نگارنده با برداشتی توحیدی از رباعی عارفانه ابوطالب، تلاش نموده است تا برای همیشه، «اِنقُلت»های جاهلان و معاندان را نسبت به ایمان ابوطالب به دیوار بکوبد و بتواند در حد فهم خود از عظمت اندیشه و شخصیت او سخن گوید و جانها را برفروزد.
دربارۀ حضرت ابوطالب مخالفان و موافقان فرزند بزرگوارش امیرالمؤمنین علیهماالسّلام کملطفی بسیار نمودند. مخالفان چنان بر کفر و شرک وی داستانها سروردند که گویی دشمن شماره یک رسول خدا صلّىاللَهعلیهوآلهوسلّم نه بنیامیه و ابوسفیان بلکه ابوطالب بوده است!! ولی دوستان چرا؟ آنان تنها به اثبات ایمان وی و جعلی بودن روایات شرک ابوطالب بسنده کردهاند در حالی که روایات فراوانی که اهل بیت را از اصلاب و ارحام مطهر میداند[۱] در اثبات نه تنها ایمان بلکه طهارت بالای ابوطالب کافی است.
آری شیعیان گویی در اثبات ایمان ایشان ماندند و از بهرهوری از آثار بینظیر حضرت ابوطالب غفلت کردند.
در متن پیش رو، محقق ارجمند جناب آقای دکتر محمود ابراهیمی، با بررسی محتوایی تنها دو بیت از دیوان حضرت ابوطالب سلاماللهعلیه نگاه بلند و توحیدی ایشان را به بهترین وجه به تصویر کشیده است.
دیوان حضرت ابوطالب سلاماللهعلیه اشعار فراوانی دلالت بر ایمان و اعتقاد راسخ ایشان به خدای بزرگ دارد از جمله ابیاتی که از علی بن حمزه بصری تمیمی با عنوان « و قال فی الثناء علی الله عزّ و جلّ» نقل شده است:
۱. مَليكُ النّاسِ لَيسَ لَهُ شَريكٌ
هُوَ الوَهّابُ وَ الْمُبْدِي الْمُعيدُ
۲. وَ مَنْ تَحتَ السَماءِ لَهُ بِحَقٍّ
وَ مَنْ فَوقَ السَماءِ لَهُ عَبيدُ
ترجمه:
۱. خداوند بزرگ پادشاهی است که هیچ نظیری ندارد، و فقط اوست که تمام وجودش بخشندگی است و فقط اوست که همه چیز از او سرچشمه میگیرد و سرانجام همه نیز اتصال به اوست.
۲.اگر بخواهی واقعیت خالص را ببینی، همه زمینیان را تحت تسلط مطلق او ببین و همه آسمانیان را تحت تصرف مطلق او بدان.
شرح مفاهیم:
۱. بینظیر بودن، اشاره به بینهایت بودن آن موجود دارد که هسته مرکزی توحید است.
۲. «هو الوهّاب»: یعنی تمام وجودش بخشندگی است و چون فقط یک موجود بینهایت میتواند بخشندگی نامحدود داشته باشد بنابراین توجه به اینکه یک موجود «وهاب» مطلق است جز با دید توحیدی ممکن نیست.
۳. تنها و تنها با دید توحیدی است که میتوان به ابتدا و انتهای خلقت نگاه کرد و آن دو را در یک نقطه بهم متصل ساخت. (هو الاول و الاخر)
۴. توجه به «حق» و اینکه وراء ظاهر این عالَم، واقعیتهایی عمیق نهفته است، از امتیازات موحّدین است بالخصوص با توجه به لایههای مختلف هستی. (تحت السماء و فوق السماء)
۵. تصرف مطلق، جز از قادر مطلق، عالِم مطلق و حیات مطلق، جاری نمیشود و چنین فهمی از خداوند، لازمه فهم هر سه صفت ذاتی الهی است (حیات، علم و قدرت)
در شرح این دو بیت، ابتدا این سؤال را باید طرح کرد که: واقعاً افق دید گوینده اشعار کجاست؟
فردی که به اول و آخر هستی، به بالا و پایین عالَم نگاه میکند و حضور یک حقیقت بینهایت را درمییابد و ربط و اتصال او به همه موجودات را نگاه میکند و او را حیات مطلق، قدرت مطلق، علم مطلق و مسلط بر همه میبیند. عالمان عرفان به چنین دیدی، دید خالصِ توحیدی میگویند و فردی را که دارای چنین دیدی است، موحد واقعی مینامند.
برای درک بهتری از عظمت اندیشه عرفانی ابوطالب در آن زمان، ابتدا نگاهی به نظرگاهِ توحیدی عالمان برجسته دین به هستی میپردازم تا در مقام مقایسه، رتبه بالای توحید نظری و عملی ابوطالب بیشتر آشکار شود.
در مقدمه کتاب شرح آیت الله مصباح بر «نهایةالحکمه» علامه طباطبائی ، چاپ ۱۳۸۷، به قلم مصحح محترم آن جناب عبدالرسول عبودیت، بیانی در معرفی ساختار اندیشه آیتالله مصباح آمده است به این نحو که:
« ... ايشان با نگرشى سامانمند به مجموعه آموزههاى عقلى و نقلى اسلام، تصوير واقعگرايانهاى از ابعاد گوناگون اين دين الهى و رابطه ساحتهاى فردى و اجتماعى حيات انسانى عرضه مىكند كه در آثار گذشتگان و همعصران كمتر سابقه دارد. در اين چشمانداز، همهچيز از خداوند آغاز مىشود و به او پايان مىيابد، و او محور همه هستى است. هيچ جنبهاى از هستى و حيات از چارچوب اين تصوير خارج نمىماند، و عناصر موجود در آن در ارتباط ارگانيک با يكديگر، تكميلكننده وجوه و ابعاد اين منظره بديع و بهتآورند.»
حال با ملاحظه نظر صاحبنظری چون آقای عبودیت، راجع به وجه امتیاز مهم ساختار اندیشۀ استاد مصباح به عنوان یک نگرش کمسابقه در آثار علمای گذشته و حال، که با دیده اعجاب و تعظیم مطرح میشود، ملاجظه بفرمائید قدرت توحید حضرت ابوطالب را در زمان فترت پیامبران، در اوج استیلای جهل و خرافه، که دارای چه عظمتی از ادراک بوده است؛ با احساسی از هستی که ریشه در ازل و ابد دارد، گذشته و آینده را درک میکند و همه موجودات را با وجود اختلاف ظاهری آنها متحد و مرتبط با پروردگار میبیند. این نوع نگاه نیاز به درک بالایی از زیبائیشناسی دارد که در کلام ابوطالب تبلور یافته است.
نامدگان و رفتگان، از دو کرانۀ زمان
سوی تو میدَوَند هان! ای تو همیشه در میان
در چمنِ تو میچرد، آهوی دشتِ آسمان
گِردِ سرِ تو میپرد، بازِ سفیدِ کهکشان
هر چه به گِردِ خویشتن، مینگرم در این چمن
آینۀ ضمیرِ من، جز تو نمیدهد نشان[۲]
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وزشما پنهان نشاید کرد سرِّ میفروش
نگارنده به عنوان یک جویندۀ معنا و نه یک کارشناس حوزه دین و عرفان، کلامی را بالاتر از این دو بیتی ابوطالب در باب خداشناسی کاربردی نیافته است. توضیح آنکه همه انسانها دارای درکی اجمالی از توحید و خداشناسی هستند حتی غیرمعتقدین به خداوند، اما باید دید که این شناخت چه نقشی در نگرشسازی دارد و چه تأثیری در چگونگی زندگی و ارتباطات کاری و اجتماعی انسان پدید میآورد؟
هریک از ما انسانها به تناسب درک خود تصوری از خداوند داریم ولی هیچیک از این تصورات، آن اَحَد صمدِ سرمدی که قرآن ستوده است نیست. چرا که کسی را توان درک آن «هو»، چنان که باید، نیست. حال با آنکه خداوند را کمترین نیازی به این شناخت ناقص و معیوب ما نیست پس چرا همه را تشویق نمودهاند که به عنوان یک تفکر مرکزی در طول زندگی، در همه حالات به خدا توجه کنند و روی بیاورند! در پاسخ گفته میشود ما به قدر شناخت و ایمان درستمان به او، میتوانیم بهتر از او در برطرف کردن نیازهایمان و رسیدن به خواستههایمان کمک بگیریم و بالنده شویم.
بنابراین برای عموم مردم، مسألۀ اصلی در علم توحید، منهای اصل تصدیق وجود خداوند، باید این باشد که چه رویکرد شناختی به پروردگار، حس حضور او را در تک تک اعمال و تصمیمات زندگی ما فعال میسازد و میتواند فکر ما را جهت داده و در مقابله با چالشها به ما قوت قلب بدهد، امید ببخشد؛ و در برابر مصیبتها، کمبودها، مشکلات و شکستها، صبر و شکیبائی دهد و زندگی ما را معنادار کند و حرکت ببخشد!
در واقع، رسیدن به توحید کاربردی، شرط اولیه سامان بخشی به ضعفها و قوتها و بهینهسازی اعمال و رفتار و بهبود ارتباطات اجتماعی میباشد.
حال با توجه به اینکه انسان را همیشه نیازهایش وادار به حرکت میکند و این نیازها معمولاً تمام توان و تمرکز فکری او را بطور کامل بخود مشغول میدارد و انسان نمیتواند در آنِ واحد در چند کار مهم غیرمرتبط متمرکز گردد اگر بخواهد حس حضور خداوند را در تمام حالات و لحظات زندگی داشته باشد نباید خداشناسی را به صورت یک امر انتزاعی ذهنی بیخاصیت مطرح کنیم که نقش روشنی در زندگی او ندارد، بلکه باید در دنیای حسی و حرکتی او به عنوان یک عامل کمکی، در پیگیریهای خواستههای خود، حضور او را ببیند و لمس کند و از او محاسبه ببرد.
خدای ابوطالب و عباس یک است، هر دو هم خداوند را میشناسند و هم رسول خدا را، بت پرست هم نیستند، اما موضعگیری این در برابر مقاومت سرسختانه و دشوار مشرکین نسبت به اعلان رسالت ختمی مرتبت کجا و آن کجا؟
عباس از موضع ترس و انفعال میگوید:
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
با بیان رسالت شما، قریش پشت در پشت هم، ریشه ما را خواهند کَند.
ابوطالب میگوید:
پادشاها لشگر توفیق همراه تواَند
خیز اگر بر عزم تسخیر جهان ره میکنی.
تو و حزب تو در مرتبۀ اعلا قرار دارید، با آشکار کردن دعوت علنی خود هر چه زودتر چشم مشتاقان و منصفان را به منطق خودت روشن کن و هرگونه مقاومت زبانی و فیزیکی قریش را هم با شمشیر سخن (کار رسانهای) و شمشیر برّان در هم میشکنیم. خون من تضمین حرکت توست. و من اعراب را میبینم که در مقابل تو همچون بهائم در مقابل سرپرستشان زانو خواهند زد. یعنی اعلان حمایت کامل احساسی و عاطفی، اطلاعاتی و شناختی و فیزیکی و دفاعی.
خدای یحیی سنوار و محمود عباس هم یکی است و هر دو اذعان به توحید دارند اما این کجا و آن کجا.
و به همین نسبت خدای ظریف و سلیمانی هم یکی است. اما این پوزه بر آستان میساید و آن پوزه استکبار را در منطقه به زمین میکشد.
پس تفاوت در باورها، تفاوت در راهبردها و دستاوردها را به همراه دارد. حال سؤال اساسی این خواهد بود که:
چگونه از باور منفعلانه و بیخاصیت نسبت به پروردگار به باوری معنا بخش و حرکت آفرین و امیدبخش برسیم؟
جواب این پرسش را حضرت ابوطالب با هوشمندی تمام در آن دو بیت توحیدی خود در اختیار گذاشته است. همچنان که وقتی خداوند میخواهد حس حضور خالص خود را در ذهن بندهاش تداعی کند با او بحث فلسفی نمیکند، به این میپردازد که ببین وقتی دستت از زمین و آسمان کوتاه است و همه علل و اسباب مورد شناختت از تأمین تو درمیمانند چه کسی نیازهای جدی تو را برآورده میکند! میگوید:
«قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَٰذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ» (انعام: ۶۳)؛ بپرس: در بدترین وضعیتِ صحرا و دریا، چه کسی از شرّ حوادث ناگوار نجاتتان میدهد؟ درحالیکه نالان و نهان، صدایش میزنید: اگر از این مخمصه نجاتمان بدهد، حتماً شکرگزارش میشویم! ،
«قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ» (انعام: ۶۴)؛ بگو: خداست که از آن گرفتاری و بلکه از هر اندوه شدیدی نجاتتان میدهد؛ ولی شما زیر حرفتان میزنید و باز به شرک رو میآورید!»
و یا میگوید:«فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ» (العنکبوت: ۶۵)؛ سوار کشتی که میشوند، وقتی بهخطر میافتند، خدا را از تهِ دل صدا میزنند؛ اما بهمحض اینکه خدا با رساندنشان به ساحل نجاتشان داد، باز به شرک ادامه میدهند.
«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ» (النمل: ۶۲)؛ بتها بهترند یا آنکه خواستۀ هر درماندهای را وقتی صدایش بزند، برآورده میکند و گرفتاریاش را برطرف میسازد و شما را از منافع مادی زمین بهرهمند میکند؟ آیا معبودی همردیف خدا هست؟! حیف که کمتر بهخود میآیید!»
یعنی خود خداوند نیز خود را در دل تلاشهایی که انسان برای برطرف کردن ضعفها و نیازهایش دارد به او مینمایاند. تا او متنبه حضور و تأثیر او در تمام مراحل زندگیاَش باشد.
حضرت ابوطالب نیز در این دو بیت خود، با منطقی پایدار و اثرگذار چنین توجه و شناختی را نسبت به حضرت حق، به همه عرضه میدارد. به این مفاهیم کلیدی شعر او توجه کنید:
۱. «ملیک الناس» اوست، یعنی تنها خداست که مالکیت علی الاطلاق، بر تمام لایههای وجودی انسان و هستی، و تمام معادلات بین آنها را دارد؛ بگونهای که کمترین نقش و تأثیری، در هیچ فعل و انفعالی در عالم جز از ناحیه او نیست «لیس له شریک».
۲. در عین حال تنها اوست که تمام وجودش بخشندگی است، «وهّاب» مطلق است؛ همه خوبیها و کمکها از او سرچشمه میگیرد و هرچه در آسمانها و زمین است عبد و مملوک حقیقی او و تابع اراده اوست. یعنی تنها اوست که عالِم حیِّ قادرِ مطلقِ فعّالی است که میتواند زمینه رسیدن انسان را به همه خواستهها و نیازهایش فراهم کند.
۳. در عین حال سمت و سوی هر حرکت و فعالیتی هم در عالم به جانب اوست. بازگشت همه به نزد اوست . ارزیابی و ارزشگذاری اعمال هم با اوست.
حال، اگر کسی از مجموعه مباحث توحیدی، به این حد از باور که ابوطالب در این دو بیت گفته برسد:
(۱) آیا ممکن است اراده او، متوجه تأمین نیازی بشود ولی از چنان موجود صمدِ بخشندۀ قادری که هر فعل و انفعالی در جهان از ناحیه اوست غافل گردد؟
(۲) آیا ممکن است برنامه حرکتی خود را که در جهت حل نیازهایش میچیند جز در راستای پسند آن معبودی قرار دهد که میداند همه توش و توان مؤثر در عالم که باید برای تأمین نیازش بکار آید متعلق به اوست!؟
(۳) آیا ظهور این توجه فعال به پروردگار که ناشی از حس حضور خداوند و کمک او، در هر شرایطی است، جز همان «تقوایی» است که در تصمیم و رفتار توصیه به آن شدهایم؟ و آیا مگر هدف از خداشناسی، چیزی جز رسیدن به این حالت است؟
(۴) آیا ممکن است کسی به چنان باوری برسد اما آزادفکری معنوی نداشته باشد و به شخص یا نیرویی بجز «ربالارباب» تکیه کند؟
قطعاً چنین شخصی، قوت قلب خاصی پیدا میکند و برای رهایی خود و جامعه خود از قیود بندگی و ذلت دیگران تلاش مطمئنی خواهد داشت. و هیچگاه در مسیر اهداف زندگی به علت ضعفها و کمبودها دچار افسردگی و ناامیدی نمیشود! و... میشود قاسم سلیمانی، میشود یحیی سنوار، میشود محمد ضیف، که در دل محاصرههای ۳۶۰ درجه اطلاعاتی، لجستیکی و یا نیروی کمکی، از دل حصار تنگ زندان غزه، طوفان نوح به پا میکنند و هیمنه قدرت پرشکوهترین شیاطین تاریخ بشر را در هم فرو میریزند.
این همان درس کاربردی از توحید است که ابوطالب در مکتب تربیتی خود تدریس میکند و قابل فهم برای تمام طبقات اجتماع است و توانسته آنهمه شجاعتها و رویشهای مثبت و سازنده را در تاریخ اسلام به ثمر رساند و اینک اوج آن را در محور مقاومت و مردم مظلوم و مقتدر غزه شاهد هستیم. این منطق درسی قابل فهم، که حضرت ابوطالب از پروردگار ارائه می دهد درست بر خلاف عارفانی است که مباحث توحیدی را رمزآلود و مشکل مطرح میکنند و این غامض بودن شناخت خدا را وسیله حفظ علوّ و برتری فهم دینی و رتبه اعتقادی خود قرار داده و دیگران را از حرکت باز ایستاندهاند. به عنوان نمونه به این چند بیت توجه کنید.
دردسر میداد عقل از خانه بیرون کردمش
ایستاده بر در و دزدیده گوشی میکند
در تعجب مانده اند اصحاب دنیا سر به سر
کاین همه رندی چرا این خرقه پوشی میکند
ار بیان این معانی چون عبارت قاصر است
میر سرمستان بیانش با خموشی میکند [۳]
نگارنده این نگرش توحیدی ابوطالب به هستی را که تاثیر آن بر تمامی افکار و اندیشههای ایشان سایه افکنده و چگونگی رفتار و شخصیت ایشان را تبیین و تفسیر میکند اوج نبوغ فکری او میداند.
پیشنهاد میگردد این تعریف خلاصه، جامع، دقیق و کاربردی از توحید ، که اکسیر زندگی خدامحورانه است سرفصل مباحثی قرار گیرد که بنام توحید در کتب درسی معارف برای دانشآموزان و دانشجویان تدریس میشود تا در هنگامه سختیها و گرفتاریها پشتوانه نظری لازم را برای تابآوری داشته باشند و بلکه بالاتر، بتوانند چون مردم غزه درخششی حماسی داشته باشند چنانکه وقتی از میان آوار بمبارانهای مهیبِ وحوش تبهکار عالم سر بیرون میآورند با وجود حجم غیرقابل تصوری از مصیبتها و ناملایمات جسمی و روحی، و نبود آب و غذا و دارو و درمان، و تنهایی و بییاوری، و بیپناهی مطلق، چون کوه استوار، سرافراز و امیدوار سر به آسمان بر میدارند که «حسبناالله و نعمالوکیل»[۴]، درود بر حماس، جانم فدای فلسطین!؛ و نه آنکه با کوچکترین ظلم و ستمی درمانده و زار به گریه در آیند.
با دلِ خونین لبِ خندان بیاور همچو جام
نی گَرَت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش
در این باره جا دارد یادی هم داشته باشیم از رهبر و الگوی متعالی مردم غزه و محور مقاومت، شهید اسماعیل هنیه و همسر رشیدۀ ایشان که با وجود از دست دادن ۶۰ تن از فرزندان و بستگان، و فشار مضاعف گرفتاریهای جانفرسای مردم غزه، میتوانند شکوهمندانه، دستان خود را به نشانه پیروزی بالا برده و با لبخندی پر از عشق و امید با مردم روبرو شوند، و رقصکنان بر هستی فخر فروشند که توانستهاند در دفاع از حق، از امتحانهای سخت خداوند سربلند دربیایند. زهی سعادت و کمال.
این رقص مبارک، در دل آن سختیها، ثمره آن مِی توحیدیست که از جام ابوطالب نوش کردهاند.
وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بَرْبَط زنان میگفت نوش
نگارنده با چنین برداشتی از تأثیر آن رباعی عارفانه زیبای ابوطالب، آن را مَطلع مقدمهای قرار داده است که در جلد اول کتاب «پشتیبان خورشید» نگاشته شده تا از همان آغازین نقطه بحث برای همیشه، «اِنقُلت»های جاهلان و معاندان را نسبت به ایمان ابوطالب به دیوار بکوبد و بتواند در حد فهم خود از عظمت اندیشه و شخصیت او سخن گوید و جانها را برفروزد.
رحمت و رضوان خدا بر او که در ساحت خداشناسی هم برجستهترین است، و از خُمخانۀ وجودش باب علم توحید را به روی همه ما گشوده است.
۱. برای نمونه رک: الکافی، ج ۴، ص ۵۵۹
۲. هوشنگ ابتهاج
۳. شاه نعمتالله ولی
۴. این شعار قرآنی آنها برگرفته از آیه ۱۷۳ آل عمران است که وقتی ترسوها و نفوذیهای دشمن به مؤمنین گفتند «دشمن نیروهایش را برای حمله به شما بسیج کرده است؛ از آنها بترسید»، اتفاقاً این خبر روحیهشان را تقویت کرد و گفتند: «همینکه خدا هست، برایمان بس است و او خوب تکیهگاهی است! الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ»