عرفان و حکمت
عرفان و حکمت در پرتو قرآن و عترت
تبیین عقلی و نقلی عرفان و حکمت و پاسخ به شبهات
صفحه‌اصلیدانشنامهمقالاتتماس با ما

جذبه عشق (کتاب)

جذبه عشق اثر حضرت آیة الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی مد ظله العالی است. موضوع این کتاب، عشق و محبت الهی می‌باشد و به بررسی ابعاد مختلف عشق خدا، ضرورت و راه‌های تحصیل آن می ‌پردازد. کتاب جذبه عشق تقریرات قسمتی از دروس آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی مد ظله العالی است که در تفسیر آیه شریفه: وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ بیان نمودند.

خلاصه محتوای فصل اول

فصل اول کتاب جذبه عشق به تفسیر آیهٔ شریفه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» (البقره: ۱۶۵) میپردازد.

معنای حبّ

مؤلف برای تفسیر این فقره از آیه ابتدا معنای لغوی حبّ را بررسی نموده و سپس به نقد و بررسی دیدگاه متکلمین، صدرالمتألهین و علامه طباطبایی دربارهٔ حقیقت حب می‌پردازد و در نهایت حقیقت محبت را چنین تعریف مینماید:

محبّت عبارت است از جاذبه نفس و کشش روحی حبیب نسبت به محبوب. این کشش به حسب افراد و شرائط دیگر مختلف است، و نیز از نقطه نظر تأثیر محبوب و درجه فعّالیت آن در نفس مُحِبّ نیز متفاوت است.

معنای انداد

انداد جمع «ندّ» است و علامه طباطبایی «ندّ» را به معنای مثل می دانند و مصادیق آن را منحصر به بت نمی داند بلکه شامل ملائکه و بعضی از انسانهائی که ارباب سایر خلق شده و در ظاهر مانند خداوند مسلّط بر دیگران گشته‌اند هم خواهد شد، بلکه این تعبیر تمام موجوداتی که اطاعت می‌شوند أمّا خداوند إذن به اطاعت آنها نداده است را دربرخواهد گرفت.

مؤلف میفرماید: در سطحی عمیقتر و افقی بالاتر، هر چیزی را که انسان برایش در مقابل خداوند موجودیّتی قائل شده و به او متّکی گردد، در حقیقت آن چیز را به عنوان نِدّ خداوند اتّخاذ کرده است؛ برای بعضی علمشان حُکم بت و نِدّ را دارد، برای بعضی خوابها و مکاشفات است که حکم نِدّ را پیدا می‌کند؛ اگر کسی خوابها و مکاشفاتش، اگرچه مکاشفه‌های خوبی هم باشد، سبب دلبستگی‌اش شده و او را از مسیر حق منحرف کند، بت و نِدّ او همین مکاشفات و خواب‌های او خواهد بود.

هرکس به هرچیزی تعلّق دارد، باید بداند که همان تعلّق او، بتی است که در برابر خداوند تراشیده و نِدّی است که در برابر خداوند اتّخاذ کرده است، فلذا برای تشرّف به لقاء إلهی باید این تعلّقات را قطع کند و از آن وضعیّت بیرون بیاید. البتّه که اینکار، کاری است بس مشکل و ما چاره‌ای نداریم جز اینکه خود را به خدا بسپاریم و از او طلب کنیم تا ما را از مهلکات نجات دهد.

یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَهِ

آیه در مقام مذمّت کفّار است؛ از این جهت که ایشان محبّت خود را میان خداوند و أنداد وی به طور مساوی یا غیرمساوی تقسیم نموده و هر دو را دوست می‌دارند و همانطور که أنداد را در وجود، نِدّ و مِثل خداوند و شریک او دانسته‌اند، در مقام محبّت هم برای خداوند شریک قائل شده‌اند.

أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ

در نظر اوّلیّه چنین به ذهن می‌رسد که آیه درصدد بیان این معنا است که: کفّار أنداد را همچون خداوند دوست دارند و لذا مستحقّ مذمّت هستند، ولی مؤمنین خدا را بیش از کفّار دوست دارند؛ یعنی ممکن است که مؤمن هم خدا و هم ندّ و مثل او را دوست داشته باشد ولی محبّت خود را میان آن دو مساوی قرار نمی‌دهد و در نهایت خدا را بیشتر از غیرخدا دوست می‌دارد، پس ایمان با محبّت غیرخدا جمع می‌شود و اگر کفّاری که برای خدا ندّ و شریک قرار داده‌اند نیز خدا را بیشتر از أنداد دوست می‌داشتند دیگر مورد مذمّت نبودند.

ولی با تأمّل در صدر و ذیل آیات درمی‌یابیم که: قرائن، تصوّر و دریافت اوّلیّه از آیه شریفه را تأیید نمی‌کنند، بلکه باید گفت: این آیه شریفه در مقام بیان این مطلب است که مؤمن هیچ ندّی برای خداوند قرار نمی‌دهد و لذا هیچ محبّتی هم به غیرخداوند ندارد، مگر محبّت غیراستقلالی که این محبّت نیز در حقیقت از محبّت به خداوند نشأت گرفته است.

مصادیق الَّذِینَ ءَامَنُوا

با توجّه به آنچه گذشت مؤمنین عادی به هر مقدار که از شرک دور گشته و به توحید نزدیک شده باشند، از این آیه بهره دارند، ولی مصداق حقیقی آیه شریفه همان مؤمن کامل است که به مقام خلوص رسیده و مصداق أتمّ آن محمّد و آل محمّد علیهم‌الصّلوه‌والسّلام هستند. لذا عیّاشی روایت فرموده است از زراره و حمران و محمّدبن‌مسلم از حضرت امام باقر و حضرت امام صادق علیهماالسّلام که در تفسیر آیه شریفه: الَّذِینَ ءَامَنُوا أَشَدُّ حُبًّا، می‌فرماید: هُمْ ءَالُ مُحَمَّدٍ صَلَّی‌اللَهُ‌عَلَیهِ‌وَءَالِهِ‌وَسَلَّمَ.[۱]

معنای آیه شریفه:

برخی از مردم، انسانها یا چیزهائی را شریک و ندّ خداوند قرار می‌دهند و به ایشان به دیده استقلال نگریسته و برای آنها در امور خود قوّت و قدرتی و منشئیّت اثری می‌پندارند و به آنها تکیه می‌کنند و آنها را همانند خداوند دوست می‌دارند، ولی مؤمنین محبّتشان به خداوند شدیدتر و راسختر از محبّت مشرکان به خداوند است و برای او شریکی قرار نمی‌دهند و هرگز از محبّت خداوند رفع ید نمی‌نمایند و اگر قیامت برپا شود و عذاب إلهی تجلّی کند مشرکان و ظالمان هم خواهند دید که همه قوّت و قدرت متعلّق به خداوند است و کسی ندّ و شریک او نبوده و کسی جز او از ابتدا، بهره‌ای از قدرت نداشته است.

جمع‌بندی

از این آیه شریفه بدست می‌آید که مقام کمال، تنها با تحصیل محبّت راسخ و ثابت به خداوند متعال و شریک قرارندادن هیچ مخلوقی در این محبّت حاصل می‌شود و سالکی که بخواهد به درجه خلوص و لقاء پرودگار دست پیدا کند، بدون تحصیل این محبّت نمی‌تواند به مقصود خود نائل شود.

خلاصه محتوای فصل دوم

این فصل کتاب دربارهٔ ضرورت سوختن در آتش عشق الهی است.

معنای محبت به خداوند

محبّت به خداوند گاه محبّت به خدای حقیقی است و گاه به خدای پنداری. خدای حقیقی همان هستی مطلق و بی‌حدّ و حصری است که همه عالم را پر نموده و غیری باقی نگذاشته و با وحدت قهّاریّه خود همه را مقهور و منکوب و تسلیم خود نموده است.

حقیقت محبّت به پروردگار، به معنای محبّت به این وجود مطلق و بیرون از اسم و رسم و تعیّن و حدّ است؛ سالک إلی الله تنها زمانی به معنای حقیقی، محبّ خداوند متعال می‌شود که طالب لقاء او بوده و به دنبال فنا و خروج از تعیّن و حدّ خود باشد. چنین کسی هر عملی را که انجام می‌دهد در راستای بیرون‌آمدن از تعیّن موهومی و پنداری و حرکت بسوی إطلاق و تجرّد محض خواهد بود.

در مقابل، اگر انسان خداوند را موجودی محدود، در کنار دیگر موجودات در نظر گرفته و به دنبال چنین خدائی حرکت کند، در حقیقت، محبّت به خداوند نداشته و تنها خدائی پنداری را در ذهن و نفس خود پرستیده و با آن عشق‌بازی نموده است؛ اگرچه همین عبادت ناقص و محبّت ناخالص می‌تواند مقدّمه‌ای برای رسیدن به آن محبّت حقیقی و خالص گردد.

ضرورت شعله‌ورشدن آتش محبّت

همه ما کم و بیش محبّت خدا را در دل داریم، أمّا کسی مقام و منزلت بیشتری دارد که محبّت خداوند را بیشتر در دل وارد کرده و به تعبیری «أعظَمُ حُبًّا» و «أشدُّ حُبًّا» باشد.

این محبّتی که در دل همه ما قرار دارد خوب است، أمّا باید به دنبال آن درجه عالی از محبّت بود؛ تا محبّت همه وجود انسان را نگیرد و چون آتشی انسان را نسوزاند انسان به لقاء إلهی مشرّف نمی‌شود.

اولیاء خدا چنین بودند مؤلف در این باره میگوید: بنده روزی خدمت مرحوم آقای حدّاد رضوان‌الله‌تعالی‌علیه عرض کردم: اینگونه نقل شده است که مرحوم باباطاهر در زمستان، وقتی که بر روی کوه‌های پر برف همدان می‌نشست از شدّت حرارت عشقی که داشت، برفهای اطرافش آب می‌شد. ایشان فرمودند: «بله همینطور است؛ من اینطور نبودم، ولی در زمستانها سطل آب یخ می‌گذاشتم و پاهایم را درون این سطل می‌گذاشتم تا یک مقدار حرارت درونم تسکین پیدا کند.»

در فصل زمستان که همه از ترس سرما می‌روند کنار بخاری می‌نشینند، کسی مانند مرحوم حاج سیّد هاشم حدّاد باید آب یخ تحصیل کند تا آتش درونش کمی آرام بگیرد!

اینها همه حقائقی است که ناشی از عشق خداست. وقتی که قلب از عشق خداوند محترق شد و سوخت، گوشه‌ای از آثارش در بدن هویدا می‌شود. خود مرحوم آقای حدّاد به صورتی بودند که اگر دستتان را می‌گذاشتید روی بدن ایشان دستتان داغ می‌شد و می‌سوخت!

مرحوم آیه‌الله حاج شیخ محمّدجواد انصاری همدانی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه هم از غم و غصّه و هجران پروردگار به مدّت بیست سال قلبشان ذوب شد و واقعاً تغییر حالت داد!

حرفی است که گفته می‌شود و فقط گفتنش آسان است؛ أمّا اگر انسان إمعان نظر کند و به بطن این جمله فرو برود و در آن تأمّل کند خیلی مطلب در آن است. شما آن کسی یا چیزی را که بیشتر از همه دوست دارید مدّ نظر بیاورید؛ عیالتان یا فرزندتان یا رفیقتان و یا حتّی چیزهائی مثل علم و دانش و کسب و کار؛ آیا محبّت شما به صورتی است که قلب شما تغییر حالت دهد؟! این چه محبّتی است که مرحوم انصاری داشتند و بواسطه این محبّت، قلب ایشان چنین شد؟!

محبّت، راه میانبر و صحیح

علمای علم أخلاق رضوان‌الله‌علیهم، همچون مرحوم فیض در المحجّه‌البیضآء و مرحوم نراقی در جامع‌السّعادات، به تفصیل صفات مذمومه و رذائل اخلاقی را تعریف کرده و درباره راه علاج هریک مانند عُجب، حسد و کذب، بحث کرده و سخن گفته‌اند.

این طریق، پسندیده و مقبول است ولی کافی نیست و رسیدن سالک به سرمنزل مقصود را ضمانت نمی‌کند. اگر کسی بخواهد معصیت نکرده و ریشه صفات ذمیمه را در خود خشک کند و به حقیقت عبودیّت و بندگی و لقاء خدا مشرّف شود، تنها راه آن عشق و شوق به خداوند است.

چون با این روشی که علمای أخلاق در کتب خود فرموده‌اند، سیر سالک بسیار طولانی شده و یک عمر برای او کافی نیست بلکه عمر نوح می‌طلبد؛ چرا که برای رفع و دفع هریک از خصلتهای قبیح عمری لازم است، و آخرالأمر هم معلوم نیست آیا ریشه و بنیاد آن رذیله خشک و نابوده شده است یا نه، بلکه بقایای آن هنوز در زوایای نفس پنهان بوده و مترصّد فرصتی است تا در بِزنگاه دوباره طلوع کرده و سالک را به زمین زند، زیرا طبیعت نفس اینطور است که اگر از یک طرف آن را سرکوب کنی، از سوی دیگر سر در می‌آورد.

اگر عشق خدا طلوع نکند، سالک به مقصد نمی‌رسد و باید زحمتی بسیار متحمّل شود تا معاصی و أوصاف مذمومه را از خود دور کند.

راه صحیح، راه میانبر است. باید طریقی را انتخاب کرد که با عمر ما تناسب داشته باشد، و آن همان طریق عشق و محبّت به خداوند است و بدون دستیابی به این مهم، لقاء پروردگار بسیار مشکل و بلکه محال می‌نماید.

خلاصه محتوای فصل سوم

این فصل کتاب دربارهٔ راههای تحصیل و تقویت محبت خداوند بوده و میفرماید: در مجموع سه راه برای تحصیل عشق به خداوند متعال وجود دارد که در میان این سه راه، یک راه اصلی و اساسی بوده و آن دو راه دیگر در حُکم مُعِدّ و مُمِد می‌باشند و به تنهائی کاری را پیش نخواهند برد. إن‌شاءالله در ابتدا به توضیح دو راه فرعی پرداخته و نکات آن را به اختصار بیان می‌کنیم و سپس بحث خود را بعَونِ اللهِ و مَنِّه معطوف راه اصلی خواهیم نمود.

راه اوّل: یادکردن نعمتها و اوصاف جمالی خداوند

انسان فطرةً و ذاتاً محبّ جمال و کمال بوده و خوبیها را دوست می‌دارد و اگر خوبی و جمال را در کسی یا چیزی بیابد، بالعَرَض و بالتَّبَع به آن چیز و آن شخص هم محبّت می‌ورزد.

مثلاً اگر کسی همیشه به شما احسان کرده و در مشکلات کمک نماید، شما چون احسان و لطف او را دوست دارید، تدریجاً خود او را هم دوست خواهید داشت، و اگر کسی صاحب جمال و زیبائی باشد، شما چون زیبائی را دوست دارید، به آن شخص زیباصورت هم به جهت جمالش محبّت می‌ورزید.

ولی باید دانست که هیچکدام از این محبّتها، محبّت حقیقی نیست؛ یعنی شما آن شخص و آن نفس را حقیقةً دوست ندارید، بلکه جمالش را دوست دارید و اگر آن جمال در اثر حادثه‌ای از بین برود آن محبّت نیز زائل می‌گردد؛ چنانکه اگر آن کسی که همیشه به شما احسان و نیکی می‌کرد، به دلیلی این کمک و احسان او منقطع شود، تدریجاً محبّت او هم از قلب شما بیرون خواهد رفت.

راه دوّم: زنده‌نگهداشتن محبّت در قلب

هریک از مؤمنین و سالکان إلی الله در قلب خود بهره‌ای از محبّت خداوند متعال دارند و گهگاهی که عبادات یا بروز ابتلائات، انسان را از عالم کثرت منصرف می‌نماید، نسیمی از عالم قدس وزیده و این محبّت ظهور یافته و زنده می‌شود، ولی متأسّفانه بدلیل انغمار در عالم کثرت این نور به خاموشی گرائیده و محبّت سالک به وادی نسیان سپرده می‌شود.

عشق به پروردگار بسان آتشی است که در زغالی افتاده و اگر در معرض وزش باد قرار بگیرد، کم‌کم شعله‌ور شده و فروزان می‌گردد، ولی اگر روی آن را خاکستر بپوشاند، این آتش نیز آهسته آهسته خاموش خواهد شد. از این رو سالک إلی الله باید دقت نماید که این محبّت را همیشه در قلبش زنده نگه دارد و اجازه ندهد تا این محبّت در پس پرده خواطر و اشتغالات غیر إلهی مخفی گردد. دوام حضور محبّت در قلب، محبّت را اشتداد می‌بخشد و زمینه طلوع عشق خداوند را

فراهم می‌نماید.

برای زنده‌نگه‌داشتن محبّت إلهی در قلب، راههائی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  • ۱. مروردادن محبّت خداوند بر قلب
  • ۲. خواندن ادعیه و اشعار محبّت‌آمیز
  • ۳. مطالعه شرح حال عاشقان إلهی

راه سوّم: تهذیب نفس و مراقبه

آنچه گذشت اموری بود که معدّ و ممدّ تحصیل عشق است، ولی همانطور که عرض شد هیچکدام به تنهائی قلب را به جذبه عشق منوّر نمی‌گرداند و هستی سالک را بر باد فنا نمی‌دهد.

برای رسیدن به این درجه هیچ راهی جز تهذیب نفس و تطهیر قلب و تحصیل نورانیّت و سنخیّت‌یافتن با عالم قدس و ملکوت وجود ندارد؛ اگر کسی موفّق شد که خانه دل را از أغیار تطهیر کرده و نفسش را به مجاهده و ریاضت صیقل زده و منوّر گرداند، آن وقت کشش و جذبه‌ای از درون، او را بسوی عالم نور می‌کشاند و آخرالأمر به حرم امن پروردگار سوق می‌دهد.

از این رو هر چیزی که موجب تهذیب و نورانیّت نفس باشد محبّت‌آفرین هم خواهد بود؛ مداومت بر نوافل نهاریّه و لیلیّه، و قرائت قرآن با صوت حزین در دل شب، توسّل به اهل بیت علیهم‌الصّلوه‌والسّلام، خدمت به والدین و انفاق و ایثار و گذشت و... هرکدام در حدّی که در تحصیل نورانیّت اثرگذارند، محبّت‌آفرین نیز می‌باشند.

در یک کلام، اساسی‌ترین رکن تحصیل محبّت، اهتمام به تهذیب نفس و تطهیر قلب و مراقبه است بجمیع مراتبها، أعمّ از ترک محرّمات و ترک مکروهات و لهو و لغو و ترک غفلت از یاد خدا. انسان باید تمام همّ وغمّ خود را مصروف رسیدن به لقاء پروردگار کرده و مراقبه خود را چنان قوی کند که تنها آنچه مَرضیّ رضای پروردگار است انجام داده و آنچه موجب سَخَط اوست ترک نماید و ءَانآءَ اللَیل و أطرافَ النَّهار دائماً به ذکر خداوند مشغول باشد؛ یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَهَ ذِکْرًا کَثِیرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً. [۲]

خلاصه محتوای فصل چهارم

در این فصل به اصول مراقبه برای طلوع عشق الهی پرداخته می فرماید:

تحصیل محبّت پروردگار منوط به تطهیر قلب و مراقبه دائمی بوده و سالک جهت دستیابی به این کیمیای سعادت باید همواره رعایت شؤون مراقبه را بنماید.

مراقبه دستوری خاصّ از دستورات شرع نیست، بلکه باید مراقبه را عمل به تمام دستورات شرعی دانست و از این جهت برای تبیین و توضیح تمام جوانب مراقبه، باید تمام دستورات شرع را تبیین نمود، ولی از آنجا که بسیاری از واجبات و محرّمات و دستورات اخلاقی در مجالهای گوناگون به صورت مستوفی مورد بحث قرار گرفته‌اند، ما بحول و قوّه إلهی، به چند امر که جهت دستیابی به محبّت و عشق پروردگار مهم‌تر و نافع‌تر بوده و البتّه بیشتر در معرض غفلت قرار می‌گیرد، خواهیم پرداخت.

خلوت

خلوت با خداوند از أهمّ امور سلوکی است که وصول به مقصود بدون آن حاصل نخواهد شد. سالک در قالبهای مختلفی می‌تواند با خداوند خلوت نماید؛ مؤمن گاه در قالب نماز، گاه در قالب قرائت قرآن، گاه در قالب ذکر و دعا و گاهی نیز با نشستن به سمت قبله و توجّه قلبی به خداوند، با حضرت ربّ‌العزّه خلوت می‌نماید.

خداوند دوست دارد که بندگانش به نمازهای فریضه اکتفا ننمایند و به هر نحوی که می‌شود در شبانه‌روز ساعاتی را با او خلوت کنند و انس بگیرند. کسانی که به این سعادت نائل می‌شوند، مورد عنایات خاص از سوی پروردگار قرار خواهند گرفت، چرا که فرمود: أَنّی حَبیبُ مَنْ أَحَبَّنی وَ جَلیسُ مَنْ جالَسَنی وَ مونِسٌ لِمَنْ ءَانَسَ بِذِکْری وَ صاحِبٌ لِمَنْ صاحَبَنی وَ مُخْتارٌ لِمَنِ اخْتارَنی. [۳]

«من دوست کسی هستم که مرا دوست دارد و همنشین کسی هستم که همنشین من است و انیس آن کسی می‌باشم که با یاد من انس بگیرد و همراه کسی هستم که با من همراهی کند و کسی که مرا برگزیند من نیز او را برمی‌گزینم.»

این خلوت با خدا، انسان را سیر می‌دهد و روی همین جهت، در روایات ما احادیث فراوانی با مضمون عزلت از مردم و خلوت با خداوند متعال، بیان شده است.

خداوند تبارک‌وتعالی در حدیث قدسی، به یکی از پیغمبران بنی‌اسرائیل وحی فرستاده و می‌فرماید: اگر دوست داری من را فردا در حظیره قدس ملاقات کنی، در دنیا تنها و غریب باش و با کسی اُنس نگیر و همیشه همراه غم و غصّه بوده و در قلبت حُزن داشته باش.

البتّه ناراحتی و حزنی مطلوب است که برای خدا باشد، نه برای دنیا! انسان باید ناراحتی و غمش این باشد که از آن حظیره قدس دور است و در فراق به سر می‌برد. اگر خداوند به نبیّ خود می‌فرماید: محزون و ناراحت باش! یعنی برای دوری از عالم وحدت غصّه بخور! مؤمن نباید غمگین باشد که مال و منزل و عیال ندارد، بلکه باید محزون این باشد که خدا ندارد و از وصل او و لقاء او محروم است.

خداوند در ادامه می‌فرماید: اگر می‌خواهی من را در حظیره قدس ملاقات کنی، با مردم بیگانه باش؛ مانند یک پرنده تنها. در آسمان بعضی از پرندگان به صورت گروهی مهاجرت می‌کنند و رفت‌وآمدشان در آسمان جمعی است أمّا بعضی پرنده‌ها تک و تنها هستند.

خداوند می‌فرماید: تک باش! همیشه تنها باش؛ مانند پرنده‌ای که به تنهائی در زمین بی آب وعلف و خشک پرواز می‌کند و اگر بخواهد غذائی هم بخورد از شاخه درختان تغذیه می‌کند، آب شُربش هم از آب چشمه‌هاست و وقتی که شب فرا می‌رسد خودش تنها مأوی می‌گیرد و به تنهائی برای خودش جای خواب پیدا می‌کند و با پرندگان دیگر همراه نمی‌شود. با خدا و پروردگار خودش انس می‌گیرد، أمّا از پرندگان دیگر استیحاش داشته و با ایشان بیگانه است.

خداوند به این پیغمبر می‌فرماید: اگر می‌خواهی من را فردا در حظیره قدس ملاقات کنی باید اینگونه باشی! برای رسیدن به این مقام بالا باید با من تنها باشی، با خلق نباشی؛ سراغ من بیا!

نماز شب

یکی از مصادیق بارز خلوت با خداوند، إقامه نماز شب و عبادت در دل شب است، زیرا در شب به جهت تاریکی هوا و نبود سر و صدا و خواب‌بودن اهل دنیا و... اشتغال انسان به کثرات کمتر است و بهتر می‌تواند به عالم معنی توجّه کرده و در درون خود با خداوند متعال خلوت نماید.

ملازم خانه بودن

یکی دیگر از راههای عزلت از مردم و خلوت با خداوند، ملازمت با خانه و ترک رفت‌وآمدهای غیرضروری است. مرحوم مجلسی در بحارالأنوار از تفسیرقمّی نقل می‌کنند که حضرت أمیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام می‌فرمایند: أَیُّها النّاسُ طوبَی لِمَنْ لَزِمَ بَیْتَهُ وَ أَکَلَ کِسْرَتَهُ وَ بَکَی عَلَی خَطیئَتِهِ وَ کانَ مِنْ نَفْسِهِ فی تَعَبٍ وَ النّاسُ مِنْهُ فی راحَةٍ. [۴]

خوشا به حال آن کسی که ملازم خانه‌اش است! کمترین فایده ماندن در خانه دوربودن از گناه است.

ممکن است این اشکال به ذهن کسی خطور کند که: اگر قرار باشد ما دائماً ملازم خانه و منزل خود باشیم، از خدمت به خلق محروم خواهیم شد، حال آنکه انسان باید به دنبال خدمت به خلق باشد.

پاسخ این است که زندگی ائمّه علیهم‌السّلام و اولیاء دین به ما نشان می‌دهد که این فرمایش حضرت: طوبَی لِمَنْ لَزِمَ بَیْتَهُ، با خدمت انسان به خلق و تلاش برای اصلاح حال محرومین، هیچ منافاتی ندارد.

هیچ اشکالی ندارد که انسان ساعاتی از روز را بیرون باشد و به خلق خدا خدمت کند و ساعاتی دیگر را در روز مشغول خلوت با خدا باشد. البتّه با وسایلی که امروزه در دسترس ما قرار گرفته است، خیلی‌ها می‌توانند در عین اینکه ملازم خانه خود هستند، خدمت به خلق هم داشته باشند.

خلوت و نفی خواطر

در باب خلوت، عمده این‌است‌که انسان در تمام احوالات، مراقبه را از دست نداده و از خلوت خود خارج نشود. مرحوم علاّمه والد به طلاّب علوم دینیّه می‌فرمودند: «شما که بیرون می‌روید و مثلاً می‌خواهید به حرم مشرّف شوید، دائماً در حال توجّه باشید و نگاهتان را به این طرف و آن طرف نیاندازید! نگاه به این طرف و آن طرف، مستلزم پریشان‌شدن افکار انسان است.»

این عالَم، عالَم کثرت است؛ اگر کسی نگاهش را به این طرف و آن طرف بیاندازد، ولو اینکه معصیت خداوند هم انجام ندهد، أمّا باز هم فکر او متوجّه افراد و اماکن سر راه خواهد شد، أمّا اگر انسان در حال توجّه باشد و سر خود را پایین بیاندازد، خلوت خودش را حفظ کرده است.

مرحوم علاّمه می‌فرمودند: «در حال نماز و در حال ذکر باید حتماً نفی خواطر داشته باشید. انسان باید خواطر را نفی کند تا بتواند به پروردگار توجّه پیدا نماید.»

رعایت این مقدار از توجّه که مرحوم علاّمه در این فرمایش بیان کردند، برای مبتدی راه خدا الزامی و ضروری است ولیکن افرادی که در مسیر سلوک راه‌رفته‌اند، باید در سایر اوقاتی که به نماز و ذکر هم مشغول نیستند، نفی خواطر داشته و در تمام ساعات لیل و نهار خواطر را از خود نفی نمایند. اگر کثرت خواطر به انسان هجوم بیاورد، مانع از توجّه سالک به پروردگار می‌شود.

صمت

امر دیگری که رعایت آن به عنوان مقدّمه حبّ إلهی ضروری و واجب می‌باشد سکوت و صمت است. صمت از أهمّ مراقباتی است که سالک إلی الله برای طیّ مسیر خداوند باید در نظر داشته باشد. اهمّیت صمت به حدّی است که در لسان روایات از آن به عنوان اوّلین درجه عبادت یاد شده است[۵] و بزرگان اهل معنا، آن را یکی از ارکان خمسه سلوک دانسته‌اند.

صمت و جوع و سَهَر و خلوت و ذکری به دوام

ناتمامان جهان را کند این پنج تمام[۶]

صمت در سعادت و شقاوت انسان مدخلیّتی تام دارد و اوّلین فائده آن این‌است‌که انسان را از ارتکاب گناهانی که منشأ آن زبان است حفظ می‌کند، چرا که زبان از مهمترین عوامل گناه است.

حقّاً اینگونه است که سکوت دری است از درهای حکمت؛ اگر ما بخواهیم در وادی حکمت قدم بگذاریم و کلمات حکمت‌آمیز از قلبمان تراوش کرده و به زبانمان جاری شود، باید سکوت پیشه کنیم. أمّا کسی که بر زبان خود محافظت نداشته و از نعمت سکوت بی‌بهره است، فکرش مشغول کثَرات و حرفهای باطل و لغوی می‌شود که نه به درد دنیا و نه به درد آخرت او می‌خورد و از حکمت بهره‌ای نخواهد داشت.

ذکر

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَهَ ذِکْرًا کَثِیرًا.[۷] «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! باید خداوند را بسیار یاد کرده و او را صبح و شام تسبیح گوئید.»

در روایت معراجیّه آمده است که خداوند متعال در وصف اولیاء خود می‌فرماید: «هنگامی که اهل بهشت مشغول تناول خوردنیها و نوشیدنی‌های بهشتی هستند ـ که یک ذرّه از آن خوردنیها و یک قطره از آن نوشیدنیها در تمام این عالم پیدا نمی‌شود ـ و از این خوردن و نوشیدن لذّت می‌برند، ایشان به ذکر من و سخن‌گفتن با من مشغول بوده و از این ذکر و تکلّم با من لذّت می‌برند.

پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله از خداوند می‌پرسند: ای پروردگار! علامت این اولیاء و خاصّان درگاهت چیست؟

خداوند می‌فرماید: اینها زندانیانی‌اند که زبان‌هایشان را از زیادی کلام و شکم‌هایشان را از زیادی طعام باز داشته و زبان و شکم خود را در بند نموده‌اند.»

همان‌طور که در آخرت اولیاء إلهی از أکل و شُرب لذّت نمی‌برند، در این دنیا نیز لذّت اولیاء إلهی از أکل و شرب نیست، بلکه أکل و شرب آنها به اندازه رفع نیاز است؛ تنها زمانی سراغ غذاخوردن می‌روند که گرسنه بوده و چاره‌ای نداشته باشند، چون برای زندگی در این دنیا باید این شکم را خالی نگذاشت.

غذای اولیاء الله ذکر خداوند است! مگر می‌شود انسان با ذکر، سدّ جوع و سدّ رمق کند؟ بله!

حضرت موسی علیه‌السّلام در کوه طور چهل روز نخوردند و نیاشامیدند، أمّا با این حال بدنشان سرحال بود، زیرا این بدن را ذکر خداوند نگه داشته بود.[۸]

البتّه شما این کار را نکنید! شما باید غذا میل نمائید، منتهی نه به مقداری که سیر شوید، بلکه باید قبل سیرشدن، از غذا دست بکشید، تا إن‌شاءالله برسید به آن مرحله‌ای که دیگر خودبه‌خود نمی‌توانید غذا بخورید، به آن مرحله‌ای که عشق تمام وجود انسان را بگیرد.

وقتی دیگران با خورد و خوراک لذّت می‌برند، اولیاء خدا با ذکر او متلذّذ می‌شوند؛ در دنیا چنین‌اند و در آخرت هم چنین خواهند بود. لذّت آنها ذکر خداوند است، لذا اعتنائی به غذای دنیوی و بهشتی ندارند. آنها از این عوالم عبور کرده‌اند. این نعمتها متعلّق به عالم مُلک و نهایةً ملکوت است، أمّا اولیاء خدا از این عوالم گذشته‌اند، حتّی از عالم جبروت هم گذشته و به لقاء خداوند فائز شده‌اند.

جمع بندی

با مطالعه کتاب جذبه عشق به این نتیجه می رسیم که تنها و تنها عشق و محبت به خداست که انسان را به سمت خدا حرکت داده و موانع را از سر راه بر می دارد و در واقع برای رسیدن به لقاء پروردگار کلید موفقیت و حلال مشکلات چیزی جز عشق به خدا نیست! و تمام دستورات شرع مقدس مقدمه طلوع نور عشق خداست. پس برای رسیدن به عشق الهی باید قلب را از غیر خدا تطهیر نموده و با مراقبه دائمی و عمل به تمام دستورات شریعت بستر را برای طلوع نور عشق خداوند فراهم نماییم.

مطالب مرتبط

پانویس

۱. تفسیرعیّاشی، ج۱، ص۷۲.

۲. آیه ۴۱ و ۴۲، از سوره ۳۳: الأحزاب.

۳. مسکّن‌الفؤد، ص۱۷.

۴. بحارالأنوار، ج۶۷، ص۱۰۹.

۵. در روایت است که رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم به جناب أبوذر فرمودند: یا أباذَرٍّ! أرْبَعٌ لایُصیبُهُنَّ إلاّ مُؤمِنٌ: الصَّمْتُ و هُوَ أَوَّلُ العِبادَةِ (الأمالی شیخ طوسی، ص۵۳۶)

۶. در کلّیات‌قاسم‌انوار، مقطّعات، ص۳۳۹، به این صورت آمده است: صمت و جوع و سَهَر و عُزلت و ذکر به دوام * * * ناتمامان جهان را بکند کار تمام

۷. آیه ۴۱، از سوره ۳۳: الأحزاب.

۸. مصباح‌الشّریعة، ص۱۹۶.