سلام عليكم!
بنده در مطالعه كتب ديني مخصوصاً كتب عرفاني و فلسفي بعضا با احاديثي مواجه مي شوم كه وقتي جستجو مي كنم مي بينم آن احاديث در هيچ منبع حديثي موثقي نيامده ولي حديث آنچنان مشهور شده كه حتي عموم مردم نيز آن احاديث را شنيده اند و حتي بزرگان كتاب ها در شرح حديث نگاشته اند و حتي اين گونه احاديث در كتب افرادي همچون حضرت امام رحمت الله علیه، علامه طباطبائي رحمت الله علیه و ديگر بزرگاني كه ما در وثاقتشان شكي نداريم پيدا مي شود. براي نمونه:
۱- حديث «كنت كنزا مخفيا ...» كه بسيار مورد استناد فلاسفه و عرفا قرار مي گيرد. من هر چه جستجو كردم به جز در دو جا در بحار آن هم نه به عنوان حديث بلكه در توضيح يك حديث مجلسي(ره) مي آورد:
«مثله بيان تم نورك فهديت قال الوالد قدس سره أي لما كانت كمالاتك تامة هديت عبادك كما قال سبحانه كنت كنزا مخفيا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكي أعرف»[۱] «...ما يستدل به العقل عليه كما روي كنت كنزا مخفيا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكي أعرف...»[۲]همانطور كه ملاحظه مي كنيد خود مجلسي رحمت الله علیه نيز سندي براي حديث نداشته و صرفا از الفاظ كما روي و كما قال استفاده كرده كه هيچ سنديتي ندارد.
۲- حديث «الطرق الي الله...» كه ديگر زن و مرد و كوچك و بزرگ اين را شنيده اند و علما در شرح اين حديث قلم فرسايي كرده اند اما من با جستجويي كه انجام داده ام فقط در يك جا در بحار باز هم نه به عنوان يك حديث بلكه مطلبي است كه مجلسي رحمت الله علیه در شرح يك حديث از خودش مي گويد:«و الطرق إلى الله بعدد أنفاس الخلائق»[۳]۳- حديث «انا نقطة تحت الباء» كه هر چه جستجو كردم چيزي نيافتم.
۴- حديث «العلم نقطة كثرها الجاهلون» كه اين حديث بين عوام چندان مشهور نيست اما در نزد اهل فن حديث آشنايي است و حتي برخي در شرح اين حديث كتاب نوشته اند مانند «النقطة القدسية/شيخ طوسي رحمت الله علیه»
اما اين حديث در تنها منبعي كه طبق جستجوي بنده آمده در عوالي اللئالي بوده (اگر بتوان اين كتاب را به عنوان كتاب حديثي تلقي كرد) حتي مجلسي رحمت الله علیهدر بحار آن را نياورده. «قال ع العلم نقطة كثرها الجاهلون»[۴] (آن هم بدون ذكر هيچ سندي)
۴- يا مثلا خطبه اي منسوب به اميرالمومنين(ع) معروف به «خطبه نورانيه» كه فقط در يك جا آن هم در بحار آمده: «أَقُولُ ذَكَرَ وَالِدِي رَحِمَهُ اللَّهُ أَنَّهُ رَأَى فِي كِتَابٍ عَتِيقٍ، جَمَعَهُ بَعْضُ مُحَدِّثِي أَصْحَابِنَا فِي فَضَائِلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع هَذَا الْخَبَرَ وَ وَجَدْتُهُ أَيْضاً فِي كِتَابٍ عَتِيقٍ مُشْتَمِلٍ عَلَى أَخْبَارٍ كَثِيرَةٍ قَالَ رُوِيَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَدَقَةَ أَنَّهُ قَال... إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ ذَلِكَ فَهُوَ شَاكٌّ وَ مُرْتَاب...»[۵] همان طور كه ملاحظه مي كنيد مجلسي رحمت الله علیه مي گويد مرحوم پدرم در يك كتاب قديمي ديد بدون اين كه نه اسمي از كتاب ببرد نه اسمي از نويسنده نه سندي و اين از لحاظ حديث شناسي يعني ارزشي ندارد. و ده ها نمونه مشابه اين.
حال با توجه به اين:
اولا آيا اين بزرگاني كه حديث را در كتب خويش آورده اند از اين موضوع بي اطلاع بودند(كه اين فرض خيلي بعيد نيست و ما خيلي از اين مسائل را امروزه به كمك رايانه و نرم افزارهاي حديثي متوجه مي شويم مثلا خود من تمام اين جستجوها را از نرم افزار جامع الاحاديث از توليدات موسسه نور انجام دادهام) يا اين كه آنها به منابعي دسترسي داشته اند كه ما نداريم كه اگر اين فرض را بپذيريم مثلا بعيد است حضرت امام رحمت الله علیه با توجه به اين كه معاصر خودمان هستند و فقط حدود بیست سال از فوتشان ميگذرد به منبعي دسترسي داشته كه ما نداريم و ايشان هم احتمالا اين احاديث را از همان منابعي آورده كه الان در دسترس ما نيز هست.
ثالثا چطور اين احاديثي كه هيچ سنديت درستي ندارند آنچنان مشهور مي شوند كه كسي ذره اي به خود شك راه نمي دهد كه شايد اين احاديث جعلي باشند و حتي در شرح حديث قلم فرسايي ها مي كنند.
مطلب بعد كه شايد بايد در ابتدا مي آوردم اين كه من چيزي نيافتم اگر شما براي اين احاديث منبع حديثي موثقي با ذكر سند سراغ داريد بگوئيد.(منظور من از كتب حديثي موثق كتبي مانند كتب اربعه يا كتب شيخ صدوق رحمت الله علیه و كتبي شبيه به اين است.)
البته اگر نمونه هاي ديگري نيز مانند چند موردي كه ذكر كردم سراغ داريد بنويسيد.
همانطور که گفتهاید بسیاری از احادیثی که در مباحث عرفانی از آن استفاده میشود دارای سند محکمی نیست. این احادیث از حدود قرن هفتم وارد کتب اخلاقی و عرفانی شیعی شده و چون علامه مجلسی تحت تاثیر جمعی از عارفان عصر خود است (پدرشان ملامحمدتقی، شیخ بهائی، فیض کاشانی؛ رک: یادداشت تصوف حق و باطل و مروری بر تاریخ عرفان و حکمت قسمت سوّم) و از کتب این عالمان استفاده مینموده است از طریق علامه وارد میراث حدیثی شیعی شده و البته همانطور که اشاره کردهاید این روایات فقط در بیانهای بحار آمده است نه در احادیث منقول در آن و چون بحار مورد اعتماد بوده و بیشتر افراد میپندارند علامه مجلسی تحت تاثیر عرفان نیست لذا مخالفان عرفان نیز از این احادیث زیاد استفاده نموده و این احادیث به کتب شیخیه و تفکیکیان نیز راه یافته است. تعداد این دست احادیث زیاد است و حقیر مواردی از آن را در یادداشتها جمع کردهام در آینده اگر فرصتی پیدا شود آن را منظم نموده تقدیم میکنم.
بر عکس همین جریان را هم در نفوذ احادیث شیعی به میراث عرفانی اهل سنّت از قرن هشتم میتوان دید که به واسطه ملا عبدالرزاق کاشانی احادیث شیعی به شروح فصوص راه یافته است.
چند نکته درباره این روایات مهم است:
نکته اول: استفاده از یک حدیث در غیر از فروع فقهی محتاج به سند نیست. زیرا سند در مسائل اعتقادی دردی دوا نمیکند چون ادله حجیت خبر مخصوص مسائل عملی و فرعی است و دلیلی بر حجیت ظن در عقائد نیست و لذا اگر خبری قطعی بود خیلی خوب است و الا اگر ظنی بود بودن و نبودن سند معتبر تاثیری ندارد و در هر دو حال فقط به عنوان مؤید ارزش دارد نه بیشتر و به عنوان تبرک و تایید نیز نقل میشود.
نکته دوّم: شرح نمودن یک حدیث هم محتاج سند نیست و اگر چیزی احتمال داشت صادر از معصوم باشد ارزش دارد که انسان برای فهم معنای آن تلاش کند. احادیثی که در مجامع روائی معتبر آمده اند گرچه دلیل قطعی بر صدورشان نداریم ولی صرف احتمال صدورشان از معصوم موجب تلاش برای فهمشان میشود.
نکته سوم: ارزش حدیث همیشه به سند آن نیست. بسیاری از مواقع متن یک حدیث میتواند قرینه بر صدور آن باشد. مثلاً حدیثی که بسیار عالیالمضمون است و در فضائی نقل شده که غیر از معصوم کسی نبوده که آن حدیث با آن مفاد عالی از وی صادر شود طبیعةً از معصوم میباشد. بسیاری از بزرگان از متن حدیث حدس میزنند که از معصوم صادر شده است یا نه. برخی از مواردی که مثال زدید مثل حدیث نورانیت شاید از این باب باشد. (البته قضاوت در این باب مشکل است و ظرافتهای حدیثشناسی خاص خود را دارد.)
نکته چهارم: بود و نبود این احادیث چندان مهم نیست. چون مفاد همه آنها از احادیث دیگر قابل استفاده است. متاسفانه روی احادیث شیعی به خاطر کمبود امکانات کم کار شده است و گرنه تمام اصول عرفان نظری از احادیث شیعی منقول در کتب معتبر قابل استخراج است.
نکته پنجم: مسلماً بزرگان معاصری که این احادیث آورده اند سندی غیر از همین کتبی که ما میشناسیم نداشتهاند و بر اساس بلندی مفاد این احادیث و یا مطابقت مضمونش با دیگر احادیث آن را آوردهاند ولی در میان بزرگان عصر صفویه و قبل از آنان ممکن است که منابعی بوده است که در دسترس ما نباشد مانند منابعی که در دست مجلسیین بوده یا ابن ابی جمهور احسائی رضوان الله علیهم
نکته ششم: نبودن این احادیث در منابع دست اول شیعی نیز دلیل بر صادر نشدن این احادیث از معصوم نیست. چون میدانیم که اصحاب در قرن سوم تا ششم هر حدیثی را که بوی غلو میداده سانسور نموده اند تا میراث حدیثی شیعی را از هر گونه تحریف حفظ کنند. این کار سبب شده که بسیاری از احادیث صحیح که مفاد عالی داشتند و در آن روزگار قابل فهم نبود از جوامع حدیثی اصلی حذف شود.
ولی این احادیث در کتب متهمین به غلاة و نصیریه و ... باقی مانده است و پس از قرن پنجم و التقاء مجدد فقاهت شیعی با عرفان دوباره از کتب مزبور جمع شده و به کتب شیعی راه یافته است. بسیاری از منقولات عرفای قرون هشت و نه مثل سید حیدر آملی از این باب می تواند باشد و قرائن تاریخی نیز آن را تایید می کند. (در این باره اجمالا در مقدمات کتاب صراط مستقیم بحث شده است)
ضمنا کتاب النقطة القدسیه منسوب به خواجه طوسی است نه شیخ طوسی و خواجه در کنار ورام و شیخ ابوالفتوح و ابن شهرآشوب رحمةالله علیهم از اولین شخصیت هائیست که احادیث عرفانی را به کتب شیعی کشانده است.