ظاهراً ابن عربی اعتقادش این است که فرعون مؤمن و طاهر و مطهر از دنیا رفت. میخواستم بدانم ایشان طبق چه مبنائی این حرف را زده است؟!
اعتقاد به نجات فرعون در آخرت اعتقادی باطل است که نه ظواهر آیات کریمة قرآن آن را تایید مینماید و نه روایات شیعی ولی درباره سخن جناب محییالدین در مورد فرعون توجه به نکاتی لازم است:
۱- این سخنی که از محییالدین نقل نمودید اعتقاد جزمی و نهائی ایشان نیست بلکه وی در فتوحات در باب ۶۲ در ذیل عنوان
«و هذا القسم هم أهل النار الذين هم أهلها و هم المجرمون خاصة الذين يقول الله فيهم وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ أي المستحقون بأن يكونوا أهلا لسكنى هذه الدار التي هي جهنم يعمرونها ممن يخرج منها إلى الدار الآخرة التي هي الجنة و هؤلاء المجرمون أربع طوائف كلها في النار لا يُخْرَجُونَ مِنْها و هم المتكبرون على الله كفرعون و أمثاله ممن ادعى الربوبية لنفسه و نفاها عن الله فقال يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ من إِلهٍ غَيْرِي و قال أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى يريد أنه ما في السماء إله غيري و كذلك نمرود و غيره و الطائفة الثانية المشركون ... » [۱]
در اینجا میبینیم در این اثر که از آخرین تألیفات وی نیز هست تصریح میکند که فرعون از جهنمیانی است که هرگز از آتش خارج نمیشود.
و در باب ۱۹۸ در فصل نهم توحید ثانیعشر نیز درباره فرعون بحثی میکند و امر وی را به خداوند وا میگذارد و میگوید:
« من نفس الرحمن هو قوله حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ به بَنُوا إِسْرائِيلَ هذا توحيد الاستغاثة و هو توحيد الصلة فإنه جاء بالذي في هذا التوحيد و هو من الأسماء الموصولة و جاء بهذا ليرفع اللبس عن السامعين كما فعلت السحرة لما آمنت برب العالمين فقالت رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ لرفع اللبس من أذهان السامعين و لهذا توعدهم ثم تمم و قال وَ أَنَا من الْمُسْلِمِينَ لما علم إن الإله هو الذي ينقاد إليه و لا ينقاد هو لأحد قال على ابن أبي طالب أهللت بما أهل به رسول الله ص و هو لا يعرف بما أهل به فقيل منه مع كونه أهل على غير علم محقق فأحرى إذا كان على علم محقق فاعلم بذلك فرعون ليعلم قومه برجوعه عما كان ادعاه فيهم من أنه ربهم الأعلى فأمره إلى الله فإنه آمن عند رؤية البأس و ما نفع مثل ذلك الايمان فرفع عنه عذاب الدنيا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ و لم يتعرض للآخرة ثم إن الله صدقه في إيمانه بقوله آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ فدل على إخلاصه في إيمانه و لو لم يكن مخلصا لقال فيه تعالى كما قال في الأعراب الذين قالوا آمنا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ في قُلُوبِكُمْ فقد شهد الله لفرعون بالإيمان و ما كان الله ليشهد لأحد بالصدق في توحيده إلا و يجازيه به و بعد إيمانه فما عصى فقبله الله إن كان قبله طاهرا و الكافر إذا أسلم وجب عليه إن يغتسل فكان غرقه غسلا له و تطهيرا حيث أخذه الله في تلك الحالة نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى و جعل ذلك عبرة لِمَنْ يَخْشى و ما أشبه إيمانه إيمان من غرغر فإن المغرغر موقن بأنه مفارق قاطع بذلك و هذا الغرق هنا لم يكن كذلك لأنه رأى البحر يبسا في حق المؤمنين فعلم أن ذلك لهم بإيمانهم فما أيقن بالموت بل غلب على ظنه الحياة فليس منزلته منزلة من حضره الموت فقال إِنِّي تُبْتُ الْآنَ و لا هو من الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ وَ أَمْرُهُ إِلَى الله تعالى و لما قال الله له فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً كما كان قوم يونس فهذا إيمان موصول و قدم الهوية لبعيد ضميريه عليه ليلحق بتوحيد الهوية» [۲]
و به تعبیر دیگر سخن جناب محییالدین در فصوص معلوم نیست حکم قطعی و جزمی باشد بلکه چه بسا از باب بحث علمی و بررسی احتمالات است.
۲- این سخن جناب محییالدین یک بحث تفسیری است و وی با استناد به آیات قرآن کریم به چنین اعتقادی رسیده است و از قضا آن را ظاهر آیات قرآن کریم میداند و معتقد است هیچ آیهای که نص در رد ایمان فرعون باشد وجود ندارد و بلکه ظهور آیات در آنست که ایمان وی با صدق و اخلاص بوده است. شیخ مکی در الجانب الغربی به تفصیل و با زبان ساده استدلالات قرآنی محییالدین را شرح داده است.[۳]
پس این سخن گرچه به اعتقاد ما خطا و اشتباه است ولی نمیتوان به کسی که به استناد یک بحث تفسیری چنین چیزی را از ظاهر آیات قرآن – و نه با تأویل – برداشت نموده است اعتراض نمود.
۳- این اعتقاد اختصاصی به محییالدین ندارد بلکه در میان اهل سنت عدهای چنین برداشتی از آیات کریمه قرآن داشتهاند.
شعرانی در یواقیت در جلد اول، ص۱۲ مینویسد:
قال شیخ الاسلام الخالدی رحمه الله:
و الشیخ محییالدین بتقدیر صدور ذلک عنه لمینفرد به بل ذهب جمع کثیر من السلف الی قبول ایمانه لما حکی الله عنه أنّه قال آمنت انّه لااله اله الذی آمنت به بنو بنی إسرائیل و أنا من المسلمین و کان ذلک آخر عهده بالدنیا. و قال أبوبکر الباقلانی قبول ایمانه هو الأقوی من حیث الاستدلال و لم یرد نص صریح أنّه مات علی کفره. انتهی
و دلیل جمهور السلف و الخلف علی کفره أنّه آمن عند الیأس و إیمان أهل البأس لایقبل و الله أعلم.[۴]
۴ -مغالطهای که معمولا مخالفان عرفان مرتکب آن میشوند اینست که چون مردم ارتکازًا فرعون را بد میدانند چنین وانمود میکنند که محییالدین طرفدار انسانهای بد است و از آنها تعریف مینماید؛ پس خود او نیز بد است.
در حالیکه محییالدین بر فرض پذیرش نسبت مزبور به او، فرعون را انسانی توبهکار دانسته و لذا وی را بهشتی میداند نه اینکه با علم به بد بودن وی از وی تعریف و تمجید نماید.
و این امر جز یک اشتباه علمی و تفسیری هیچ چیزی را در پی ندارد چنانکه در دورههائی جماعتی از شیعیان و محبان اهلبیت علیهم السلام به علت، جهل خلفای غاصب و قاتلان حضرت زهرا سلام الله علیها را افرادی نیکو و از اصحاب اخیار حضرت رسول الله میشماردند و زبان به لعن و طعن ایشان نمیگشادند و چون این امر از سر جهل بود هیچ نقصی در ولایت و محبت ایشان ایجاد نمینمود.
پس مسأله مزبور یک مسأله علمی صرف است و هیچ ربطی به خوبی و بدی محییالدین و درستی و بطلان دیگر عقائد وی ندارد؛ گرچه مخالفان عرفان از هر مسأله بیربطی به هر شکلی که بتوانند سوء استفاده نموده و بر ضد عرفای بالله به کار میبرند.