چرا برخي از نعمت چشم برزخي برخوردارند؛ ولي ما از آن محروم هستيم؟
منبع: نسيم انديشه دفتر اول - صفحه ۱۶۰ و ۱۶۱
اين مسئله مطلوب همه انسانهاست. ما موظفيم هر اندازه از اسرار پشت پرده كه در اختيار ما قرار دادند، بپذيريم و كوشش كنيم كه هرچه بيشتر، از آن با خبر شويم؛ البته اين كار بسيار دشوار است، زيرا براي روشن شدن بخشي از اسرار پشت پرده غيب دو راه داريم:
نخست آنكه با رنج و تلاش، خودرا به پرده نزديك كنيم و گوشه پرده را كنار بزنيم، يا اينكه بيدار و هوشيار باشيم تا نسيمي بوزد و پرده كنار برود و لحظهاي از پشت پرده با خبر شويم. مسئله مهم اين است كه اگر كسي از اسرار غيب آگاه شد، نميتواند آن را تحمل كند. همه ما از جمال يوسف سخن شنيدهايم؛ براي مثال شنيدهايم كه وقتي زنهاي مصر او را ديدند و بياختيار دستهاي خود را بريدند. اين در حالي است كه وجود مبارك يوسف، مانند اين است كه انسان عكس ماه را روي كاغذ كاهي بكشد؛ اين عكس چقدر از حقيقت ماه را نشان ميدهد؟
بسياري از دوستان و پدران ما كه از دنيا رحلت كردهاند، نه به خواب ما ميآيند و نه به عالم ما توجه دارند؛ با آنكه ما همواره با فاتحه و صدقه از آنها ياد ميكنيم، چون آنها به جايي رفتهاند كه مزبله دنيا را كاملاً فراموش كردهاند.
بنابراين، ديدن اسرار پشت پرده بسيار دشوار است و اگر كسي از آن آگاهي يافت، ديگر قدرت ماندن در اين دنيا را ندارد. در نهجالبلاغه ميخوانيم: «ينظرُ إليهم الناظرُ فيحسبهم مرضي و ما بالقومِ من مرضٍ و يقولُ لقد خُولِطوا وَ لَقد خالطهُم أمرٌ عظيم».[۱] گاهي عدهاي را ميبينيد و فكر ميكنيد كه آنها خردشان را از دست دادهاند؛
در حالي كه تماشاي جمال يار هوش را از آنان ربوده است. آنان همواره با خود اينگونه نجوا دارند:
كس ندانست كه منزلگه و مقصود كجاست
آن قدر هست كه بانگ جرسي ميآيد
اگر ما هوشيار باشيم، صداي بانگ جرس را ميشنويم. ما بايد بدانيم كه رفتگان ديار رحمت حق نابود نشدهاند و ما هم به زودي به آنها خواهيم پيوست.
۱. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.