علامه حسن زاده از شیخ الرئیس در شمار کسانی که توانستهاند حقايق عرفانى را به صورت برهان پياده كنند نام برده میفرمایند:
از آن جمله شيخ رئيس ابوعلى سينا است كه با آن قدرت علمى كه در رياضيات و منطق و فلسفه داشت، توانست ظرايف و لطايف و دقايق عرفانى در نمطهاى هشتم و نهم و دهم اشارات خود، بخصوص در نمط نهم آن كه در مقامات عارفان است، در زيباترين كسوت برهان ارائه دهد، چنانكه در فصل سوم گفته آمد.
علم شريف هندسه چون تمام قواعد و قضاياى آن برهانى است و به هيچ وجه مسامحه بردار نيست، در تقويم و تعديل فكر اهميتى بسزا دارد، انسانهاى ورزيده در علوم رياضى صاحب رايى صائب و نظرى ثاقب و كم گوى و گزيده گوى و ديرگوى و نكوگوى مى شوند، عبارات و الفاظ آنان نوعا حساب شده و قلم آنان بسيار رصين و متين است، و شيخ رئيس از آن حظ وافر داشت كه توانست از عهده چنان عمل رفيع و منيع بخوبى و به وجهى بديع بر آيد.
نمط دهم آن در اسرار آيات يعنى در ظهور غرايب از قبيل اخبار بغيب و كرامات و صدور معجزات و ديگر امور خارق عادات از نفس ناطقه انسانى است. و همه اين مسائل را با استمداد از تمثيل و تنظير به مذاهب طبيعت مبرهن فرموده است، چنانكه در نمط سوم اشارات در معرفت نفس بلكه در نمط هفتم هم در معرفت نفس داد سخن را داده است، و اهل خبرت و بصيرت در فن شريف فلسفه الهى آگاهند كه شيخ چه كراماتى از خود در اين نمطها نشان داده است. علاوه اين كه درباره كتاب نفس شفا بايد بدين ضرب المثل به تازى تمسك جست كه «: كل الصيد فى جوف الفرأ».ظهور معجزات و كرامات و مطلق خوارق عادات از انسان مثل پديد آمدن ديگر چيزها، بدون واسطه علل و اسباب نيست. و اين علل و اسباب نفس انسانى به اذن الله است. و اين اذن الله اذن قولى دارج و متعارف در محاورات شفاهى نيست. بلكه اذن الله به معنى واقعى تكوينى آن است بدان نحو كه اقتضاى وجود صمدى است و موحد به توحيد قرآنى بدان آگاه است. چه اين كه نفس ناطقه انسانى در مسير تكامل و اشتداد وجودى به جايى مى رسد كه همان طور بدن و قواى وى در اطاعت او مى باشند، موجودات عالم همه به منزلت اعضاء و جوارح او مى گردند، و ماده كاينات مطيع او مى شود كه تواند در آنها تصرف كند، از اين روى معجزات قولى و فعلى و همچنين مطلق كرامات و خارق عادات مثل علاج اكمه و ابرص و استحالت عناصر مانند برد و سلام شدن نار براى ابراهيم خليل الرحمن و نزول باران از صلات استسقاء و جز آن، و بروز خصب و رخا و تسبيح حصا و تعبان شدن عصا و شق القمر و شق الشجر و شق الارض و شق البحر و احياى اموات و شفاى مريض و اشباه و نظاير اين گونه امور همه از تصرف جوهر نفس كامل انسانى به اذن الله است، نه چنانكه آراء فائله قايلند كه مساوق با گزاف مى گويند، زيرا كه آنان بى واسطه اسباب همه چيز را به خداوند نسبت مى دهند، و وسايط و اسباب و آلات را عزل مى كنند، چنانكه مردم طبيعى در مقابل آنان همه چيز را به اسباب نسبت مى دهند و از مسبب غافل اند و مى گويند مثلا ابر و باران از بخار آب است، و نمو درخت از جذب ريشه و برگ، و تولد حيوان از حرارت و تاثير رحم، و هكذا، اما خداپرستان گويند اين اسباب مسخر پروردگارند و كارهاى جهان هم نسبت به اسباب دارند و هم نسبت به مسبب كه بارى تعالى است چنانكه خود فرمود
«: وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ» [۱]، و فرمود «: اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً [۲]
و به عيسى روح الله خطاب فرمود:
«: وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي (مائده ۱۱۱)، و آيات بسيار ديگر از اين قبيل.
نار نمرود به اذن الله به واسطه نفس قدسى ابراهيم خليل الرحمن بردا و سلاما شد چنانكه ضمير قلنا در فرموده خداوند سبحان «: قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ [۳] در اين حكم حكيم دو شاهد است.
يكى از معجزات فعلى باقى حضرت خاتم صلى الله عليه و آله و سلم قبله مدينه است كه بدون اعمال آلات نجومى و قواعد هيوى و يا در دست داشتن زيج و ديگر منابع طول و عرض جغرافيايى قبله مدينه را در غايت دقت و استواء تعيين فرمود و در فاصله حدود يك صد فرسنگ به سوى كعبه ايستاد و فرمود «: محرابى على الميزاب» به تفصيلى كه در رساله «تعيين سمت قبله مدينه به اعجاز رسول الله نگاشته ايم [۴].
غرض اين كه شيخ در نمط دهم اشارات با توسل به مذاهب طبيعت صدور غرايب امور از قبيل معجزات و كرامات و خوارق عادات را از انسان به وجهى وجيه مدلل و مبرهن فرموده است. در بند يكم و دوم و سوم آن گويد:
«اگر ترا خبر رسد كه عارفى مدتى غير معتاد از اندك قوت باز ايستاد آسان تصديق او كن و آن را در روش مشهور طبيعت شمار. به يادآور كه هر گاه طبيعت و مزاج مواد صالحه بدن را تحليل نبرد و هضم نكند مدتى سالم مى ماند بى غذايى تازه، و نيز حالات نفسانى در مزاج تاثير دارد و بالعكس، پس واردات غيبى بر نفس عارف بدن او را مسخر نفس مى كند چنانكه بدن از اشتغال به افعال طبيعى باز مى ماند و مواد صالحه را تحليل نمى برد و بى غذا زنده مى ماند، و آن را تشبيه به تب و بيماريها كرده است كه در آن حالت بدن چند روز بى طعام زنده است براى آنكه تحريك براى هضم و تحليل در بدن او نيست.
و در بند پنجم آن گويد:
اگر ترا خبر رسد كه عارفى كارى توانست و امثال وى توانايى آن نداشتند، يا حركتى يا تحريكى كرد كه ديگران از آن عاجز مى ماندند آن را به انكار تلقى مكن كه اگر در روش طبيعت جستجو كنى راه به سبب آن بيابى.
و در بند بيست و پنجم آن گويد:
شايد ترا خبر رسد كه عارفان كارهاى خارق عادت كردند و تو در تكذيب شتاب نمايى، مانند اين كه عارفى براى مردم استسقا كرد و باران آمد. و شفا از بيمارى خواست آنها شفا يافتند، يا بر آنها نفرين كرد زمين آنها را فرو برد، يا آنها را زلزله رسيد يا به وجه ديگر هلاك شدند، يا براى آنها دعا كرد و با و مرگ و سيل و طوفان از آنها رفع شد، يا درنده رام ايشان گشت، يا مرغ از آنها نرميد و مانند آن كه مانع واضح روشنى ندارد پس توقف كن و در انكار شتابى منماى كه مانند اين امور را در اسرار طبيعت اسبابى است و شايد من بتوانم پاره اى از آن را براى تو بگويم. آنگاه شروع كرده است به شرح دادن علت آنچه گفته است، و علت را قوت و قدرت نفس ناطقه دانسته است، و لكن آن را از راه توسل به اسرار طبيعت به گونه اى بيان كرده است كه موجب اعجاب ارباب فكرت و خبرت و اصحاب دها و فطنت است.
نگارنده هر سه نمط ياد شده اشارات را به فارسى شرح و بسط بتفصيل داده است كه هنوز به زيور چاپ آراسته نشده است. و اينك به همين مقدار نقل عبارت جناب شيخ به ترجمت استاد علامه شعرانى در كتاب راه سعادت اكتفا مى كنيم.[۵]