عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

آیا عبارات عرفانی که از خلفا نقل شده، واقعا از آنها صادر شده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

در احادیث عرفانی به مواردی بر می‌خوریم که در متون قدیمی از شخصیت‌های غیر معصوم نقل شده و گاه مستند به خلفای غاصب مثل عمر و ابابکر است و بعداً در کتب عرفانی به أئمه نسبت داده شده است. مخالفان می‌گویند که این کار تدلیس است. سؤالم اینجاست که چرا این کار اتفاق می‌افتد. مثل حدیث مشهور ما رأیت شیئاً الا و رأیت الله قبله و معه و بعده که ملاصدرا و بعدی‌ها به حضرت امیر علیه‌السلام نسبت داده‌اند ولی در متون قدیمی از ابوبکر ظاهراً نقل شده است.

حاج شیخ محمد حسن وکیلی
پاسخ:۱

سلام علیکم

نسبت به تدلیسش به مرحوم ملاصدرا و امثال وی از سخنان بسیار خام است. شأن ملاصدرا از جهت عملی هزاران بار برتر از آنست که چنین کاری از وی سر بزند و از نظر علمی نیز آن قدر آثار وی غنی است که جائی برای چنین توهّمی باقی نمی‌ماند.

امّا این موارد از نظر حدیث‌شناسی دو عامل دارد:

عامل اول: مبنائی در فن تاریخ و حدیث هست که خلفا ثلاثه و خلفا بنی‌امیه چون در مقام فضیلت‌سازی برای خویش بودند کلماتی پرمغز و فصیح از دیگران را به نام خود سکّه می‌زدند. و چون در تاریخ جاهلیت و در اسناد صحیحه هیچ سخن عمیق و حکیمانه‌ای از ایشان نقل نشده از نظر حدیث‌شناسی هر سخن این چنینی از ایشان نقل شد باید بفهمیم از ایشان نیست و جعلی است و در حقیقت متعلق به اهل‌بیت علیهم‌السلام بوده است و دزدیده‌اند و اگر سخنی صرفاً‌ فصیح است از فصحای دیگر دزدیده شده است.

سید ابن طاووس رضوانم الله علیه در کشف المحجة می‌فرماید:

«و مهما وجدت فى الكتب شيئا منسوبا إلى أبى بكر و عمر و أعداء علىّ عليه السّلام من الآداب و الحكم و الخطب و الصواب، فاعلم أنّها موضوعة و ليست من ألفاظ أولئك المتغلّبين، و أنّ أكثرها نسب إليهم في أيّام معاوية و ابنه يزيد و أيّام بني أميّة، و ما كان منها في أيّامهم فهى من أهل الكتابة و الخطابة من الصحابة، الذين لهم عادة بالإصابة.

لأنّ أبا بكر و عمر و عثمان، ما عرفنا أبدا منهم في الجاهليّة مقاماً و لا مقالاً يقتضى تصديق نسبة الفصاحة إليهم، و لا كانوا من هذا القبيل، و لا عوّل فيها أحد عليهم.

فأمّا ما ذكر عنهم- من ألفاظ المكاتبات- أيّام خلافتهم، فالعادة جارية في مثلهم ممّن لم يعرف الفصاحة أوقات ولايتهم أنّهم يستخدمون من ينشئ المكاتبات و الجوابات؛ كما ترى للمهاليك من الأمراء الترك عند ولايتهم كتبا و جوابات منسوبة إليهم، و من المعلوم أنّ نوّابهم و أصحابهم عوّلوا فى إنشائها عليهم.

و أمّا ما يتعلّق بالخطب و الحكمة: فإنّ بنى اميّة لمّا تظاهروا بلعن أمير المؤمنين عليه السّلام على المنابر، تقرّب الطالبون للدنيا إليهم بوضع المناقب و الفضائل لكلّ عدوّ له عليه السّلام من الأواخر و الأوائل، تقيّة و طلبا للامور الدنيويّة، و حسداً له على الشرف بالسعادة النبويّة».[۱]

بر اساس این مبنا می‌توان احادیث عمیقی که از خلفا ثلاثه نقل شده است به اهل‌بیت علیهم‌السلام نسبت داد.

عامل دوّم: اضماراتی است که در احادیث وجود دارد. مثلاً ‌اسم منقول‌علیه را با ضمیر می‌آورند و می‌گویند: کقوله: ما رأیت شیئاً الا الخ و دیگران به خاطر حسن ظنی که دارند می‌پندارند که ضمیر به یکی از معصومین علیهم‌السلام بر می‌گردد و لذا به اشتباه به ایشان نسبت می‌دهد.

این مسأله سبب شده که علمای علم حدیث، احادیث مضمره را نپذیرند مگر آنکه قرائن محکمی باشد که نشان دهد مرجع ضمیر به معصوم باز می‌گردد.

پانویس

۱. (کشف المحجة، فصل ۹۶، ص۱۲۸)