عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

آیا جمله « اللهم ان هذا عبدی و ابن عبدی نزل بی » از آیت‌الله قاضی است؟

اخیراً دراینترنت دیدم که دربارة حضرت آقای قاضی مطلبی بدین شرح گذاشته‌اند که آقای قاضی در تکبیر سوم نماز میتی در نجف چنین فرمودند: اللهم ان هذا عبدی و ابن عبدی نزل بی...

و برخی از شاگردان ایشان مثل مرحوم آقای قوچانی بهت زده شدند و مرحوم قاضی را رها کردند. آیا راست است؟ لطفاً توضیح دهید. می‌گویند مرحوم قاضی با این جمله ادعای خدائی نموده‌اند. آیا این شطح است؟

حاج شیخ محمد حسن وکیلی
پاسخ:۱
بسم الله الرحمن الرحیم

بنده تا به حال این جریان را به شکل مستند نشنیده‌ام. سالها پیش هم که از نزدیکان مرحوم آیت الله شیخ ذبیح الله قوچانی (ایشان غیر از آیت‌ الله حاج شیخ عباس قوچانی می‌باشند و از تلامذه اولیه مرحوم قاضی محسوب می‌شدند) سؤال نمودیم گفتند:

«ما هم هیچ وقت از ایشان نشنیده‌ایم و مطلبی است که از زبان دیگران نقل می‌شود و میزان صحت و سقم و خصوصیات داستان را هیچ نمی‌دانیم ولی مرحوم آیت الله شیخ ذبیح الله قوچانی تا آخر عمر به مرحوم قاضی و شاگردانشان به دیدۀ عظمت نظر می‌کردند و از ایشان تجلیل می‌نمودند.»

دربارۀ این داستان نکاتی قابل توجه است:

نکته‌ی اول:

در تحلیل زندگی یک شخص باید مجموعه حیات او را بررسی کرد. صرف نقل نمودن یک داستان و بر اساس آن متهم نمودن مرحوم قاضی خلاف صداقت علمی است. مرحوم قاضی با آن حیات پربار و شاگردان بلندمرتبه در علم و عمل و انبوه حکایات در افاضات علمی و معنوی و حالات روحی و ... آن قدر عظمت دارد که با یک یا ده داستان از این قبیل – راست باشد یا دروغ - چیزی از ایشان کم نمی‌شود.

نکته‌ی دوّم:

هیچ سند صحیحی برای این مسأله بنده تا بحال ندیده‌ام و نقلهای مرسل مخالفان عرفان هیچ اعتباری ندارد چون بر شنیده‌ها اعتماد می‌کنند و هر یک از وسائط نقل نیز گاهی چند کلمه بر آن می‌افزایند و در این مسائل عموماً ضابط نیستند. در همین بحث‌های اخیر با آقای نصیری لابد دیده‌اید که ایشان در نقل قول از منابع مکتوب چه اشتباهات فاحشی می‌کنند چه رسد به یک منبع غیرمکتوب. در میان تفکیکیان نیز قضیه از همین باب است و نمونه‌های آن را در همین پایگاه می‌توانید ببینید.

نکته‌ی سوّم:

این قضیه بر فرض وقوع هیچ ربطی به ادعای الوهیت که می‌گویند ندارد. اتفاقاً در آغاز جمله آمده «اللهم» که نشان می‌دهد گوینده خود را عبد و مربوب می‌داند. توهم الوهیت در این تعبیر یادآور اوهام وهابی‌هاست که می‌گویند شیعیان امامانشان را خدا می‌دانند چون در اذن دخول‌های مشاهد مشرفه می‌خوانند: عبدک و ابن عبدک و ابن امتک جاءک مستجیراً الخ.

این توهم از وهابی قابل فرض است ولی آیا یک شیعه نیز می‌تواند توهّم می‌کند که ما شیعیان أئمه علیهمالسلام را خدا می‌دانیم و از یک کلمه‌ی این چنینی برداشت الوهیت نماید؟!!

نکته‌ی چهارم:

این گونه مسائل بر فرض راست باشد چند محمل دارد که همه آن‌ها ممکن است؛ از جمله:

۱. سبق لسان و اشتباه زبانی باشد. آیا ممکن نیست که مرحوم قاضی در حال خواندن یک دعا از حفظ سبق لسان نمایند؟

۲. اشتباه در شنیدن سامع باشد که خصوصاً ممکن است اگر سامع اهل سلوک باشد در مکاشفه جمله را به گونه‌ای خاص که متناسب با حال وی است بشنود.

۳. گوینده در حالی خاص از جهت روحی باشد که خود انواعی دارد. مانند آنکه در برزخ میان وحدت و کثرت باشد. (ظاهراً گوینده این جمله در فنای محض نباید باشد؛ چون در آغاز آن عرض کرده: «اللهم» و به بندگی و عبودیت و مربوبیت خود اعتراف نموده است.) ولی ممکن است چون خود را در نهایت فقر و ذلت می‌دیده و در مقابل خداوند برای خود چیزی حس نمی‌کرده بجای آنکه از زبان خود به خداوند خطاب نماید، خود را فقط واسطه‌ای دیده و آنچه خطاب الهی است را به عنوان واسطه بیان نماید. این حالت در نهایت مراحل عبودیت و بندگی اتفاق می‌افتد و دقیقاً در نقطه‌ی مقابل آن چیزی است که ناآشنایان با معارف الهی توهّم می‌کنند و می‌پندارند که گوینده نه فقط خود را می‌دیده بلکه آن قدر در اوهام فرورفته که خود را خداوند سبحانه و تعالی پنداشته است.

این احتمال در امثال این جمله ممکن است ولی از مرحوم حضرت آیت‌الحق و العرفان قاضی قدس سره بعید می‌باشد. چون زمانی که مرحوم آیت‌الله شیخ ذبیح الله قوچانی از نجف به مشهد هجرت نمودند دوره‌ی کمال مرحوم قاضی است که امثال علامه طباطبائی قدس سره در صف شاگردان مرحوم قاضی بوده‌اند و چنین اتفاقی از انسان کامل به طور معمول سرنمی‌زند و انسان کامل به واسطه جامعیت کاری نمی‌کند که جاهلین آن را با ادعای الوهیت و ربوبیت اشتباه بگیرند و در جهل و انحرافشان بیشتر پیش روند.

به هرحال بحث از امثال این مسأله بی‌فائده است چون گذشته از سندش، عظمت علمی و عملی مرحوم حضرت آقای قاضی به گونه‌ایست که با این داستانها گردی بر آن نمی‌نشیند و این چند خط را نیز این حقیر فقط جهت وظیفه و دفع شبهه نگاشتم.