چگونه است که ارادت یک عالِم تفکیکی، به رهبر نهضت باید تحسین و تمجید و ذکر شود و البته که باید بشود، اما مکتب و مرام آن رهبر که مروّج ارادت است باید تقبیح شود و کتمان؟
پس از نامه حجةالاسلام شیخ محمدرضا شوقیان در اعتراض به هتاکی آقای معاونیان به اولیای الهی فرد یا افرادی ناشناس با امضاء «میم حاء» دفاعیهای از آقای معاونیان تنظیم کرده و در فضای مجازی منتشر کردند. حجةالاسلام شوقیان در پاسخ به این دفاعیه نامه ذیل را نگاشته و منتشر نمودهاند.
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تعالی: قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ
اخیرا مطلع شدم که شخصی ناشناس با امضاء (میم حاء) در ردّ نوشته حقیر در جواب سخنان جناب شیخی که به محضر اولیاء خدا هتاکی نموده بود، مطلبی نوشته و مضمون آن اعتراض بر حقیر میباشد که چرا کتمان حقایق تاریخی نموده و آقایان تفکیکی را متهم به انقلابی نبودن کردهام.
مفهوم این مقدار از اعتراض و سکوت در برابر سایر موارد، لابد آن است که بقیه مطالب مطروحه در نامه را تلقی به قبول کردهاند و الا قاعدتا سایر مطالب آن نامه از نگاه ایشان اولی به اعتراض و ایراد است. البته که عدم الاعتراض لا یدل علی القبول و لکن از قدیم گفتهاند سکوت علامت رضاست.
صادقانه عرض میکنم که حقیر به هنگام تدوین نامه قبلی به یاد دو شخصیت مهم و محترم مکتب تفکیک، یعنی جناب حاج شیخ مجتبی قزوینی و مرحوم آقا میرزا جواد آقای تهرانی رحمةاللهعلیهما بودم.
متذکر شخصیت اول از آن جهت که رهبر عزیز و معظم انقلاب دامعزه، دو سه باری شده است که به هنگام تبیین موضوع آزاداندیشی و ترویج این خصلت زیبای علمی در حوزههای علمیه، خاطرهای از حاج شیخ مجتبی قزوینی در دفاع از حمایت از رهبر فقید انقلاب رحمةاللهعلیه در شروع نهضت اسلامی و در پانزده خرداد ۱۳۴۲ نقل مینماید. و این کار ایشان را با وجود اختلاف سلیقه زیاد با رهبر فقید انقلاب تحسین مینمایند.
و به یاد شخصیت دوم، یعنی مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی بودم، به جهت حکایتی که از بازدید ایشان از جبهه و ملاقات با رزمندگان غیور اسلام و علی الخصوص جریان تبعیت محضه ایشان از فرماندهان جنگی همچون شهید چراغچی و شهید برونسی خوانده و شنیده بودم؛ و باز صادقانه بگویم که اصلا به یاد مرحوم حاج شیخ محمّد واله رحمةاللهعلیه نبودم، زیرا از مجاهدات ایشان نه حکایتی شنیده بودم نه جریانی را خوانده بودم و البته که عدم الوجدان لا یدلُّ علی عدم الوجود. ربنا لا تواخذنا إن نسینا أو أخطأنا.
و همینطور قصد داشتم در آن مکتوب بنویسم که ای پیروان مکتب تفکیک در عصر حاضر بیایید و لااقل به اندازه حاج شیخ و میرزا غیرت و حمیّت و انصاف داشته باشید، و همچون این عالمان زمانشناس به وظیفه خود عملکرده و اینگونه غیرمنصفانه به نظام اسلامی و برکات آن و به رهبران و جاننثاران آن نتازید و ننگرید.
میخواستم بنویسم که لابد مرحوم حاج شیخ در جریان پانزده خرداد با خود میگفت: درست است که رهبر این نهضت حکیم است و عارفپیشه، اما شجاع است و غیور. درست است که مرید شیخ شاهآبادی است اما مجاهد است و دلسوز. درست است که شارح فصوص ضاله است اما فقیه است و عالم. پس وظیفه است که حمایتش کنم.
لابد که مرحوم میرزا با خود میاندیشید که درست است که در کتاب «عارف و صوفی چه میگویند» بر عارف و فیلسوف تاختهام و درست است که دفاع مقدس به امر رهبری، عارفپیشه است و حکیم، اما امر، امرِ ولی فقیه است و امرِ حاکم اسلامی مُطاع است و مُتَّبع، گرچه مروج و مدرس حکمت و عرفان باشد.
میخواستم بنویسم: ای کاش شما هم کمی انصاف داشتید و همچون مرحوم حاج شیخ و مرحوم میرزا میگفتید: درست است که قاضی و خمینی و طباطبائی و طهرانی حکیمند و عارف، اما برای اسلام و تشیع زحمت کشیده و خون دلها خوردهاند.
ای کاش میگفتید که درست است که طهرانی عارف مسلک است، ولی با تقوا است و دنیاگریز. درست است که طرفدار حکمت و عرفان است ولی دیگر شیاد و صیاد و رهزن و دغلباز نیست. درست است که مروج مکتب عرفان است و فلسفه، ولی سید است و با نسب و با پدر.
میبینید چه زشت عمل کرده که حتی به روش بزرگان مکتب هم عمل ننمودید!
و اما دلیل خودداری حقیر ناسی خاطی از بیان این دو واقعه تاریخی، خوف از این بود که مبادا به طایفه محترم تفکیک بربخورد که چرا بزرگان ما را به صفت مذموم انقلابیگری متهم نموده! و چرا این عمل را که میتوان حمل بر تقیه نمود بر مراد خود یعنی انقلابی بودن حمل کردید!
همینطور انصاف بدهید که در میان همه فضائل آقایان محترم مخالف عرفان آنقدر این گونه مجاهدتهای غیرتمندانه نادر است که میتوان کالمعدوم فرض کرد.
و البته اهل تفکیک باز هم باید ممنون رهبر انقلاب که خود مروج حکمت و عرفان است باشند که با روحیه انصاف و آزاداندیشی خود یادی از این جریانهای تاریخی نمودهاند. و الّا خود آقایان نه تنها بنای بر ذکر این مجاهدات ندارند بلکه تلاش در اخفاء آن و استغفار از آن مینمایند و شاهد بر آن ملاحظه مجموعه بیانات و خطابهها و جلسات ایشان است که در هیچ کدام از آنها ذکری از این خاطرات و فضائل ابداً نیست.
البته اینها هیچکدام از گناه کتمان حقیقت از ناحیه حقیر کم نمیکند بنابراین هم اکنون و از طریق نوشتار حاضر اعلام می-دارم:
ایها الناس بدانید حقیر اشتباه کردم که حقایق تاریخی را کتمان نمودم.
حقیر اشتباه کردم که مجاهدات بعضی از اهل تفکیک در انقلاب و جنگ را نادیده گرفتم.
ایها الناس کتمانِ حق کار زشت و پلشتی است.
بدانید که مکتب تفکیک، انقلابی هم دارد، مکتب ضد عرفان و فلسفه، شلاق خورده و تبعید شده وجبهه رفته دارد.
ایها الناس شهدا همگی فرزندان و دستپروردگان صاحبان این مکتباند.
ایها الناس دروغ است که انقلابیون و مجاهدان و ایثارگران مرید مرادی عارف پیشهاند.
ایها الناس به زودی و انشاءالله جناب شیخ و امثال ایشان این حقایق تاریخی را در منابر و مجالس و ماهوارهها خواهند گفت.
آقای میم حاء! واله و شیخ و میرزا به رحمت خدا رفتند و مدح و ثنای دنیوی و اجر و پاداش اخروی برای خود فراهم ساختند؛ لله درّهم و علیه اجرهم.
اما ای کاش میفهمیدید که همان ملاک و مناط زمان شیخ و میرزا و واله، در این زمان نیز به نحو اتم موجود است.
ای کاش میدانستید که امر رهبر این زمان هم مطاع است و متَّبع.
جنگ این زمانه هم نیاز به سرباز دارد، سربازِ مطیعِ فرمانده!
فرمانده این جنگ، امر به تسلیح به سلاح معرفت و حکمت مینماید، فرمانده این جنگ، و این نهضت نیاز به حمایت دارد.
جنگ این زمان جنگ پیچیده افکار و عقاید است، جنگ شبههها و غبارهاست.
سلاح این جنگ، معرفت است و تقوا و علم است و حکمت، برهان است و استدلال.
سرباز کنونی این فرمانده مطاع، باید و باید اهل تهذیب نفس و علم و اجتهاد باشد؛ باید توانایی پاسخگویی نیازهای معنوی و معرفتی را داشته باشد، باید آشنای با علوم معقول باشد.
آقای میم حاء! البته و البته که مجاهدات یک عالم را باید دید و بر آن بالید و حقّاً و حقّاً نیز جای بالیدن دارد، زیرا حمایت از حق و رهبرِ به حق، از هر که و هر جا شایسته تقدیر است.
اما ای کاش شما که بر کتمان حقیر خُرده گرفتهاید و حق هم دارید، چشم باز کرده و خدمات و مجاهدات و جانفشانیهای عالمان اهل حکمت و عرفان را هم میدید و میگفتید.
جناب میم حاء! چگونه است که اظهار ارادت حاج شیخ به خمینی کبیر مستحسن است و زیبا و کتمان آن ناروا و زشت، ولی نَقل فضائل حِکمی و عرفانی ایشان ناروا و ممنوع!؟
چگونه است کتمان سخن میرزا جواد آقا به شهید ولی الله چراغچی که «الآن ولیّ ما ایشان است و امر ایشان واجب الاطاعة»، قبیح است، ولی کتمان مجاهدات چراغچی شهید و مجاهدان دیگر به جا هست و روا!؟
جناب میم حاء!
واضح است که حرکت دو عالِم زمانشناس، ببخشید سه عالم! در دو برهه از تاریخ جای تقدیر و تمجید فراوان دارد اما اینکه عدهای با تمسک به این دو مورد بخواهند دامان خود را از حقیقت بیتفاوتی و بیغیرتی به نظام اسلامی و رهبری و سایر امور کشور اسلامی پاک نمایند، جای بسی شگفتی است. دقت بفرمایید که عرض کردم عدهای نه همه!
این که بسیاری ازخطبای این مکاتب در قم و مشهد و سایر بلاد، حتی از دعای برای رزمندگان و رهبری استنکاف میکنند نیز حقیقتی تاریخی است و غیرقابل کتمان.
این حقیقت که بعضی از برگزارکنندگان این جلسات برای منبری و مداح شرط میکنند که حرف از انقلاب و دفاع مقدس و رهبر و سیاست و آمریکا و اسرائیل نزنند، نیز حقیقتی تاریخی است و غیرقابل کتمان.
آنچه مورد نظر حقیر در این مکتوبات بوده و هست، بیانصافی و حقپوشانی و جسارت و بیادبی عدهای است که داعیهدار دفاع از شریعت و ولایت گشته و با عنوانِ عوام فریبِ روشنگری، به تحریف حقایق تاریخی و علمی پرداخته و جسورانه به لواداران مکتب غرّای تشیع اهانت میکنند.
آقای میم حاء!
چگونه است که وقتی مجتهدی والامقام، جان خویش را که شرعاً موظف به حفظ آن است را بازیچه ارادت به یک فرمانده جوان بیست و چند ساله قرار میدهد، نباید کتمان شده و مورد اعتراض قرار گیرد و باید تحسین و توجیه شود و البته که باید بشود. اما خدا نکند در کتابی و در مسئلهای فرضی، کسی حرف ارادت را بر زبان بیاورد، که ناگاه فریاد صیادی و شیادی بلند شده و مرید را احمق و کولیده و عوام میخوانند و مراد را رهزن و دغلباز و بیپدر مینامند.
چگونه است که ارادت یک عالِم تفکیکی، به رهبر نهضت باید تحسین و تمجید و ذکر شود و البته که باید بشود، اما مکتب و مرام آن رهبر که مروّج ارادت است باید تقبیح شود و کتمان؟
چگونه است که حمایت حاج شیخِ ضد فلسفه و عرفان، از سید روح اللهِ فیلسوفِ عارف، باید ذکر شود، ولی خون دل خوردن سید روحالله از آقایان ضد فلسفه و عرفان کتمان؟
جناب میم حاء!
آقا سید روح الله میگفت گمان نکنید هر کسی یک مطلب عرفانی گفت یک حرف عرفانی زد او کافر است، فرمود:
عمده نظر من آن است که حیف است یک دستهای از اهل علم که مردم صالح و خوبی هستند اینها محروم بمانند از یک مسائلی، فرمود ما که آمدیم قم، مرحوم آقا میرزا علی اکبر حکیم، خدا رحمتش کند در قم بود، وقتی حوزه علمیه قم تأسیس شد، یکی از مقدسین، آن هم خدا رحمتش کند، گفته بود ببین اسلام به کجا رسیده است که در خانه آقا میرزا علی اکبر باز شد... بعد از این که ایشان فوت شده بود، گویندهشان در منبر گفته بود من خودم دیدم قرآن میخواند.
آقا سید روح الله گفت:
این موجب تأثر است که یک حوزهای از یک خیراتی که هست محروم بماند حتی از فلسفه که یک امر عادی است تا برسد به آن مسائل دیگر.
این عرفا و شعرای عارف مسلک و فلاسفه هم، همه یک مطلب میگویند. مطالب مختلفه نیست، تعبیرات مختلفه است. زبانهای مختلفه است، زبان شعر خودش یک زبانی است. حافظ زبان خاصی دارد، همان مسائل را میگوید که آنها میگویند...، نباید از این برکات مردم را دور کرد.
... نگویید که این تعبیرات را شما آوردید دوباره در میدان، مثلا دوباره تعبیرات عرفان را آوردید، خیر، باید بیاید.
مرحوم آقای شاه آبادی رحمة الله برای عدهای از کاسبها که میآمدند آنجا، مسائل را همان طوری که برای همه میگفت برای آنها هم میگفت، من به ایشان عرض کردم آخر اینها! گفت: بگذار این کفریات به گوششان بخورد، خوب ما یک چنین اشخاصی داشتیم. حالا با سلیقه من درست در نمیآید که نمیشود گفت اینها اشتباهات است.
جناب میم حاء!
میدانید این سخنان مال چه زمانی است؟ مال زمانی است که آقایان تفکیکی به ایشان نامه نوشته و آن عارف حکیم مجاهد را نهی از منکر نموده وبا فتح الفتوح خود، امتی را از شنیدن کفریات نجات دادند، این هم واقعهای بود تاریخی و غیرقابل کتمان.
شاید اگر این واقعه تاریخی اتفاق نمیافتاد و آن کفریات به گوش ما و شما هم همچون کاسبها میرسید وضع حوزهها و جامعه ما بهتر از این بود که هست.
آقای میم حاء!
مکتبی که مروج ارادت است محصولش شاهآبادی است و خمینی، خمینی است و خامنهای، مکتبی که حرف از ارادت میزند حاصلش قاضی استاد اخلاق و طباطبایی مفسر و طهرانی مدافع شریعت است، شاگردانش امثال دستغیب و مطهری است.
اساتیدش ملا حسینقلی همدانی و سید احمد کربلایی و شیخ محمد بهاری و میرزا جواد ملکی تبریزی است.
جناب میم حاء!
از ارادت نترسید ارادت نیز حقیقتی تاریخی است. بنگرید عمل حاج شیخ مجتبی و آقا میرزا جواد آقا رضواناللهعلیهما را.
ضمناً جناب میم حاء!
دوستانه نصیحت میکنم از بیان نام خود نترسید، زیرا ذکر نام به نحو حروف مقطعه در زمان کنونی، حمل بر امور دیگری میشود که شایسته شما نیست و بگذارید افکار عمومی هم بحثان، بدانند چه کسانی را قضاوت میکنند.
والسلام علی من اتبع الهدی
العبد شیخ محمدرضا شوقیان
۱۰شوال المکرم ۱۴۴۰