خود نازل شده، در آثارت وارد شوم و در تردّد و حركت ميان آنها باشم؛ اينك مرا با پوششهاى انوار عرفان، و با راه يابى و هدايت بصيرت طريق وصولت بسوى خود باز گردان، تا آنكه از آثارت به سوى تو برگردم؛ همچنانكه از آثارت به سوى تو وارد شده بودم. و اين بازگشت من بطورى باشد كه سرّ من از توجّه و نظر به آنها محفوظ و همّت من از اعتماد به آنها برتر باشد. و تحقيقاً تو بر هر چيزى توانائى و قدرت دارى!»
تا آنكه ميگويد:
«تو هستى كه در دل دوستان و اولياى خودت انوارى را درخشانيدى، تا آنكه تو را شناختند و به يگانگى ات اقرار كردند. و تو هستى كه اغيار را از دلهاى دوستانت كنار زدى، تا غير از تو را دوست نداشتند و به غير تو پناه نياوردند. تو انيس و مونس آنها بودى، در وقتيكه عوالم كثرت آنها را به وحشت انداخت. و تو رهبر و راهنماى آنها بودى در زمانيكه نشانههاى هدايت بر ايشان ظاهر شد.
كسى كه تو را نيافت، چه چيز را يافت؟ و كسى كه تو را يافت، چه چيز را نيافت؟»
تا آنكه ميگويد:
أَنْتَ الذَّاكِرُ قَبْلَ الذَّاكِرينَ! وَ أَنْتَ الْبَادِىِ بِالإحْسَانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعَابِدِينَ! وَ أَنْتَ الْجَوادُ بِالْعَطَآءِ قَبْلَ طَلَبِ الطَّالِبِينَ! وَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ثُمَّ لِمَا وَهَبْتَ لَنَا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِينَ!«تو ذكر كننده و ياد كننده هستى قبل از آنكه ذكرگويان ذكر تو را گويند! و تو ابتدا كننده به احسان هستى پيش از آنكه عبادت كنندگان ترا پرستش كنند! و تو جود كننده و عطاء نماينده هستى قبل از آنكه طالبان از تو طلب نمايند! و تو بخشنده هستى و پس از آن قرض گيرنده هستى از همان چيزى كه به ما بخشيده بودى!»
تا آنكه عرض مىكند:
أَنْتَ الَّذِى لَا إلَهَ غَيْرُكَ. تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَىْءٍ فَمَا جَهِلَكَ شَىْءٌ. وَ أَنْتَ الَّذِى تَعَرَّفْتَ إلَىَّ فِى كُلِّ شَىْءٍ فَرَأَيْتُكَ ظَاهِرًا فِى كُلِّ شَىْءٍ. وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ لِكُلِّ شَىْءٍ.«تو هستى آنكه معبودى جز تو نيست. خود را به همه اشياء نشان دادى و نماياندى، بنابراين چيزى جاهل به تو نيست. و تو هستى كه خودت را در هر چيزى به من نشان دادى، و بنابراين من تو را در تمام چيزها هويدا ديدم. و تو هستى كه براى هر چيز هويدائى».[۲]
حضرت آقا در يك بررسى [۳] نشان مىدهند كه اين كلمات الحاقى گزيدهاى از مناجاتى است كه شيخ تاج الدّين أبى الفضل أحمد بن محمّد بن عبد الكريم معروف به ابن عطاء الله اسكندرى شاذلى مالكى متوفّى در قاهره سنه ۷۰۹ ابداع كرده- كه در مجموعه «الحِكَم العَطآئيّة» او به طبع رسيده- و بعدا توسّط شخص ديگرى در «إقبال» سيّد پس از دعاى عرفه امام حسين عليه السّلام قرار داده شده است؛ و در نسخههاى قديمى «إقبال» وجود ندارد. و مرحوم مجلسى پس از نقل دعاى عرفه به نبودن اين زيادى در نسخه قديمى «إقبال» تصريح كرده است ... و سپس تأكيد مىكنند كه مرحوم حاج شيخ عبّاس قمّى بايد در «مفاتيح» تصريح مىكرد كه اين زيادى در بعضى از نسخ «إقبال» كه قديمى هم نيست وجود دارد[۴]. و آنگاه در كمال حرّيّت و انصاف ميفرمايند:
«حاصل سخن آنكه اين دعا، دعاى بسيار خوب و با مضمون رشيق و عالى است و خواندن آن در هر وقت مساعدى كه حال اقتضاء كند- نه با تكلّف- مغتنم و مفيد مىباشد. امّا إسناد آن به حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام جائز نيست وَ الحمدُ للّهِ أوّلًا وَ ءاخِرًا وَ ظاهِرًا وَ باطِنًا.»[۵]